Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_15aaf84b4c0145cca83694085242cb17, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489
ربا در اسلام(قسمت اول) » موسسه حقوقی عدل فردوسی
Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

ربا در اسلام(قسمت اول)

 

اشاره:

موضوع <ربا در اسلام> مجموعه تفسيري آيات 275 تا 181 سوره­ي بقره است كه شهيد بزرگوار آيةالله دكتر بهشتي با برخوردي روشن­بينانه آن را به شكل بسيار ارزنده مورد بحث و دقت قرار داد. پرداختن به اين مسأله­ي ظريف اقتصادي حاكي از احاطه­ي علمي ايشان به مطلب است كه با وجود دشواري و پيچيدگي ابعاد آن، چنان ساخته و پرداخته شده است كه فهم آن را براي عموم علاقه­مندان به اين مباحث شيرين و آسان مي­نمايد. از آن­جا كه جامعه­ي كنوني ما به تبيين عميق اين مباحث بسيار نيازمند است و بايستي فعاليت دستگاه­هاي دولتي و غير دولتي مشغول در حوزه­ي اقتصاد مبتني بر مسايل شرعي باشد؛ گوشه­هايي از كتاب ارزنده­ي <ربا در اسلام> معظم­له را از نظر مي­گذرانيم.

آيةالله بهشتي(ره) پس از طرح و ترجمه­ي آيات ربا، اقتصاد ربوي را در محيط حجاز و جامعه­ي ما توضيح مي­دهد و در ادامه تفاوت مفهوم <بيع> و <ربا> را بسط ­داده و به صورت اجماع نيز فرق­هاي اساسي آن دو را به شكل ذيل بر مي­شمرد:

1. اساس بيع بر سود بردن از سرمايه نيست، بلكه برگرفتن دستمزد و حق­العملي است كه در ازاي كار توزيع، مانند كار توليد كه براي هر نوع جامعه­اي ارزنده، لازم و ضروري است، حكايت مي­كند.

2. در همان بيعي كه خارج از ميزان، براي سرمايه سود در نظر گرفته شده باشد و غير منصفانه، تجاوزكارانه و مكارانه باشد، نيز به تحرك و فعاليتي؛ همچون به خطر انداختن خود و سرمايه نياز دارد؛ در حالي­كه ربا عكس اين است، در آن­جا تقريباً سرمايه به جايي كه غالباً امن­تر است فرستاده مي­شود و زحمت كم كن است، نه زحمت زياد كن و خطر كم كن است، نه خطر زياد كن!

3. بيع زيركانه­ي غير منصفانه­اي كه حتي بتواند شبكه­اي دنيايي به وجود آورد، سرعت و ميدان گسترشش با گسترش <ربا> تفاوتي اساسي دارد، و نمي­توان اين دو را با هم مقايسه نمود؛ به گونه­اي كه اگر ربا را از دنياي سرمايه­داري امروز، حذف كنيم و تمام تجاوزات ديگر اقتصادي­اش را سر جايش بگذاريم، شايد بيش از پنجاه درصد از نابه­ساماني­ها، فقط با حذف ربا از بين برود.

در بحث نقش واقعي سرمايه به مباحثي؛ همچون نرخ­گذاري عادلانه و ملاك­هاي آن در توزيع و نيز برخي فعاليت­ها مانند اجاره، مضاربه، مزارعه، مساقات و مسأله­ي پول مي­پردازد. جايگاه انسان در اسلام و بهره­مندي­هاي او از زندگي يكي ديگر از موضوعات مورد بحث كتاب است. در بخشي از آن مي­فرمايد:

جواب اين سؤال كه، هدف انسان اسلام چيست و در كدام جهت كار مي­كند؟ اين است كه: هدف ايده­آل و در سطح اعلا، عشق به خدا و رضاي اوست و… رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ… خشنودي خدا، از همه بالاتر است. اين مطلب در قرآن در بحث بهشت آمده است، اما چون همه­ي انسان­ها به اين هدف نهايي نمي­رسند و نمي­شود كه براي همه، در همه­جا رضايت خدا نقش قاطع عملي و انگيزه­ي عملي داشته باشد، به مرتبه­اي پايين­تر كه بهشت و دوزخ است، اكتفا مي­شود؛ يعني بهره­مندي­هاي جاودانه، يا رنج­هاي جاودانه­ي آخرت، ولي از آن­جا كه همه­ي انسان­ها باز در تمام جهان عملاً موفق نمي­شوند كه رسيدن به آن نعمت و پرهيز از آن نقمت را عامل حركات و سكناتشان قرار بدهند و مواهب نقد اين دنيا بالاخره برايشان چشم­گير است، سهمي هم به زندگي دنيا مي­دهد؛ از اين­رو به اين­جا كه مي­رسد در برابر زهدگرايي افراطي ـ زهدگرايي تحميلي و نه اختياري، زهدگرايي مفرط ـ مي­گويد:

قُلْ مَنْ حَرّمَ زينَةَ اللّهِ الّتي أخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِيَ لِلّذينَ آمَنُوا فِي الْحَياةِ الدّنْيا خالِصَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ … ؛ <[اي پيامبر]! بگو: "زيورهايي را كه خدا براي بندگانش پديد آورده، و [نيز] روزي­هاي پاكيزه را چه كسي حرام گردانيده؟" بگو: "اين [نعمت­ها] در زندگي دنيا براي كساني است كه ايمان آورده­اند و روز قيامت [نيز] خاص آنان مي­باشد." …>.

قرآن اين تعبير را براي چه آورده است؟ براي اين­كه با كمال واقع­بيني و واقع­گرايي مي­خواهد انسان­هاي در اين سطح هم، از اين طريق، به سوي نظام صحيح جلب شوند. پس پاسخ اين سؤال كه آيا انسانِ اسلام فقط براي توجه به بهره­مندي­هاي دنياست؟ اين است كه: خير، فقط براي توجه به اين بهره­مندي­ها نيست، اما در مقابل اين­كه مي­گوييم انسانِ اسلام <فقط> براي بهره­وري از دنيا نيست، نبايد بگوييم كه پس انسان اسلام <فقط> توجه به رضاي خدا يا به بهشت و دوزخ دارد. اسلام مي­خواهد و تشويق مي­كند كه انسان، فقط براي رضاي خدا كار كند، اما مي­خواهد به اين تشويق درصد خود را بدهد. مي­خواهد روي تنظيم مسايل زندگي و قانون­گذاري، حساب واقع بينانه بكند. اگر پرسيده شود؛ مي­گويد: هدف نهايي و عالي همين است، اما اين عالي كم است.

اسلام مي­خواهد مردم مسلمان به حساب بهشت و دوزخ، تصميم قاطع در زندگي­شان بگيرند، اما در دايره­ي محدود محرمات و واجبات. دايره­ي مستحبات و مكروهات را تشويقي قرار مي­دهد. و تازه در همان دايره­ي محرمات و واجبات هم، مي­بيند باز براي همه­ي انسان­ها نمي­تواند آن را به عنوان يك محور واقعي براي نظام اين دنيا قرار بدهد. چون بحث ما درباره­ي نظام اقتصادي اين دنيا بود. پس مي­آيد در كنار آن، نظام حكومتي را قرار مي­دهد ـ يعني نظام صحيح تقسيم را ـ و در اين نظام تقسيم، آن عامل شوق به بهره­مندي­هاي مادي ﴿موجود در﴾ نفس را هم به حساب مي­آورد، اما در حد خودش و در جاي خودش…

در جامعه­اي كه داراي نظام صحيح حكومتي است، ضريب­هاي مناسب با زمان و مكان ـ با توجه به تمام واكنش­ها و آثار اين تقسيم ـ براي هر يك معين مي­شود و به هر كدام سهمي داده مي­شود كه بالمآل متناسب با سامان زندگي اقتصادي اجتماعي باشد، و در اين سامان به همه­ي واكنش­هاي روحي، قلبي، معنوي، مادي و نيازها توجه مي­شود و اين هم قانون يك­نواخت ندارد، بلكه بايد حكومت، متناسب با شرايط زمان و مكان اين قانون را عرضه كند و چون قانون الهي هم نيست، خيلي راحت قابل نسخ است. با تمام اين احوال، در چنين اقتصادي، باز گروهي با استعدادتر، و بهره­مندتر و گروهي كم­توان تر و كم بهره­تر به وجود خواهد آمد. پس باز فاصله­اي در كار خواهد بود و در اين­جاست كه اسلام به انسان مسلمان مي­گويد:

تو كه بهره­مندي، مي­تواني از اين بهره­مندي صرف نظر كني و آن را به انسان كم­بهره­تر بدهي، براي رسيدن به رضاي خدا، امّا به صورت آزاد، يا براي رسيدن به پاداش اخرويِ درجه­ي بالاتر، اما به صورت معامله­ي كلي آزادانه؛ گرچه موظف به انجام آن نيستي. و به آن انسان كم بهره­تر نيز مي­گويد: تو مي­تواني به بهره­مندي او چشم بدوزي و دل بسوزي و به شكلي مشروع از او بگيري، و هم مي­تواني قانع و صبور باشي و بداني كه تو در برابر اين صبرت، به همان پاداشي مي­رسي كه او در برابر انفاق خود. پس در آن­جا هر دوتان دسترسي داريد. اين جالب است كه در اسلام غني و فقير، هر دو به اين شكل ـ يعني پس از تمام ﴿رعايت­ها﴾ و عدالت­ها كه باز هم بالاخره پر بهره­تر و كم بهره­تر وجود خواهند داشت ـ اين­ها وسيله دسترسي به ثواب آخرت را دارند. او با انفاقش و اين با صبرش!

اتفاقاً رواياتي كه در اين زمينه هست و آياتي كه تا حدي به انسان اين معاني را به شكل اشاره و تلويح نشان مي­دهد جالب است، ولي به هر حال، سوﺀ استفاده از توصيه اسلام به انفاق آزادانه­ي اين طرف، و صبر آن طرف، و مسأله را به صبر در برابر تمام بي­عدالتي­ها و انفاق نجات­بخش با وجود بي عدالتي­ها كشاندن، انحرافي از مسير پاك اسلام است و در تمام اين مسايل، يادمان نرود كه انسان اسلام، اگر به حد اعلاي رشد برسد، به رضاي خدا عشق مي­ورزد، اگر كمي از آن كمتر باشد، لااقل به ثواب آخرت دل مي­بندد و از عقاب آخرت پروا دارد. و اگر باز هم اين دو بر روح او حاكم نشود، مي­تواند در همان چار­چوب بهره­مندي­هاي نقد دنيا، اما در حصار نظام عادلانه اسلامي باشد و مي­تواند انگيزه­هاي اين دنيايي هم داشته باشد، اما بهاي انگيزه­هاي اين دنيايي پايين است ـ البته منظور، انگيزه­هاي حلال است، نه حرام­ها ـ و انگيزه­هاي آن دنيايي قيمتش بالاتر، و رضاي معبود از همه اين­ها بالاتر است.

معظم­له براي روشن شدن فرق بين بيع و ربا، نقش، ماهيت و انواع پول را مورد بحث قرار مي­دهد و با طرح يك سؤال مي­فرمايد:

اين سؤال، الآن هم مطرح است و جالب اين است كه در عصر نزول قرآن هم مطرح بوده و قرآن هم عين اين سؤال را آورده است: اين­ها گفتند بيع هم مثل رباست، با اين­كه خدا بيع را حلال و ربا را حرام كرده است.

نقش پول

<پول>، نماينده­ي مقداري كار انباشته است. اگر ده هزار تومان پول در دست من باشد، اين ده­هزار تومان به معني ده هزار واحدِ كارِ انباشته است. مثل اين است كه جامعه، يك حواله­ي انبار صادر كرده و به دست من داده است. كار انباشته­ي مرا گرفته، به انبار جامعه آورده، حواله­اي به دست من داده و گفته است هر وقت اين فرد مراجعه كرد، معادل ده هزار واحد كار انباشته از هر نوعي كه مي­خواست به او بدهيد. پس پول چنين نقشي دارد و خود پول هم نمايشگر كار انباشته است حالا همان­گونه كه خانه، مقداري كار انباشته بود و مي­توانستم از آن استفاده كنم و آن را اجاره بدهم، مي­خواهم اين نمايشگر كار انباشته را مثل خود آن كار به عنوان نماينده­اش اجاره بدهم؛ يعني اين ده­هزار تومان را كه در دست دارم اجاره بدهم و ماهيانه هزار تومان بگيرم. چه تفاوتي دارد؟ چرا اين كار حرام است؟ چرا اجاره دادن پول حرام است؟ بعضي از كساني كه ربا را آب مي­كشند و مي­خورند، يكي از طرق آب كشيدن­شان همين است كه مي­گويند: <ما كه ربا نداديم! پولمان را اجاره داديم!>، ولي به هر حال قصه باز همين است:

… ذلِكَ بِأَنّهُمْ قالُوا إِنّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرّمَ الرِّبا…؛ <… آنان گفتند: داد و ستد صرفاً مانند رباست." و حال آن­كه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانيده است…>.

پس يك فرقي لابد در اين­جا هست؟

تا وقتي كه زندگي انسان­ها ساده بود، داد و ستدها رو در رو و محلي بود؛ اصولاً داد و ستد و خريد و فروش از طريق مبادله­ي كالا با كالا انجام گرفت و چيزي به عنوان پول در كار نبود؛ كسي كه پنجاه من گندم داشت، سي من آن را براي خوراك خود مي­خواست و بيست من هم اضافه داشت، اما ﴿در مقابل﴾ عدس و نخود نداشت به همين خاطر پنج من از اين بيست من گندم خود را با عدس عوض مي­كرد، و چهار من آن را با نخود؛ يعني مبادله­ي كالا با كالا. هم اين فرد صاحب گندم و عدس و نخود مي­شد و هم او، ولي وقتي كه داد و ستد وسعت، گسترش و تنوع پيدا كرد، مبادله­ي كالا با كالا در زندگي انسان مشكل ايجاد نمود و زندگي را پيچيده كرد. مثلاً يك كفاش پانصد جفت كفش تهيه مي­كرد و در مغازه­اش مي­گذاشت. يك نفر مي­آيد و گوسفندي مي­داد و دو جفت كفش مي­گرفت، ديگري يك پيت روغن مي­آورد و دو جفت كفش مي­خواست، ديگري يك كيلو كره مي­آورد و يك جفت كفش مي­برد. شب كه مي­شد براي اين كفاش 300 جفت كفش باقي مي­ماند و دو رأس گوسفند، چهار تا مرغ، دو كبوتر، سه من گندم، يك كيلو روغن، يك كيلو كره، دو كيلو ماست و سه كيلو شير و … خوب! با اين­ها چه­كار بكند؟ تازه اول مكافات است كه اين­ها را چه­طوري مصرف بكند.

اين­گونه شد كه ديگر مبادله­ي كالا به كالا مقدور نبود و بايد به اين مسأله شكل صحيحي مي­داد. چه بايد كرد؟ بايد چيز ارزنده­اي را پيدا كنيم كه نگه­داري­اش هم  مشكل نباشد و بتوان آن را به دست همه كس داد و خراب شدني هم نباشد. آن چيز چه مي­تواند باشد؟

بشر آن­روزها تازه آهن را كه فلزي قيمتي بود، كشف كرده بود. توليد آن در دنيا بسيار كم بود و استفاده از آهن در بخش­هاي مختلف ابزارسازي يك ابتكار و اختراع و كشف برجسته به حساب مي­آمد. گفتند: ﴿در عوض﴾ <آهن> مي­دهيم. كسي كه دو من گندم مي­داد، دو سير آهن مي­گرفت، كه نگه­داري آن به مراتب آسان­تر بود. پس از آن­كه آهن فراوان شد. <مس>، پس از فراواني مس، <مفرغ> و پس از آن فلزي در دنيا پيدا شد كه بشر خودش را هم مي­كشت، نمي­توانست نسبت توليدش را خيلي زياد بكند و آن <طلا> و <نقره> بود. سرانجام طلا و نقره فلزي شدند كه مي­توانستند وسيله مبادله باشند. كفاش ما كه دويست جفت كفش مي­فروخت، دويست مثقال طلا مي­گرفت كه هم وزنش كمتر بود و هم نگه­داري و جابه­جا كردنش آسان­تر.

سكّه

هرچه نوع و ارزش فلزات بالاتر مي­رفت، انسان با مشكل ديگري روبه­رو بود و آن، اين­كه اگر كسي مقداري فلز مي­آورد و به ديگري مي­داد و مي­گفت كه اين دو سير آهن، يا مس را بگير، ﴿مسأله اين بود كه﴾ آيا واقعاً آن فلز دو سير وزن داشت؟ يا اين­كه دريافت كننده بايد آن را وزن مي­كرد، حال اگر آن فلز را وزن مي­كرد و از دو سير، كم­تر يا زيادتر بود؛ چه مي­كرد؟

براي اين­كه مقدار و وزن اين فلز گران­بها به وسيله يك مقام رسمي، تضمين شده باشد قرار شد <سكه> بزنند؛ يعني فلان فرمان­رواي مقام تضمين كرده است كه وزن اين قطعه­ي مس كه به دست شما مي­دهند، دو مثقال تمام است، نه كم و نه زياد. اين معناي <سكه> است. علاوه بر اين، مسأله <عيار> فلزات هم مطرح شد، خصوصاً وقتي كه نوبت به طلا و نقره رسيد. اگر مخلوط با نقره چيزي به همان سفيدي بنمايند، به دست من كه مي­رسد، نمي­دانم آيا اين نقره است يا نيكل! نقش ديگر سكه زدن اين بود كه مقام رسمي تضمين كرده بود كه اين دو ريالي كه به دست شما مي­دهند، دو مثقال نقره­ي هفتاد، هشتاد يا نود عيار است، يا اين سكه طلا عبارت است از يك مثقال طلاي هجده عيار. پس مقام رسمي هم عيار را تضمين مي­كرد و هم وزن و مقدار را. به اين ترتيب <فلز قيمتي سكّه زده> پول شد.

پس از اين توضيح، آيةالله بهشتي(ره) بحث را با ظرافت ادامه داده و ضمن روشن كردن نقش و ماهيت پول، به بهره­كشي بي­جا و دو طرفه مي­پردازد:

اجاره گرفتن بابت پول، وقتي به معني وسيعش حساب كنيد و از قلّه اقتصاد به آن بنگريد؛ يعني يك اجاره­ي دغل. در اين­جا ما صرف­نظر از حلال و حرام شرعي، بلكه فقط از نظر اقتصادي بحث مي­كنيم؛ اين يعني هم از توبره و هم از آخور خوردن! براي اين­كه بالاخره درست است من با اين دو ميليون تومان مي­توانم يك مقدار كار انباشته بگيرم و بياورم و از آن استفاده كنم، اما تا من آن كار انباشته را نگرفته و نياورده­ام، آن كار انباشته بدون استفاده نمي­ماند. آن كار انباشته در دست صاحبش باقي است؛ زيرا خانه و مستغلاتي است كه اجاره داده است، يا اتومبيلي است كه سوارش شده، يا هواپيماست كه از مردم پول گرفته و آن­ها را به اين­طرف و آن طرف برده، بالاخره اين كار انباشته يك چيزي هست و دست يك كسي است كه از آن بهره­گيري مي­كند. اگر شما خواستيد از نفس اين پول بهره­كشي كنيد، معنايش چه مي­شود؟ بهره­كشي دو طرفه، بهره­كشي به توان دو، بهره­كشي كاذب و بي­جا، كلمه­ي بي­جا برايش از همه­ي كلمات بهتر است. زيرا اين سند است. آيا كسي سند خانه­اش را هم اجاره مي­دهد؟ اين عيناً مثل سند است. منتها فرقش با سند اين است كه آن سند را نمي­شود فوراً آبش كني و خانه را بايد تحويل بدهي و سند را بگيري، اما اين همانند حواله انبار است، درست نظير معاملاتِ حواله انباريِ بازار فعلي مسلمين ما.

در اين حالت جنس در انبار است، دست هم نمي­خورد. اين حواله انبار است كه قيمتش بالا و پايين مي­رود، و آن را مي­خرند و مي­فروشند. خريد و فروش به شكل حواله انبار در دنيا از نظر اقتصادي يك خطر دارد. خطرش اين است كه: حجم مبادلات از حجم توليد و كالاي واقعي بيشتر مي­شود و اين، مشكلات بزرگ اقتصادي ايجاد مي­كند، چون معامله كاذب انجام گرفته است. در فقه ما، بيع كالي به كالي؛ يعني معامله­اي كه در آن نه جنس در دست است و نه پول و هر دو نسيه است،‌ حرام مي­باشد. حرمت اين مسأله جنبه­هاي گوناگون دارد. يكي از جنبه­هايي كه ممكن است درباره­ي آن فكر شود، همين بالا رفتن كاذب حجم معاملات است كه هميشه از نظر اقتصاد علمي و تحليل اقتصادي در دنيا منشأ بحران و خسارت و ضرر براي توليد كننده و مصرف كننده بوده است.

بنابراين، صرف­نظر از استهلاك و چيزهاي ديگري كه گفته خواهد شد، اصلاً بهره­ي پول گرفتن؛ يعني پول را به اجاره دادن، يك دروغ است، يك خلاف واقع است، يك دغل است، دو جانبه از كاري استفاده كردن است كه اين بهره­­گيري دو جانبه با حساب تصاعدي اقتصاد، به جاي دو جانبه، گاهي به دو هزار جانبه سر مي­زند، براي اين­كه در سيستم ربايي، نوبت اول دو جانبه است، سود آن پول دوباره پول زا مي­شود و تبديل به سه جانبه مي­شود… دوباره آن سود پول­زا مي­شود، تبديل به چهار جانبه مي­شود.. تا مي­رسد به دو ميليون جانبه و همين­طور بالاتر! حتي گاهي مثل خانه شطرنج با تصاعد هندسي بالا مي­رود.

بنابراين مسأله اين است كه استفاده نمودن از پول، قبل از آن­كه به عنوان وسيله­ي مبادله و سند به كسي داده شود و در مقابل هم كالايي گرفته شود، خود اين سند، حق ندارد سودزا و ربح زا باشد، چون دروغ است. بنابراين فرق اساسي بيع و ربا و همچنين اجاره، مضاربه، مساقات، مزارعه و همه اين معاملات با <ربا> مشخص مي­شود كه اصلاً يك فرق بنيادي و يك فرق اقتصاديِ علمي است! و وقتي قرآن قبل از اين­كه اساساً اقتصاد دنيا متوجه اين فرمول­هاي پيچيده بشود، بدون اين­كه وارد فلسفه­ي موضوع شود ـ كه در آن موقع اين­گونه مسايل قابل فهم نبود ـ اين سؤال و اعتراض را با لحن قاطع رد مي­كند و مي­گويد:… ذٰلِكَ بِأَنّهُمْ قالُوا إِنّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبا وَ أَحَلّ اللّهُ الْبَيْعَ وَ حَرّمَ الرِّبا…؛ <… آنان گفتند: داد و ستد صرفاً مانند رباست." و حال آن­كه خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانيده است…>.

البته باز هم مي­گويم بيع واقعي، اجاره و مضاربه و مزارعه واقعي؛ يعني با رعايت نرخ­گذاري صحيح كه در همه­جا عبارت از شركت و كار، يا استفاده موقت از كار و دادن مقداري ديگر كار به ازاي استفاده­ي موقت از كار انباشته كه همان سرمايه است؛ فرق اساسي <ربا> با <اجاره> بود، و به دنبال اين فرق، فرق­هاي ديگر و مسأله­هاي ديگر مي­آيد.

ما معتقديم اگر ربا در اقتصاد دنيا تحريم شود، و نرخ­گذاري صحيح در دنيا و در جامعه­ها به وجود بيايد، اصلاً با مشكلاتي كه موجب پيدايش سيستم اقتصادي ماركسيستي شده، روبه­رو نخواهيم بود و چه عالي­است تحريم ربا در همه­ي اديان آسماني، چون اين تحريم مخصوص اسلام نيست. قرآن، قوم يهود را مذمت مي­كند و مي­فرمايد: <شما با اين­كه ربا برايتان حرام بود، رباخوار بوديد>. چه مذمت به جايي! چون امروز هم بزرگ­ترين رباخواران دنيا يهود هستند، در زمان پيامبر اكرم(ص) هم در مدينه يهودي­ها يكي از كارهايشان رباخواري بود.

ادامه بحث را به موضوعات ذيل اختصاص مي­دهد: معاملات گوناگون روي پول، خرد و درشت كردن پول، معاملات ارزي، بانك و اقتصاد كنوني، فرق بهره بانك و كارمزد، اعتبارات قرض­الحسنه، كه بخشي از اين بحث جالب علمي اقتصادي عبارت است از:

بهره غير از كارمزد است

مكرر سؤال مي­شود كه بالاخره اين كارمزد چيست؟ مي­گوييم كارمزد اشكالي ندارد….، ولي كارمزد هم نرخ دارد. نه اين­كه اين كارمزد كلاه شرعي براي ربا باشد! و بگويند، 6% يا 12% يا 15% يا حتي 20% كارمزد بدهيد: كارمزد اين­قدرها نيست. بايد به اندازه­ي مخارج جاري بانك بر حجم معاملات سرشكن بشود و ببينند چه­قدر مي­شود، اين مي­شود كارمزد. عنوان چند درصد، كارمزد را، بهره نمي­كند. بهره غير از كارمزد است. حذف كلمه­ي چند درصد و توماني چند هم، بهره را غير بهره نمي­كند. مي­گويد، نگو توماني چند، من همين­طور به تو يك پولي مي­دهم، تو هم همين­طوري در آخر سال اگر من به تو پنجاه هزار تومان دادم، آن پنجاه هزار تومان را با ده هزار تومان اضافه براي من بياور، همين­جوري!! اما اسمش را نياور كه توماني چند، چون ربا مي­شود!!

خير، با كلمه <توماني چند>، مسأله عوض نمي­شود. چه بگويي توماني چند و چه نگويي، مي­خواهي اسمش را بياور، نمي­خواهي نياور. به هر حال ربا؛ يعني بهره­ي پول و كارمزد؛ يعني اجرت واقعي كسي كه كار مي­كند.

نه از چند درصد و چند در هزار در مورد كارمزد، كسي وحشت كند، و نه با حذف توماني چند، كسي خيال كند كه ربايِ حلال مي­خورد! بنابراين پرداخت كارمزد به كارمندان بانك و به مؤسسات بانكي هيچ اشكالي ندارد.

امروز يكي از مسايل موجود كه بر سر راه گسترش صندوق­هاي كمكي قرض الحسنه شده است، اين است كه مي­گويند: كار صندوق­ها زياد شده و كارمند مي­خواهد، مخارج اين را از كجا بياوريم؟ و تعجب است كه عده­اي از دوستان روشن، نيز هنوز اين را به عنوان يك مشكل، مانع گسترش اين كارِ لازمِ مفيدِ محبوبِ خداوند قرار داده­اند؛ در حالي كه اين مسأله­اي روشن است. از هر فقيهي سؤال كنيد كه: اگر به اندازه­ي مخارج ساليانه­اي كه براي اين صندوق قرض­الحسنه لازم است تا كارش انجام بگيرد، از گيرندگان وام كارمزدي با تعيين درصد صحيح بگيريم، اشكال دارد؟ پاسخ اين است كه خير، اشكالي ندارد. پس اين را مشكل گسترش كار قرار ندهيد. بگذاريد اين­كار توسعه پيدا كند و لااقل در شرايط كنوني، تمريني باشد براي اين­كه مي­توانيم كارهاي لازم بانكي را انجام بدهيم و آلوده به ربا هم نشويم و در مخارج تشكيلات آن هم در نمانيم. صندوق­هاي قرض الحسنه موجود؛ چه آن­ها كه وام كوچك مي­دهند و چه آن­ها كه وام­هاي بزرگ­تر مي­دهند، اين مسأله را راحت حل كنند تا ديگر اين مشكل بر سر راه گسترش آن­ها باقي نماند.

مسأله تحريم ربا ما را به بن­بست نكشانيد، بلكه صنايع بزرگ، توزيع و تجارت بزرگ و توليد كشاورزي و صنعتيِ بزرگ را به صورتي مؤثر در دست حكومت قرار داد. چون اين توليد و توزيع­هاي بزرگ، نقش بسيار حساسي روي قيمت­ها و بر دوش مصرف كننده دارند. وقتي اين­ها به دست حكومت نماينده­ي ملت باشد، مشكل نرخ­هاي ظالمانه­ي تجاوزكارانه ـ به مقدار زيادي ـ خود به خود حل مي­شود. مسايلي از قبيل تورم، و بالا رفتن مصنوعيِ نرخ­ها و خطر بي­كاري كارگران در بحران­ها و همه­ي اين­ها، اتفاقاً در اين­جا حل مي­شود؛ يعني در اقتصادي كه شاهرگ­هايش در دست نماينده­ي ملت و در جهت سود ملت است. به اين ترتيب مسأله­ي تحريم ربا، كم­ترين بن­بست اقتصادي براي ما به وجود نمي­آورد. اگر ما كلاه شرعي ربا را به سر جامعه اسلامي نگذاشته بوديم، چه بسا كلاه­هاي ديگر هم به سر جامعه ما نرفته بود، چه بسا ما قرن­ها زودتر از ديگران، خود به خود به سوي اقتصاد ملي سوق داده مي­شديم. نتيجه اين­كه سود و درآمد ناشي از اين توليد و توزيع­هاي بزرگ به جيب ملت مي­رود نه به جيب افراد ديگر و فاصله­هاي درآمد و خرج زندگي نيز اين­قدر زياد نمي­شود.

عده­ي قابل ملاحظه­ از كساني كه در اين جلسات حضور دارند، به شكل مستقيم، يا غير مستقيم با مسايل كسب و كار و اقتصاد روز در تماس هستند، و خوب مي­دانند كه اگر تمام انواع ربا را حذف كنند، كار بسياري از آن­ها لنگ مي­شود؛ يعني چه؟ يعني حتي شما نيز در همين سطحي كه هستيد، يك گوشه از پيكر زندگي و كسب و كارتان روي پايه­ي نحس و نجس ربا تكيه دارد؛ بنابراين خوب دقت كنيد! وقتي كارهاي كوچك و معمولي شما اين حالت را داشته باشد، خود نمونه و نشانه­اي است كه چگونه كارهاي بزرگ­تر و وسيع­تر، امروز ـ آگاه و ناآگاه ـ‌ در گرو ربا و در خدمت ربا و رباخوار و در جهت ضد مصالح و منافع امت مسلمان و امت انساني دنياست.

نتيجه اين­كه، از هيچ چيز نترسيم و سر راست و مستقيم و قاطع بگوييم: <ربا با همه­ي اقسامش حرام است> و از ابتلاي به هيچ مشكلي نهراسيم، اين مشكلات را كم بهرگي ما از دورانديشي، در پيش نظرمان مجسم كرده، كم بهرگي ما از ابتكار و راه حل­يابي بر سر راه زندگي­مان آورده است و تسليم آن شده­ايم و به دنبال هر تسليمي، مشكلاتي تازه­تر، سهمگين­تر، و زهرآگين­تر به دست خودمان و براي خودمان ساخته­ايم و با هستي خود خريده­ايم.

انواع ربا و مسأله برخورد برخي علما با آن

در بحث­هاي طلبگي، بعضي دوستان مي­گويند: چرا تو تا اين حد جوش و خروش درباره­ي تحريم ربا مي­كني، اصلاً دليل تو براي اين تحريم چيست؟ مگر اين آيه قرآن نيست؟

مي­گوييم چرا آيات قرآن است. مي­گويند: منظور از ربا در اين آيات اصلاً در زمينه­ي رباي خريد و فروشي است، نه در زمينه­ي رباي وامي و دِيني!

از آن­جا كه اين مطلب براي بسياري روشن نيست؛ اول آن را معنا مي­كنم. كتب فقه ما، در دو مبحث، ربا را مطرح مي­كنند: يكي در مبحث <بيع> ـ خريد و فروش ـ و ديگري در مبحث <دِين> ـ‌ قرض و وام ـ و ربا در مبحث دِين است. من صدتومان به صورت يك ماهه به تو قرض مي­دهم، كه آخر ماه، صد و ده تومان، يا صد و سه تومان به من بدهي. اين، ربايِ ديني است.

اما ربا در بحث <بيع> يعني چه؟ در فقه اسلامي اين خود بحثي است كه گفته مي­شود: در مبادله­ي جنس به جنس، و در كليه­ي كالاهايي كه اندازه­گيري آن­ها از طريق وزن كردن، يا پيمانه ﴿موزون يا مكيل﴾‌ انجام مي­گيرد، اگر جنسي را با جنس مشابه آن تعويض كنيم، بايد هم اندازه باشد و اگر كمي اضافه كرديم، ربا مي­شود. مثلاً اگر شما شش كيلو برنج دم سياه را با هفت كيلو برنج معمولي عوض كرديد، ربا مي­شود و حق نداريد چنين كاري را بكنيد. مبادله­ي جنس به جنس در جايي كه جنس را با پيمانه، يا وزن، اندازه­گيري مي­كنيد ـ هرچند جنس مرغوب و نامرغوب باشد ـ رباي معاملي، رباي بيعي و حرام است.

اولاً چرا اين مطلب فقط روي كالاهايي است كه با پيمانه يا وزن اندازه­گيري مي­شود؟…؛ زيرا كالاهاي داراي جنس يك­نواخت را بايد به صورت يك­نواخت مبادله كرد…، اما نسبت به كالاهاي عددي ـ خريد و فروش به شماره ـ اگر كم و زياد باشد، عيب ندارد. مثلاً اگر شش تخم مرغ درشت داديد و هفت تخم مرغ ريز گرفتيد، عيبي ندارد… چنانچه خواسته باشيد آن­جا كم و زياد كنيد، بايد به جاي معاوضه جنس با جنس دو معامله انجام دهيد و بگوييد: من اين شش كيلو برنج صدري را به بيست و پنج تومان مي­فروشم، و پس از آن هفت كيلو برنج گِرده را از تو به همان بيست و پنج تومان مي­خرم…

در اين­جا بعضي­ها نتيجه گرفته­اند كه اسكناس شمردني است؟ پس پانصد عدد اسكناس بيست توماني به اين فرد مي­فروشيم و مي­گوييم سر يك ماه پانصد و ده اسكناس بيست توماني به ما بده، عددي است و اشكالي هم ندارد!

اين واقعاً مسخره است! آيا با اين كاري كه تو كردي واقعاً مي­خواستي خريد و فروش بكني، يا براي يك ماه ديگر قرض مي­دادي؟ كدام­يك؟ چرا خودت را گول مي­زني و خيال مي­كني كه خدا را هم مي­تواني گول بزني، امت را هم مي­تواني گول بزني! تصور كرده­اي كه واقعيت اين عالم را هم مي­شود، گول زد؟ واقعيت هميشه سر جاي خودش هست.

ربا با آن نكتب و نحوستش در دنيا و آخرت دامن­گير همه­ي ما مي­شود، با اين كلاه­ها هم عوض نمي­شود.

بگو ته دلت چه كار كردي؟ مسأله­ي رساله درست است، تو چه كار كردي؟ آيا تو خريدي، يا فروختي؟ مي­خواستي معامله خريد و فروش انجام بدهي؟ پانصد تا اسكناس فروختي به اين آقا. مگر اين آقا خريدار اسكناس بود؟ يا نه! ببر اين­كار را بده به دست آدم­هاي دنيا. بگو براي ديگران گزارش و خبر تهيه كنيد كه ما دو نفر چه كار كرديم، آيا آن­ها مي­گويند امروز آقاي الف به آقاي ب قرض داد؟ يا مي­گويند خريد و فروش كردند، كدام­يك؟ تو اگر به عبارت، صد تا قيد هم بزني، با صد تا قسم هم بگويي: خريدم و فروختم؛ مي­گويند آقا مگر تو زبان سرت نمي­شود؟ مگر تو كلمات را بلد نيستي؟ كلمه­ي خريدن و فروختن اين­جا لغو است، تو قرض دادي، آن بنده­ي خدا هم قرض گرفت، منتها با اين اضافه. و خريد و فروش عددي در كار نبود.

اميدوارم در ميان كساني كه با اين بحث آشنا شدند، استناد به اين مسأله كه اسكناس هم عددي و شمردني است، خريدار نداشته باشد. آن­جا قرض داديد و قرض گرفتيد و رباي <دِيني> بود. رباي باب <دِين> نه رباي باب <بيع>. اين مطلب را به اين مناسبت نقل كردم كه بعضي مي­گويند: آقا اصلاً مگر شما به اين آيه­ي تحريم ربا كه بعدش هم مي­فرمايد: اگر گوش نكني: فَاذنَوُا بِحَرْبٍ مِنَ الله وَرَسُولِهِ؛ <اعلام جنگ با خدا و پيغمبر كرده­اي>؛ استناد نمي­كني؟ اصلاً اين آيات در زمينه­ي خريد و فروش است ولي آن­ها گفتند: <إنّما البَيْعُ مِثلُ الرّبوا> ؛ ربا را با بيع مقايسه كردند، چون بحث آن­ها در مورد بيع بود. پاسخ مفصل اين مطلب را قبلاً داديم كه اين <إنّمَا الْبيعُ مِثلُ الرّبوا> را روي چه حسابي مي­گفتند و همان رباي دِيني را مي­گفتند و علاوه بر آن در اين­جا مي­خواهم نشانه­ي روشني ارائه بدهم بر اين­كه اين آيات مستقيماً <به رباي دِيني> مربوط است و اگر در روايات ما بر <رباي بيعي> تطبيق شده، تعبير و تطبيق است و هيچ اشكالي ندارد، اما تطبيق است، نه اين­كه معني مستقيم آيه، رباي بيعي باشد.

كدام قسمت از اين آيات مستقيماً مشخص كننده اين است كه رباي دِيني مورد نظر است؟ يكي <مهلت> است، زيرا در رباي معاملي، مهلت اصلاً معنا ندارد. ديگري <اصل سرمايه> است. مي­گويد: <اگر توبه كردي، رأس المال و اصل سرمايه مال شماست>. معلوم مي­شود يك اصل سرمايه­ را طلبكار است و يك مقدار اضافه نيز، و معامله نقدي نيست، بلكه دِيني است.

اين­كه مي­گويد: يا أيّهَا الّذينَ آمَنُوا اتّقُوا اللّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِيَ مِنَ الرِّبا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ؛ <اي كساني­كه كه ايمان آورده­ايد، از خدا پروا كنيد؛ و اگر مؤمنيد، آنچه از ربا باقي مانده است واگذاريد>. اين در كجا قابل تصور است؟ آيا در آن رباي شش كيلو برنج دم سياه با هفت كيلو برنج گِرده؟ يا در آن­جا كه انسان پولي ـ مثلاً دويست تومان ـ مي­دهد و سپس مي­گويد بايد دويست و ده تومان به من بدهي؟ يا پنج هزار تومان داده و از اين شخص صد يا دويست تومان طلبكار است و آن بنده­ي خدا هم هنوز نتوانسته است ربح، سود، تنزيل و بهره­اش را بدهد؟ و سپس مي­گويد: <اگر اين­كار را نكردي، با خدا اعلام حرب نمودي، اما اگر كردي، رأس المال به تو تعلق دارد>. رأس المال و سود در اين­جا مطرح است، نه اضافه­ي مرغوبيت يك كيلو از هفت كيلو برنج گرده نسبت به شش كيلو. اصلاً به آن رأس المال و سود نمي­گويند! و بعد مي­فرمايد: <اگر تنگ­دست و فقير بود، تا هنگامي كه گشايشي در كارش حاصل شود، به او مهلت بدهيد>. در معامله شش كيلو برنج دم­سياه با هفت كيلو برنج گِرده، تنگ­دست و غير تنگ­دست مطرح نمي­شود. مهلت در جايي متصور است كه <مدت> در كار باشد.

و سپس مي­فرمايد: <وَأنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌلَكُمْ>؛ يعني اگر تنگ­دست است، از اصل مال هم بگذريد. در كجا مطرح است؟ در جايي كه سرمايه و سودي باشد كه مي­گويد حالا از اصلش هم صرف­نظر كن و صدقه كن.

وقتي بخواهيم مجموع اين عبارات را در مورد ربا تطبيق كنيم، سر راست بر ربايِ دِيني، قابل تطبيق است و بر رباي معاملاتي، سر راست قابل تطبيق نيست، و اما در مورد <سلف خريدن>، <نسيه خريدن> و امثال اين­ها اگر كسي ده من گندم نقد داد و همان ده من را سر يك ماه خواست از او بگيرد، رباست. تفاوت بين نقد و نسيه ـ بر طبق فتواي بسياري از فقها ـ مسأله را ربا مي­كند؛ يعني بايد نقد باشد و بدون تفاوت، در صورت عدم تفاوت، اگر وزن يكي باشد ـ نقد يك طرف، نسيه هم يك طرف ـ خود اين، معامله را ربوي مي­كند. پس اين هم مطرح نيست. در مورد <سلف خريدن> هم، در جايي است كه با پول خريده باشد، وگرنه، اگر با جنس خريده باشد، مساوي بخرد، رباست؛ نامساوي هم بخرد، جور ديگري رباست ـ مطابق احكامي كه در مورد رباي بيعي آمده است ـ بنابراين باز هم براساس فتاوي كه فقها در زمينه معامله، رباي بيعي، يا رباي معاملي مي­گويند، تصور اين آيات مورد ندارد. اميدوارم با اين قرينه­ها براي همه روشن باشد كه اين آيات در زمينه رباي قرضي است؛ يعني همان رباي معروف خودمان و اميدوارم كه ديگر هيچ كس نتواند شبهه در دل داشته باشد كه اين­ها بي­خود اين قدر به رباهاي بانك تاخت و تاز مي­كنند و اين آيات هم روي روال ديگري بوده، و زمينه ديگري داشته و حالا از بين رفته است! اين بحث را كه مي­گويم تصور نكنيد كه همين­طور مي­گويم، خير. من با همه طرفداران حل مشكلات فقه اسلامي از راه روتوش! روبه­رو بوده­ام. اين­ها با من سخت درگيري داشتند كه اين آيات مربوط به يك رباي معاملاتي بوده است، در آن شرايط اقتصاديِ مبادله­ي جنس به جنس كه مصالحي داشته و حالا هم دوره­اش سپري شده است. آيا مي­خواهيد با اين آيات با بانك ـ كه يك مؤسسه و بنياد پيشرفته اقتصادي است ـ‌ مخالفت كنيد؟! قبول داريم كه بانك­ها نبايد ظلم كنند ربا را با درصد پايين ـ يك درصد ـ بگيرند، ولي بالاخره بايد بانك باشد چرخ اقتصاد گردش داشته باشد، اقتصاد با سرمايه­گذاري بزرگ، توليد وسيع، توزيع وسيع شكوفا باشد و جامعه روبه­ رشد باشد! چرا مي­خواهيد با تحريم ربا مسلمانان را دچار بدبختي و فلاكت كنيد؟!

ملاحظه كنيد ﴿اين سخن﴾ چه­قدر جاهلانه است ـ اگر از روي جهل باشد ـ و چه­قدر ظالمانه است، اگر از روي كلاه شرعي­هاي مورد پسند مردم باشد!

وظيفه علما

واي به روزي كه علماي يك امتي درصدد برآيند بر طبق پسند مردم حرف بزنند! خواه اين مردم، مردمي مرتجع و كهنه پرست باشند؛ خواه، مردمي نوپرداز و نوپرست. وظيفه­ي عالم، گفتن حق است، خواه حق با <كهنه> جور درآيد و خواه با <نو>. حق از آن كهنه­هايي است كه هرچه كهنه­تر مي­شود، قيمتش بيشتر است! وظيفه­ي عالم، حق گفتن است. نكبت دنيا و آخرت نصيب آن جامعه­اي مي­شود كه عالمانش و آگاهانش، به خاطر استقبال و ارادت مردم، شلوغي و رونق و گرمي بازار و مريدبازي شان چه به طرف كهنه و چه به طرف نو بروند، فرق نمي­كند. نوپردازي به خاطر گرمي بازار همان­قدر زشت است كه كهنه گرايي. عالم بايد چراغ روشنگر باشد، بايد چهره­ي حق را در پرتو علمش بشناسد و بشناساند.

از مجموعه بررسي­هايي كه من تاكنون در زمينه ربا در كتاب و سنت­ و مباني فقهي معتبر و اصيل داشته­ام، ربا را از نظر اسلام بر طبق آگاهي­ام، مطلقاً حرام مي­يابم و از خداي متعال مسألت دارم كه خودم و همه­ي شماها را، از آلودگي به اين <نجس بالذات> كه قرآن اين­قدر روي آن حساسيت نشان مي­دهد و مي­فرمايد: فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ… ؛ دور بدارد. و اما اين­كه مشكلات ناشي از اين مطلب در يك نظام غير اسلامي چه مي­شود، بحث ديگري است.

پاسخ شهيد بزرگوار آيةالله بهشتي(ره) به برخي سؤالات در زمينه­ي ربا، بحث را به شكلي شيرين و ملموس مي­كند. نمونه­اي از آن را در اين شماره و برخي ديگر را در شماره­ي آينده <نامه­ي جامعه> در اختيار خوانندگان گرامي قرار مي­دهيم:

m  اگر پولي را به بانك داديم ­كه بانك برايمان نگه­دارد، ولي خود بانك به ما يك سودي داد، آيا گرفتن آن سود، بدون درخواست ما از بانك ربا است يا خير؟

● در شرايط كنوني، هرجا بانك­هاي بدون ربا وجود دارد، اصولاً ديگر اين عذر پذيرفته نيست. با تحريم ربا، پول­هاي پس­انداز، يا سپرده­ي ثابت همه­ي كساني كه پاي­بند مسايل اسلامي هستند، بايد در بانك­هاي بدون ربا سپرده شود، و ديگر عذري نيست. البته باز هم تكرار مي­كنم كه هرگز ما اين نظر را نداريم كه ايجاد بانك­هاي بدون ربا، راه­حل اساسي مشكلات اجتماعي، يا اقتصادي ماست. ما اين­كارها را همواره به عنوان كارهاي روبنايي تلقي مي­كنيم و نه به صورت كارهاي زيربنايي، و هرگز در هيچ جامعه­اي هم، حتي گسترش اين كارهاي روبنايي، نبايد احدي را از وظايف درباره­ي كارهاي زيربنايي غافل كند. منتها ما معتقديم كه بين كارهاي روبنايي و زيربنايي منافات وجود ندارد و در همه­ي نهضت­هاي زيربنايي و ناظر به مسايل زيربنايي، همواره مي­توان يك سلسله كارهاي روبنايي در جهت آن زير بنا را شروع كرد. و حتي شروع كارهاي روبناييِ ممكن، يك امتياز براي كارهاي زيربنايي دارد و آن اين است كه قابليت اجراي آن نظامِ زيربنايي را كم و بيش روشن مي­كند و مايه­ي دل­گرمي بيشتر به آن نظام زيربنايي مي­شود؛ بنابراين ايجاد كليه­ي اين واحدهاي روبنايي از جمله صندوق­هاي قرض الحسنه­ي بدون ربا اولاً: نبايد بازدارنده از كارهاي زيربنايي باشد و به شرط هوشياري ما مي­تواند بازدارنده نباشد و ثانياً: مايه­ي دل­گرمي بيشتر و جذب نيروهاي بيشتر به سوي آن نظام زيربنايي است كه صندوق فرض الحسنه­ي بدون ربا، يكي از تجليات كوچك آن است.

پس با بودن اين صندوق­ها ديگر مسأله سپردن پس­انداز، يا سپرده­ي ثابت به بانك­ها براي كسي كه واقعاً نخواهد ربا بخورد، نمي­تواند مفهوم و مجوزي داشته باشد. و ثالثاً: در آن جايي كه اين امكان وجود ندارد، و واقعاً يك نفر ناچار مي­شود براي نگه­داري، پولش را به بانك بدهد، بايد بداند كه اين ناچاري او، بايد واقعاً <ناچاري> باشد. چون دادن پول به بانك رباخوار؛ يعني امكانات رباخوار را بالا بردن. بانك با پول شما چه مي­كند؟ آيا شب­ها با پول شما راز و نياز مي­كند؟ خير، اين پول را به گردش اقتصادي ربوي مي­اندازد و از آن ده درصد، دوازده درصد، چهارده درصد بهره مي­گيرد. يك دوم، يا يك سوم را براي خودش بر مي­دارد، بقيه را هم به جنابعالي مي­دهد؛ بنابراين شما و او يك شركت رباخواري درست و حسابي تشكيل داده­ايد. سرمايه از شما، كار از او، بازده هم نصف، و نصف يا دو بر يك.

پس در موردي مي­توان اين­كار را كرد كه واقعاً هيچ امكان ديگري نباشد و هيچ راه ديگري وجود نداشته باشد و موجب ناراحتي بشود، ضرورت باشد، آن وقت مي­گيريد. ولي سودي كه به شما مي­دهند، به هر حال رباست و اين سود را نمي­توانيد به رباخوار بازگردانيد يا بگوييد، مثلاً آقاي كارمند بانك خود آن را بردارد. چون هر كار كنيد؛ بالاخره رباست و شما در آن تصرف كرده­ايد. در اين صورت تنها راه اين است كه با اين پول، معامله پول­هاي بدون مالك بشود. اگر دهنده­ي آن ربا مشخص نيست ـ كه معمولاً هم نيست ـ و رساندن اين ربا به او ميسر نيست ـ كه معمولاً در بانك­ها ميسر نيست ـ پس فرضمان ديگر روشن است و با آن معامله­ي پولي مي­شود كه مالك ندارد و بايد با تجويز رهبري صحيح، صرف نيازمندي­هاي ضروري جامعه اسلامي خودمان بشود، اما به هر حال به جيب مبارك نمي­آيد…

و اما در مورد جايزه­ي حساب­هاي پس­انداز بانك­ها، خود جايزه دادن اشكال ندارد، همان­طور كه الآن صندوق­هاي قرض­الحسنه هم، جايزه مي­دهند، ولي جايزه­اي كه بانك­هاي موجود مي­دهند، اشكال دارد، براي اين­كه اين جايزه­ها جز اختصاص دادن مقداري از رباهاي گرفته شده به اشخاص داراي پس­انداز ـ به صورت قرعه ـ چيز ديگري نيست.

آنچه ما در اين­جا صحبت مي­كنيم، عبارت از يك بحث تحليلي درباره­ي مسايل اسلامي است…، چون بنده هرگز مدعي آن نيستم كه فقط يك صاحب­نظر درباره مسايل اسلامي وجود دارد و آن هم بنده­ام، هرگز چنين ادعايي نيست.

بدون شك صاحب­نظران بسياري در زمان ما درباره مسايل اسلامي وجود دارند. در مسأله تقليد خيلي روشن است كه هر كسي وقتي كه مقلّد يك صاحب­نظر و يك مرجع تقليد هست، ديگر، بارِ درستي و نادرستي را به گردن او انداخته است.

پس هم تحليلي كه بنده در اين­جا مي­كنم روي اصول و موازين است، و هم پيروي شما از هر كس كه تقليد او را مي­كنيد، روي اصول و موازين است. اما اگر روزي فرا برسد كه ما بخواهيم با نظام عقيدتي و عملي اسلام، جامعه را بسازيم و بر دوش من مسؤوليتي در اين زمينه بيايد، و اين نظر فقهي را كه عرض شد داشته باشم، آن موقع ديگر بالاجبار، وقتي نظام اجتماعي اسلام سر كار مي­آيد، در مسايل اجتماعي تقليد از اصحاب، آزاد نيست و همه پيرو رأي حكومت اسلامي وقت هستند. بنده هم بايد تابع رأي حكومت اسلامي وقت باشم.

ادامه دارد…

منبع:http://www.j-alzahra.ir/mags/47/17-47.htm

برچسب ها:,

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما