جدايي و طلاق
عبدالله نصيري، مددکار زندان مرکزي اصفهان
جدايي به معناي ايجاد گسستگي در تعهد ازدواج، تعليق در ارتباط احساسي و جنسي و شکست در ساختار زندگي اجتماعي و عاطفي فرد است که ميتواند دوباره به مصالحه و دوستي منتهي شود؛ اما طلاق مراسمي است که از لحاظ قانوني باعث پايان رابطه زناشويي ميشود. ميتوان گفت تمامي طلاقها جدايي را نيز دربردارند؛ اما جداييها لزوماً در بردارنده طلاق نيستند و تعداد آنها نيز از طلاق بيشتر است.
بالا بودن آمار طلاق و جدايي در جوامع امروزي تبديل به يکي از بزرگترين مشکلات هر جامعهاي شده است؛ زيرا سبب ايجاد افسردگي و اندوه در اعضاي يک جامعه ميشود و چون اشخاص مهمترين عامل فعاليت و توليد در هر جامعهاي هستند، اين افسردگي کاهش فعاليت در ساختارهاي پايهاي و کاهش بازدهي در جامعه را به دنبال خواهد داشت. بنابراين بررسي علل و عوامل طلاق و جدايي براي افرادي که تصميم به کار گرفتهاند، بسيار مفيد بوده و در کاهش ميزان آن مؤثر است.
از مهمترين دلايل طلاق ميتوان به موارد زير اشاره نمود:
1- نداشتن درک مناسب از خود که باعث عدم رعايت اصول اخلاقي پس از ازدواج ميشود.
2- احساس محدوديت پس از ازدواج
3- کاهش فشارها در مخالفت با طلاق در جوامع امروزي
4- کاسته شدن از ميزان تقدس امر ازدواج
5- عدم انعطافپذيري در رفتار زن و شوهر در جوامع امروزي
6- افزايش جنبشهاي استقلالطلبانه زنان و حرکتهاي فمينيستي
7- بهبود مشکلات اقتصادي زنان پس از طلاق
8- تغيير ساختار نظام اجتماعي و اقتصادي در جوامع امروزي و توجه بيش از حد اقتصاد مدرن به قوانين تا به افراد
9- تغيير ديدگاهها نسبت به مسئله ازدواج و اين که ازدواج تبديل به يک منبع بهرهوري شخصي شده و جنبه مسئوليتپذيري آن کاهش يافته است.
علل جدايي
عواملي که سبب جدايي همسران از يکديگر ميشود معمولاً تا ماهها فکر آنها را مشغول ميکند. آنان مدام کارهايي را که انجام دادهاند توجيه ميکنند، افسوس ميخورند، سخنان خود با همسرشان را سبک و سنگين ميکنند و به طور خستگيناپذيري اتفاقي که افتاده و يا خواهد افتاد را در ذهنشان به تصوير ميکشند؛ اما کمکم با اين اتفاقات کنار ميآيند و براي داستان تلخ جدايي آماده ميشوند.
مهمترين دلايل جدايي عبارتند از:
1- رخ دادن اتفاقي ناگوار براي يکي از زوجين که او را تحت تأثير قرار داده و روند زندگي مشترک را تغيير ميدهد. مردي سي ساله در اين باره ميگويد: «يکي از مهمترينعواملي که سبب جدايي من از همسرم شد، فوت برادرم بود. از دست دادن دوستان و آشنايان ممکن است متأثرکننده باشد؛ اما براي من، برادرم عزيزترين شخص در زندگيام بود و با مرگش بسيار منقلب و پريشان شدم، به طوري که براي فراموش کردن اين حادثه خود را سرگرم کار نمودم. بنابراين در يک پروژه کاري بسيار سنگين که دو سال و نيم طول کشيد، شرکت کردم. در اين مدت به تنها چيزي که فکر نکردم نيازها و احتياجات همسرم بود؛ فقط ميخواستم مرگ برادرم را فراموش کنم. اين رفتار من در طول دو سال سبب شد که روابط ما سرد شود و پس از مدتي او تصميم به جدايي گرفت.»
2- ازدواج اشتباه ازدواجي است که از ابتدا محکوم به شکست است و زوجين از در کنار هم بودن احساس رضايت و خشنودي نمي کنند. تنها راه حل، تصحيح اين اشتباه است. در اين ميان، برخي از همسران ميگويند که حتي اگر از همان ماههاي اول تصميم به جدايي گرفته باشند، به دلايلي سالها طول کشيده تا جدا شوند. يکي از دلايل اين تأخير ميتواند تأمين احتياجات زن باشد؛ مانند اتمام تحصيلات دانشگاهي، يافتن شغل، بزرگ شدن کودکان و داشتن رابطه عاطفي و جنسي با همسر خود.
مردي چهل ساله در اين مورد ميگويد: «با گذشت سالها از ازدواج من با همسرم، هيچ گونه احساس خوبي از زندگي مشترک مان نداشتم و هميشه در ذهنم بود که خود را از اين وضعيت رهايي بخشم؛ اما هيچ گاه تصميم قطعي نميگرفتم. آزاد شدن از اين عذاب برايم يک آرزو شده بود؛ اما به دليل احساس گناه و ترس، جرأت گفتن اين موضوع را به همسرم نداشتم و رو به رو شدن با اين مشکل برايم غير ممکن بود.»
مردي سيساله نيز از مشکلات پيش از ازدواج خود با همسرش تعريف مينمايد: «روزهاي قبل از ازدواج من و همسرم با مشاجره و دعوا همراه بود. ما با هم مشکل داشتيم و اوضاع ديگر مثل گذشته نبود. ما اين مسائل را ناديده ميگرفتيم و فکر ميکرديم پس از ازدواج همه چيز درست ميشود.
دو ماه پس از ازدواج متوجه شديم که در مسائل زيادي با هم اختلاف داريم: نوع زندگي، پوشش و رفت و آمد. اما تصميم به طلاق در ذهن هيچ کدام ما خطور نميکرد؛ زيرا مدت زيادي از ازدواج ما نميگذشت و به تازگي کارتهاي تشکر را براي دوستان و خويشاوندان فرستاده بوديم. براي ما مشکل بود که بنويسيم: متشکر از حضور شما و هدايايي که داديد؛ اما ما ديگر نميخواهيم با هم زندگي کنيم.»
3- نابرابري انتظارات زن و شوهر از مسائل مختلف زندگي؛ مانند زماني که يکي از دو طرف استقلال بيشتري را در زندگي خواهان است؛ اما مورد توافق طرف ديگر نيست.
4- عيب و نقص مزمن يا ويژگي شخصيتي که تمام زندگي روزمره را براي طرف مقابل غير ممکن ميسازد؛ مثل ازدواج با شخصي که الکلي يا معتاد است و يا رفتاري مثل خساست و بداخلاقي از خود بروز مي دهد و يا از ارضاي نياز جنسي شريک خود ناتوان است.
5- افسردگي که بر اثر عواملي مثل بيکاري همسر به وجود ميآيد.
زني سيساله درباره شوهرش چنين ميگويد: «شوهرم بارها شغلش را از دست داده بود و همين امر او را افسرده کرده بود. او از نگهداري شغلش ناتوان بود. همسرم ابتدا به مدت دو سال در جايي مشغول به کار شد؛ اما آن را از دست داد. شغل بعدي او نيز بيش از يک سال طول نکشيد. شوهرم که کاملاً افسرده شده بود به ملاقات مددکار اجتماعي رفت؛ اما مشکلش حل نشد. علاوه بر اين او تمام مدت روز را ميخوابيد و حتي براي نگهداري از فرزندمان با من همکاري نميکرد. بالاخره تصميم خود را گرفتم و از او خواستم که خانه را ترک نمايد.»
6- رسيدن به مرحلهاي که زن و شوهر تصور ميکنند حرفي براي گفتن ندارند و يا به عکس هر روز مشاجره و بحث ميکنند.
7- خيانت که از مهمترين دلايل جدايي است؛ زيرا به همراه خود ريا، دروغ گويي و عدم اعتماد را در پي دارد. عکسالعمل همسران در واکنش به خيانت متفاوت است:
– زن و شوهر از هم جدا ميشوند.
– شخص از خيانت همسرش مطلع است؛ اما خود را به ندانستن ميزند.
– شخص از خيانت همسرش مطلع شده و سعي ميکند با شخص سوم رقابت نمايد تا نظر همسرش را بيشتر جلب کند.
اما به طور کلي ميتوان گفت که بيشتر افراد از شنيدن هوسبازي و خيانت همسر خود بسيار آزرده خاطر شده و از لحاظ روحي دچار صدمات جبران ناپذيري ميشوند. خيانت، ناراحتکنندهترين و دردناکترين دليل شکست در ازدواج است.
زني سي ساله درباره خيانت شوهرش ميگويد: «پس از آن که متوجه شدم با سپري شدن دو سال از زندگي مشترک مان او به من خيانت کرده و با دختر ديگري آشنا شده است، به او گفتم: "اگر تو ميخواهي با من زندگي کني، بايد او را کنار بگذاري." اما او در جواب گفت: "نه" و من بهعنوان آخرين حرف به او گفتم که يا بايد با من زندگي کند يا با او.»
بدين ترتيب يک ازدواج ناموفق ميتواند سبب ايجاد تنهايي، عقدههاي روحي و وسواس فکري در زوجين شود. آنها صبح را با دعوا و مشاجره شروع ميکنند و زماني که در محل کارشان هستند، فکر اين که شب را چگونه بدون صحبت کردن و با قهر بگذرانند، بازگشت آنها را به خانه دشوار مينمايد. آنان حتي با نگاه، برخورد و لحن صداي خود ناراحتي شان را نشان ميدهند.
اگر هر دو نفر ذاتاً ستيزهجو باشند، بخش اعظمي از انرژي خود را صرف بازبيني آخرين مشاجرهشان ميکنند تا بتوانند خود را براي دعواي بعدي آماده نمايند. آنها مدام به مشکلات و بدبختي هاي خود فکر ميکنند و در اين خصوص که اشتباه خود را جبران يا تلافي کنند، با ترديد مواجه هستند. همکاران و دوستان نيز هر روز به آنها گوشزد ميکنند که به افرادي عصبي، پريشان احوال، مضطرب و افسرده تبديل شده اند. در نتيجه، زوجين تصميم ميگيرند تنها زندگي کنند. البته گاهي اوقات همسران پس از جدايي حس ميکنند که ديگر به گروه اجتماعي تعلق نداشته و ترس آنها را فرا ميگيرد و در اين شرايط است که جدايي در زير يک سقف صورت ميگيرد؛ بدين صورت که زن و شوهر در يک خانه زندگي ميکنند؛ اما تمامي مسائل آنها جدا از هم است.
در اين حالت ممکن است با گذشت زمان و بالا رفتن نياز به يکديگر و افزايش مسائل مشترک، زوجين تصميم به بازگشت بگيرند. يک راه حل مناسب براي جلوگيري از جدايي صحبت با مشاور خانواده است که ميتواند به صورت جداگانه و يا دو نفره صورت بگيرد. البته يک روش ديگر نيز وجود دارد و آن صحبت زن و شوهر درباره مشکلاتي است که ميتواند عامل جدايي آنان باشد؛ مانند ناراحتيها و عصبانيتهاي روزمره که ظاهراً بياهميت به نظر ميرسند. آنها بايد سعي نمايند اين عوامل را کنار گذاشته و هر روز آن را براي خود گوشزد کنند.
مهمترين دلايل حفظ يک رابطه زناشويي را مي توان در موارد زير دانست:
1- علاقه و دلبستگي پايدار
2- حس مسئوليت نسبت به فرزندان و اين که مشاجره و دعوا ميتواند مشکلات روحي و عاطفي فراواني را براي آينده آنها به وجود آورد.
3- ترس از تنها شدن و عواقب آن؛ مثل گوشهنشيني و انزوا
4- ترس از مشکلات اجتناب ناپذير زندگي مجردي؛ مانند آسيبپذيري بيشتر در برابر مسائل مختلف
5- تأمين عاطفي، مالي و جنسي براي همسران
6- عدم پذيرش شکست
7- ميل به زندگي با صداقت و براساس تعهد زناشويي
منبع:
http://www.maavanews.ir/tabid/38/ctl/Edit/mid/387/Code/8313/Default.aspx