اختلاف حقوق زوجین از دیدگاه مرحوم طبرسی و علامه طباطبایی(قدس ره) قسمت اول
قسمت اول
اشاره – مرضيه فرقاني رامندي
خانواده ركن اساسي اجتماع بشري است. اسلام به اين ركن اساسي توجه خاصي دارد تا آنجا كه شارع مقدس با توجه به تواناييها، فطرت دروني، نيازهاي بشر و مصلحت عمومي، قوانيني را براي سعادت افراد مقرر كرده است كه پس از قرنها همچنان اين احكام پا برجا و پوياست. خداوند براي هدايت بشر، انسانهاي كامل را اعم از مرد و زن الگو قرار داد تا مسير رشد و هدايت براي انسانها آشكار گردد. بايد توجه داشت كه قوانين به تنهايي نميتوانند آرامش و سعادت خانواده را تأمين كنند؛ آنچه در خوشبختي خانواده بيشتر از قانون مؤثر است، اخلاق زوجين ميباشد. زن و شوهر بايد با صفا و صميميت و وفاداري در كنار هم زندگي كنند و از كمك به يكديگر دريغ نورزند و اصول گذشت و فداكاري، روحيه ايثار و احسان را بر خانواده حكم فرما سازند تا اين كانون همواره سعادتمند باقي بماند، اما اگر زوجين همواره بر سر حقوق و تكاليف قانوني خود نزاع كنند و هر روز براي رفع اختلافات به مقامات قضايي رجوع نمايند، بيشك نميتوانند با آرامش و سعادت زندگي كنند.
حقوق متقابل
بنابر قانون مدني همين كه نكاح به طور صحيح واقع شد، روابط زوجيت بين طرفين موجود و حقوق و تكاليف زوجين در مقابل همديگر برقرار ميشود.(1) خداوند متعال در قرآن كريم ميفرمايد: (وَ لَهُنّ مِثْلُ الّذي عَلَيْهِنّ بِالْمَعْرُوفِ)(2)؛ «براي زنان بر عهدة مردان حقوقي شايسته است، مانند حقوقي كه (براي مردان) به عهدة آنهاست». مرحوم طبرسي در اين رابطه ميفرمايد: زنان حقوقي دارند كه شوهران ملزم به رعايت آنها هستند؛ حقوقي همچون حسن معاشرت و ضرر نزدن به آنها، مساوات در قسمت بيتوته، نفقه و…، همانطور كه مردان نيز داراي حقوقي هستند كه بايد از سوي زنان رعايت شود، مانند وجوب اطاعت زن از شوهر در چيزهايي كه خداوند واجب كرده است (مانند حق زناشويي، عدم خروج از منزل بدون اجازة شوهر)، كسي را به خود راه ندهد و نطفه و فرزند شوهر را به طور صحيح رعايت كند(3) (توليد مثل و پرورش و تربيت).
علامه طباطبايي معتقد است كه حق مردان بر زنان، بيشتر از حقي است كه زنان بر مردان دارند و اين مطلب نيز با تساوي حقوق زن و مرد منافات ندارد؛ زيرا در اجتماعي كه معروف حاكم است، تمام افراد در هر حكمي برابر هستند و در نتيجه احكامي كه عليه آنان است، برابر با احكامي است كه به نفع ايشان ميباشد. البته اين تساوي را بايد با حفظ جايگاه اجتماعي افراد در نظر گرفت؛ يعني با توجه به موقعيت و مسئوليتي كه نسبت به ديگران دارند، براي مثال فردي كه در كمال و رشد اجتماع تأثير دارد، با فردي كه تأثير ندارد؛ فرق داشته باشد و اين طبيعت هر اجتماعي است كه رييس و زيردست اوـ معاون باشد يا خدمتگزار جزء ـ با هم تفاوت داشته باشند. كارگر با كارفرما، عالم با جاهل و…، ولي در ميان آنان تساوي اعمال گردد و حق هر صاحب حقي داده شود. اسلام بر همين اساس احكامي را به نفع زن و احكامي را به ضرر او قرار داده است؛ يعني آنچه از احكام كه له اوست، با آنچه عليه اوست، مساوي ميباشد و در عين حال موقعيت و جايگاه او را در روابط اجتماعي و تأثيري كه در زندگي زناشويي و بقاي نسل دارد، در نظر گرفته و معتقد است كه مردان در اين زندگي زناشويي يك درجه بر زنان برتري دارند و منظور از درجه، همان برتري و منزلت است.(4)
بايد توجه داشت كه نظر علامه در تفسير آية 34 سوره نساء، قيموميت نوع مردان بر نوع زنان است؛ البته در جهات عمومي كه با زندگي هر دو طايفه ارتباط دارد… كه عبارت است از مثل حكومت و قضا كه حيات جامعه به آنها بستگي دارد و قوام اين دو مسئوليت و يا دو مقام، بر نيروي تعقل است كه در مردان بالطبع بيشتر و قويتر است، تا در زنان همچنين دفاع از سرزمين با اسلحه كه قوام آن برداشتن نيروي بدني و هم نيروي عقلي است كه هر دوي آنها در مردان بيشتر است تا زنان.
… قيموميت مرد بر زنش به اين نيست كه از ارادة زن و تصرفاتش در آنچه مالك آن است، سلب آزادي بكند و اينكه استقلال زن را در حفظ حقوق فردي و اجتماعي او و دفاع از منافعش را سلب كند. پس زن همچنان استقلال و آزادي خود را دارد، هم ميتواند حقوق فردي و اجتماعي خود را حفظ كند و هم ميتواند از آن دفاع نمايد و هم ميتواند براي رسيدن به اين هدفهايش به مقدماتي كه او را به هدفهايش ميرساند، متوسل شود.(5)
بنابراين طبق نظريه علامه برتري شوهر بر زن در خانواده در هر دو آيه مربوط به امور زناشويي است. مرحوم طبرسي نيز اقوال مختلفي در اين برتري بيان داشته است:
1. وجوب اطاعت زنان از مردان، قرار داشتن اختيار زنان در دست مردان؛ بيشتر بودن ارث مردان و وجوب جهاد بر مردان و نه زنان.(6)
2. زن و مرد هر دو از هم لذت ميبرند و از تمتعات جنسي برابرند، ولي وجوب نفقة زن و سرپرستي، موجب برتري مرد بر زن شده است.
3. ابنعباس اينگونه نقل كرده است كه مقصود، مقام و منزلتي است كه در نتيجة بيشتر رعايت كردن حقوق زن بر مردان پديد ميآيد؛ به طوري كه همواره جانب زن را رعايت كنند و همه حقوقش را از زن نخواهد و اين سبب فضل و برتري بر زن ميشود.
4. در تفسير عليبن ابراهيمبن هاشم آمده است، حق مردها بر زنان بيشتر است از حقي كه زنان بر مردان دارند و درجه برتري مردان به همين جهت است.(7)
براي روشن شدن معناي فضل و برتري در دو آية 34 سوره نساء و 228 سوره بقره، توجه به آيه 32 سوره نساء ضروري است: «و چيزي كه خداوند بدان بعضي از شما را بر بعضي برتري داد، آرزو نكنيد؛ براي مردان از كردارشان نصيب و براي زنان از كردارشان نصيب است و از خداوند از فضلش بخواهيد كه خدا بر هر چيزي داناست»؛ (وَ لا تَتَمَنّوْا ما فَضّلَ اللّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصيبٌ مِمّا اكْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصيبٌ مِمّا اكْتَسَبْنَ وَ سْئَلُوا اللّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنّ اللّهَ كانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمًا)،(8) مرحوم شيخ طبرسي در شأن نزول آيه آورده است: اُمسلمه خدمت پيامبر(ص) عرض كرد: «مردان ميجنگند و زنان نميجنگند و براي زنان نصف ميراث است. كاش ما هم مرد بوديم و ميجنگيديم و به آنچه مردان ميرسيدند، ميرسيديم»(9) و شأن نزولهاي ديگر شبيه به همين را بيان و از قول بلخي نقل ميكند كه جايز نيست مرد آرزو كند زن باشد و نه زن آرزو كند كه مرد باشد؛ زيرا كار خدا براساس مصحلت است، سپس نتيجهگيري ميكند كه بنابراين آنان چيزي را آرزو كردهاند كه خلاف مصلحت است و مفسده نيز به دنبال دارد و اگر به آنچه در دست ديگران است، احتياج پيدا كرديد و خواستيد مثل آنها باشيد، از خداوند مسئلت كنيد تا به شما بدهد؛ به شرطي كه فسادي براي خود يا ديگري نداشته باشد.(10)
علامه طباطبايي در تفسير آيه شريفه ميفرمايد: از ظاهر آيه استناد ميشود كه ميخواهد از آرزوي خاص نهي كند و آن آرزوي داشتن برتريهايي است كه در بين مردم ثابت است؛ برتريهايي كه از تفاوتهايي ناشي ميشود كه بين گونههاي انساني وجود دارد. برخي از صنف مردان هستند و بعضي از صنف زنان و هر صنف، نسبت به صنف ديگر برتري دارد كه به طبيعتشان بر ميگردد. نكته دقيق اين است كه فعل فضل را به خداوند سبحان نسبت داده و اينطور فرموده: (بَعْضَكُمْ عَلي بَعْضٍ)؛ يعني از يك طرف خضوع در برابر خدا را در دلها بيدار كند و انسان را به مصلحت خود آگاه سازد و از طرف ديگر غريزه حب و علاقه به فرد ديگر را بيدار و به اين آگاه كند كه فرد برتر، بعضي از خود توست و از تو جدا نيست؛ گويا شما يك تن واحد هستيد و به سبب ازدواج تكميل كنندة يكديگر شدهايد؛ (هُنّ لِباسٌ لَكُمْ وَ أنْتُمْ لِباسٌ لَهُنّ).(11) بنابراين تمنا نمودن كه ريشهاش حسادت است، معنايي ندارد و مثل اين ميماند كه اعضاي بدن به يكديگر حسادت ورزند. دست نسبت به بينايي چشم حسد ورزد و بخواهد تخم چشم را از كاسه بيرون آورد با اينكه چشم بينايي دست نيز هست.(12)
از مطالب بيان شده چنين به دست ميآيد كه هر دو مفسر حقوق متقابل بين زوجين و بيشتر بودن حق شوهر نسبت به زن را پذيرفتهاند، اما علامه طباطبايي در ضمن آن، تساوي حقوق زوجين را نيز به نحو زيبايي مطرح كرده است. فضل و برتري مردان هم طبيعي و هم اكتسابي است كه مخصوص صنف خاص است و سزاوار نيست در اين برتريهاي طبيعي آرزو و تمنا داشته باشيم، ولي برتريها اكتسابي گاه اختياري است؛ مانند صنعت، حرفه و يا هر عمل اختياري ديگر يا غير عمل اختياري است؛ ولي به صفتي منتهي ميشود كه آن صفت سبب اين اختصاص شده است؛ مانند مرد بودن و زن بودن و دو برابر بودن ارث شوهر نسبت به زن. با توجه به اينكه نظام احسن براساس عدالت، بنا و مصالح امور در آن به طور كامل رعايت شده و حق هر صاحب حقي به او اعطا گرديده است؛ گاهي حقوق افراد بيشتر و در مقابل تكاليف نيز سنگينتر خواهد بود و نزد خداوند تنها كسي ارزشمندتر كه تقواي بيشتري داشته باشد؛ نه حقوق بيشتر: (إِنّ أكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أتْقاكُمْ).(13)
حقوق مشترك
الف) حسن معاشرت
مطابق قوانين الهي شارع مقدس زن و شوهر را به حسن معاشرت با يكديگر مكلف نموده است.(14) اين وظيفه مشترك در آيه 228 سوره بقره و 19 سوره نساء به صراحت مطرح گرديده است؛ آنجا كه خداوند متعال ميفرمايد: (وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ). مرحوم شيخ طبرسي در مجمع البيان ميفرمايد: «با آنها به نيكي معاشرت كنيد».
در اداي حقوق زنان اعم از عدالت در قسمت، نفقه و خوبي سخن و رفتار، معروف اين است كه او را نزند، سخن بد به او نگويد و با او به گشادهرويي برخورد نمايد. خداوند متعال در آخر آيه ميفرمايد: (أنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَ يَجْعَلَ اللّهُ فيهِ خَيْرًا كَثيرًا)، ممكن است انسان چيزي را مكروه شمارد كه خداوند خير بسيار در آن قرار داده است.
خداوند در اين آيه مردان را تشويق كرده است تا نسبت به زناني كه بيعلاقه هستند، شكيبا باشند. برخورد متعارف در جامعه اين است كه فرد جزء مقوم جامعه و در حوادث جامعه، سهيم و نيز دخالتش با دخالت ساير اعضا مساوي باشد. جامعه به كار و همكاري همه افراد نياز دارد و فرد در ضمن كار بخشي از آن را به خود اختصاص ميدهد و از اضافه محصول كارش، ديگران نيز استفاده ميكنند. در مقابل از مازاد محصول كار ديگران آنچه را كه لازم دارد، ميگيرد. اگر افراد جامعهاي غير از اين رفتار كنند؛ يعني به شخص ستم كنند و استقلال و نقش او را در جامعه ناديده بگيرند يا باطل نمايند و فرد را تابع و غير مستقل سازند تا ديگران از حاصل كار او بهرهمند شوند، ولي او از حاصل كار ديگران سود نبرد؛ به معروف رفتار نشده است. در حقيقت مردم شاخههايي از يك درختاند و مجتمع در تشكيل يافتن، به همة اجزاء محتاج است؛ (بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ).
جامعة عصر نزول قرآن، زن را در جايگاه خود قرار نميداد و از اينكه جزء اجتماع بشري باشد، كراهت داشت و او را موجودي طفيلي و ناقص ميدانست؛ از اينرو خداوند فرمود: (فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنّ فَعَسي أنْ تَكْرَهُوا).(15)
در مقايسه ميان نظرات علامه طباطبايي و مرحوم طبرسي چنين به دست ميآيد كه مرحوم طبرسي مصاديقي از رفتار به معروف را بر شمرده است و بايد توجه داشت كه معروف تنها به آن موارد ذكر شده، خلاصه نميشود؛ اما علامه طباطبايي ديدگاه وسيعتري ارائه داده است. از نظر ايشان هر رفتاري كه بر اساس عدالت و حق باشد، از مصاديق معروف است و هر رفتاري كه سبب ظلم و ستم و ناديده گرفتن جايگاه و نقش زن در جامعه شود، از مصاديق منكر ميباشد. از قسمت آخر آيه، سازگاري زوجين را ميتوان استنباط كرد تا هنگام برخورد به آنچه اكراه دارند، دچار سردي نشده و ديگر نقاط قوت همسر را فراموش نكنند؛ بلكه با صبر و ملايمت خير كثير را براي خانواده به ارمغان آورند كه مصداق مهم آن فرزند شايسته است.
خوشرفتاري زن و شوهر بستگي به عرف، عادت و آداب و رسوم اجتماعي دارد و به اقتضاي زمان و مكان تغيير ميكند؛ هرچند اصول اوليه معروف، همواره ثابت است. حسن معاشرت سبب ميشود زوجين با خوشرويي و مسالمت به دور از هر گونه ستم و اهانت، با يكديگر زندگي كنند. داشتن روابط جنسي به طور متعارف از لوازم حسن معاشرت ميباشد. رسول گرامي اسلام(ص) فرموده است: «كاملترين مؤمنان از حيث ايمان، خوشخلقترين آنهاست و شايستهترين شما، آنهايي هستند كه با زنانشان خوشرفتارترند».(16)
نمونه كامل اين حسن خلق را در سيره پيامبر گرامي اسلام(ص) و ائمه معصومين((ع) ميبينيم، تا آنجا كه در مورد برخورد پيامبر(ص) و وفق و مداراي ايشان با همسرانشان، آيه نازل شد كه چرا براي جلب رضايت همسرانت برخي امور را كه خدا بر تو حلال كرده، بر خود حرام ميكني: (يا أيّهَا النّبِيّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أحَلّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغي مَرْضاتَ أزْواجِكَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ).(17)
و در آية ديگر خطاب به همسران پيامبر(ص) ميفرمايد: (إِنْ تَتُوبا إِلَي اللّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُما وَ إِنْ تَظاهَرا عَلَيْهِ فَإِنّ اللّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْريلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهيرٌ)(18)؛ «اگر شما دو نفر (افشاگر راز و شنوندة آن) به سوي خدا توبه بريد (ميسزد؛ زيرا) كه دلهايتان (از حق) منحرف شده و اگر بر ضد او ياور هم باشيد، پس (بدانيد كه) مسلماً خداوند خود و جبرئيل و مرد شايستة مؤمنان ياور او هستند و فرشتگان نيز پس از آنها پشتيبانند».
در مورد خوشرفتاري زنان در روايت آمده است: «جهادُ المرأةِ حُسْنُ التَبَعُّل».(19) خوب شوهرداري كردن از راه معاشرت به معروف صورت ميگيرد و اين خوشرفتاري با شوهر، آنچنان امر مهمي شمرده شده است كه از آن به جهاد تعبير شده است.
ب) نگه داشتن بناي خانواده
((وَ أخَذْنَ مِنْكُمْ ميثاقًا غَليظًا).(20)
در تفسير مجمع البيان چنين آمده كه منظور از ميثاق غليظ، همان عقد و پيماني است كه در حين عقد ازدواج از شوهر ميگيرند كه همسرش را به خوبي نگهداري كند و يا با خوشي از هم جدا شوند.(21)
علامه طباطبايي ميفرمايد: «آيه شريفة آن را رد نميكند، اما واضحتر آن است كه منظور همان عقد باشد كه هنگام ازدواج جاري است و مراد از ميثاق غليظ، همان علقهاي است كه عقد ازدواج آن را استوار كرده است».(22)
بنابراين از همان ابتداي عقد ازدواج، اين عهد و پيمان محكم بين زوجين بسته ميشود و بايد آن را در تمامي مراحل زندگي حفظ كنند؛ به نظر ميرسد مرحوم طبرسي به مصداق از اين پيمان اشاره كرده است و اين علاقة عميق مانند گره است كه زن و شوهر را به هم وصل كرده است تا هيچگاه از هم جدا نشوند و بناي خانواده را حفظ كنند؛ (يا أيّهَا الّذينَ آمَنُوا أوْفُوا بِالْعُقُودِ).(23)
در تفسير مجمعالبيان بيان شده كه عقود، جمع عقد است و عقد از پيمانها و قراردادهايي است كه بسيار تأكيد شده است و چهار قول را مطرح ميكنند و قول ابنعباس را ميپذيرند كه منظور عقدهايي است كه خداوند بر بندگان واجب كرده است.(24)
علامه معتقد است عقد، به معناي گرهزدن و بستن چيزي به چيز ديگر است؛ به طوري كه به خودي خود از يكديگر جدا نشوند و لازمة گرهخوردن، آن است كه هر يك ملازم ديگري باشد و اين چنين خانواده شكل ميگيرد، سرنوشت زوجين به هم گره ميخورد، بناي محبوب و استواري بر روي زمين ساخته ميشود و به اين ترتيب، جوامع تشكيل ميشوند. وظيفه زوجين ملازمت هميشگي است تا اين گره باز نشود و ظاهر، دستوري عمومي است و شامل همه مصاديق آن ميشود؛ زيرا جمع به «ال» است و اطلاق دارد.
ميتوان در مجموع به اين نتيجه رسيد كه نگه داشتن و حفظ عقد ازدواج، پيمان محكمي است كه زنان از شوهران گرفتهاند و آن همان علاقه و محبتي است كه بين زوجين حكمفرماست و سبب پايداري و قوام خانواده ميشود. ديدگاه قرآن كريم بر اين اصل معروف استوار است كه ميفرمايد: (وَ عاشِرُوهُنّ بِالْمَعْرُوفِ)؛(25) يعني با زنان به نيكي و معروف معاشرت كنيد و آنان را به خوبي نگه داريد و يا به خوشي از هم جدا شويد،(26) بنابراين دو ديدگاه قابل جمع ميباشند.
زن و شوهر بايد از عنصر مودت و رحمتي كه خداوند در قلب ايشان جعل كرده،(27) به خوبي مراقبت كنند و آن را پرورش داده و هر روز كاملتر كنند تا سكونت و آرامش بر خانواده حاكم شود و استوار مسير تكاملي خود را طي نمايد. زوجين بايد نسبت به يكديگر وفادار باشند؛ يعني نسبت به عقد و پيمان زناشويي ثابت قدم بمانند و پاي بيگانه را به حريم مقدس و خصوصي خود وارد نكنند. ناديده گرفتن اين حق نه تنها از بين برنده يك دستور اخلاقي، بلكه تعدي به حدود الهي شمرده شده است كه علاوه بر عذاب اخروي، مجازات سنگين در دنيا خواهد داشت؛ (الزّانِيَةُ وَ الزّاني فَاجْلِدُوا كُلّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ).(28) وفاداري در شئون مختلف زندگي در فراز و نشيب روزگار است كه زن و شوهر را به عنوان دو ركن اصلي خانواده در كنار هم قرار ميدهد و سختيها را آسان و تلخيها را شيرين ميسازد. وقتي زوجين همواره حافظ يكديگر و كنار هم باشند، بناي خانواده در كوران حوادث مختلف ميتواند استوار بايسته و تعادل خود را حفظ كند و فرزندان با پويايي و نشاط و آرامش پرورش يابند.
ج) تربيت اولاد
((يا أيّهَا الّذينَ آمَنُوا قُوا أنْفُسَكُمْ وَ أهْليكُمْ نارًا).(29)
اين وظيفه همگاني مؤمنان است كه از باب امر به معروف و نهي از منكر، خود و خانواده را از آتش جهنم حفظ كنند. در خانواده پدر مسئول تربيت ديني خود و ديگر اعضا ميباشد؛ زيرا او وظيفه قواميت و ولايت بر فرزندان را بر عهده دارد و همسر و فرزندان نيز مسئول كار خود و ديگر اعضا هستند و بايد همديگر را از آتش جهنم حفظ كنند.
مرحوم طبرسي حفظ از آتش را به واسطة صبر در اطاعت خدا، حفظ خود و خانوادة خويش از معصيت و پيروي شهوات و دعوت كردن آنها به اطاعت خدا و آموزش فرايض و نهي كردن آنها از كارهاي زشت و تشويق كردن به نيكيها ميداند.(30)
علامه در بحث روايي از امام صادق(ع) نقل كرده است كه فرمود: «وقتي اين آيه نازل شد، مردي از مؤمنين نشست و شروع به گريستن كرد و گفت: من كه از خود عاجزم، اكنون مكلف به نگهداري خانواده هم شدهام. رسولخدا(ص) به او فرمود: «در حفظ اهلت، همين كافي است كه به ايشان امر كني، آنچه را براي خود امر ميكني و ايشان را باز داري، از آنچه خود را باز داشتهاي».(31)
در قرآن كريم آيات ديگري نيز به امر تربيت و همكاري و مشاوره در خانواده اشاره دارد، مانند آنجا كه امر به آموزش نماز ميكند.(32)
اصل (تَعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التّقْويٰ وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي اْلإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ).(33) بر همه اجتماعات اسلامي حاكم است و خانواده به عنوان كوچكترين نهاد اجتماعي نيز بايد براساس اين همكاري در راه خير و تقوا به بالندگي برسد. كلمه «بر»، يعني (وَ لكِنّ الْبِرّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ اْلآخِرِ).(34) و كلمه تقوي به معناي مراقب امر و نهي خدا بودن است.(35)
بنابراين هركجا خدا امر فرمود، حاضر باشيم و هر كجا نهي كرد، حاضر نباشيم. خانواده و جامعه بر پاية ايمان و عمل صالح قرار ميگيرد و از گناه و زشتي دور ميماند و اين سلامت خانواده و اجتماع است.
اصل مشورت كه يكي از اوصاف مؤمنان شمرده شده است؛ (وَ أمْرُهُمْ شُوريٰ بَيْنَهُمْ).(36) در خانواده اهميت ويژهاي دارد خداوند متعال براي جزئيترين مسائل زندگي، مانند گرفتن فرزند از شير مادر توصيه به مشورت زوجين دارد؛(37) به خصوص با رشد علم و تجربه و امكانات تحصيلي براي همگان، اين مسئله نمود بيشتري در خانواده دارد. با فرزندان در دوران نوجواني و جواني كه به عنوان وزير مطرح هستند، بايد مشورت كرد تا شخصيت آنان كامل شود. در سايه مشورت، انسانها از افكار و تجارب هم بهتر و بيشتر استفاده ميكنند و در اصل تحكيم خانواده و تربيت فرزند، بدون همكاري و همفكري اعضاي خانواده به ويژه دو ركن اساسي آن، يعني زن و شوهر ميسر نميباشد.
ادامه دارد…
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پينوشت:
1. قانون مدني، اصل 1102.
2. بقره ﴿2﴾ : 228.
3. مجمع البيان، ج 3، ص 3.
4. الميزان، ج 2، ص 345.
5. ر.ك: ترجمه الميزان.
6. مجاهد، قتاده.
7. مجمع البيان، ج 3، ص 3.
8. نساء ﴿4﴾ : 32.
9. قول مجاهد.
10. همان، ج 1، ص 15.
11. بقره ﴿2﴾ : 187.
12. ر.ك: الميزان.
13. حجرات ﴿49﴾ : 13.
14. قانون مدني، ماده 1103.
15. ر.ك: الميزان، ج 4، ص 402 و 407.
16. پاينده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، ش 1477.
17. تحريم ﴿66﴾ : 1.
18. همان، 4.
19. وسائل الشيعة، ابواب جهاد.
20. نساء ﴿4﴾ : 21.
21. مجمع البيان، ج 6، ص 411.
22. الميزان، ج 4، ص 408.
23. مائده ﴿5﴾ : 1.
24. مجمع البيان، ج 6، ص 180.
25. نساء ﴿4﴾ : 19.
26. بقره ﴿2﴾ : 229.
27. ر.ك: آيه 21 سوره روم.
28. نور ﴿24﴾: 2.
29. تحريم ﴿66﴾ : 6.
30. مجمع البيان، ج 25، ص 145.
31. الميزان، ج 19، ص 572.
32. طه ﴿20﴾ : 132.
33. مائده ﴿5﴾ : 2.
34. بقره ﴿2﴾ : 177.
35. الميزان، ج 5، ص 264.
36. شوري ﴿42﴾ : 38.
37. بقره ﴿2﴾ : 233
منبع:http://www.j-alzahra.ir/mags/83/04-83.htm
برچسب ها:اختلاف, حقوق, حقوق زوجین, زوجین, طبرسی, علامه طباطبایی