Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

بررسی لایحه قانون مجازات اسلامی و اجرای مجازات در ملاء عام(8)

 

بررسی لایحه قانون مجازات اسلامی و اجرای مجازات در ملأعام- 8

دکتر گنجی: در قوانین جزایی هدف مقنن، باید پیشگیری از جرم باشد

 

مصاحبه کننده: حسین نقاشی-یاسر صفاکار

لایحه جدید قانون مجازات اسلامی به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده و منتظر تکمیل فرایند‌های قانونی است. با تصویب این لایحه و قانونی
شدن آن، قوانین جاری،  مشمول پاره‌ای تغییرات شده است که از بعد اجتماعی، جزایی و روان‌شناختی در جامعه موثر خواهد بود. سیاستهای قضایی هر حکومتی برای نظام‌دهی به امور جامعه از یکسری استانداردهایی پیروی می‌کند و در سیستم قضایی ما مانند بسیاری از کشورهای دیگر، کیفردهی و سزادهی از اصلی ترین ارکان مواجهه با جرائم و تخلفات است و بر همین پایه اصلاحات فعلی قانون مجازات می تواند اثرات مناسبی در فضای جامعه داشته باشد. در این رابطه با دکتر کامران گنجی، استاد روان‌شناسی دانشگاه، به گفت‌‌وگو نشستیم و با وی در رابطه تاثیرات روانی اجرای علنی کیفر و سیاست­های قضایی «‌سزا محور » در جامعه و میزان تاثیر‌گذاری آنها در کاهش جرم و جنایت، سخن گفتیم.
 
 
 
  
 
 
 
 
چنانکه می­‌دانیم، در حقوق جزا دو رویکرد و دو نوع سیاست وجود دارد. یکی سیاست کیفری و دیگر سیاست جنایی. سیاست کیفری همان بحث سزادهی و مجازات محوری است و سیاست جنایی به آن دسته از سیاست­هایی گفته می­‌شود که مسائل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی و… را در نظر داشته و بر وجه پیشگیرانه بیش از وجه مجازات متعاقب وقوع جرم، تاکید دارد و بحث مجازات را در یک گستره وسیع تر، مورد بررسی قرار می­‌دهد. دیدگاه شما در خصوص پیش­گیری این دو نوع سیاست چیست؟
 
 
 
 در قوانین جزایی غالبا هدف مقنن، پیشگیری از جرم است. غالبا از سوی نهاد قضایی چنین مطرح می­‌شود که قوه قضاییه در مرحله اول سعی در پیشگیری از وقوع جرم دارد. حالا اگر شرایط و امکانات چقدر بستر این امر را فراهم می­‌کند، این بحث دیگری است. اگر به شکل کلی بخواهم بگویم، قضیه پیشگیری همیشه ارزان‌تر و بهتر از درمان است. از این رو  در روان‌شناسی نیز، پیشگیری را درهر شرایطی بهتر می‌دانیم. پیشگیری به سه قسمت تقسیم می­‌شود: اولیه، ثانویه، ثالثیه.
 
 
 
«پیشگیری اولیه» یعنی قبل از اینکه جرمی به وقوع بپیوندد، برویم به سمت و سوی اینکه پیشگیری بکنیم. مثلا از جمله سیاستهای پیشگیرانه‌ای که سازمان ملل برای جلوگیری از خیلی از جرائم به کشورها توصیه کرده، آموزش « مهارتهای زندگی» است. و این بحث در همه سطوح، در همه کشورها و به همه افراد جامعه از جمله در کشور ما اجرا می‌شود. بحث «مهارتهای زندگی» در کشور ما از آموزش و پرورش شروع شد و در چند شهر به صورت آزمایشی آغاز شد و بعد به مناطق دیگر نیز تسری یافت.
 
 
 
اگرچه چهارچوب‌ کلی پیشنهادی سازمان ملل در این زمینه واحد بوده ولی به کشورها توصیه شده که با توجه به باورها و ارزش‌­ها و فرهنگ رایج در هر کشور، آموزش این مهارت­‌ها بومی‌سازی گردد. در کشوری مثل ما که باورهای دینی و مذهبی حاکم است، این باورها هم باید در بطن مهارت‌های زندگی قرار بگیرد. نقش معنویت، خداباوری و باورهای دینی و مذهبی در سلامت انسان‌ها و مثال­هایی از این دست نیز باید در بحث «مهارت‌­های زندگی» در کشور ما گنجانده شود. آموزش‌دادن مهارت‌های زندگی، به نوعی «‌پیشگیری اولیه» محسوب می­‌شود. «مهارت‌های زندگی» انسان‌ها را توان‌مند می ­کند، به طوری که بتوانند سازگاری و سلامت روانی داشته باشند و مرتکب جرم نشوند. 
 
از این تخصصی‌تر اگر بخواهم بگویم این است که در روان‌شناسی سازه‌ای داریم تحت عنوان «هوش هیجانی». افرادی موفق کسانی نیستند که فقط IQ یا بهره هوشی بالایی دارند، بلکه افراد برای موفقیت در عرصه‌های گوناگون به Qهای دیگری هم نیاز دارند از جمله SQ یا  هوش اجتماعی و هوش هیجانی یا هوش عاطفی که قابل آموزش و یادگیری است و می‌تواند تا پایان عمر افزایش یابد و یکی از زیر مجموعه‌های آن «خود مدیریتی» است. «‌خود مدیریتی‌»  به این معناست که آدم‌ها وقتی با مشکلات برخورد می­‌کنند چگونه بتوانند خودشان را بازسازی کنند. برای افزایش خود مدیریتی می­بایست، «مهارت کنترل خشم» را آموخت. 
 
 
 
طبیعی است که یکسری از اعمالی که منجر به جرائمی مانند قتل و سایر جرایم خشونت بار می‌شود، ریشه در عدم کنترل خشم و هیجانات نامطلوب در میان آدمیان دارد. وقتی می­‌گوییم که این امر را از سطوح پایین به نوجوانان و جوانان آموزش دهیم، یعنی پیشگیری اولیه کنیم و آدم‌ها را مجهز کنیم به چیزی که دچار مسائل بعدی نشوند. این آموزش‌ها از محیط خانواده به عنوان مهم‌ترین نهاد اجتماعی آغاز شده و باید در طول زندگی فرد توسط نهادهای دیگری مثل آموزش و پرورش، دانشگاه ­ها و مراکز آموزش عالی، مساجد، صدا و سیما و …نیروی انتظامی و قوه قضاییه پیگیری شود.  
 
 
حالا در یک مقطعی، فرد دچار جرمی شده، مشکلی برایش به وجود آمده ولی به حدی نیست که آن قوانین بخواهد به صورت خیلی عمیق و شدید در موردش اجرا شود، به شکلی محدود‌تر اجرایش می‌کنیم و به شکلی آموزشش می‌دهیم که بعد از این، آن لغزش را مرتکب نشود. این نوع عملکرد را می­‌توان «پیشگیری ثانویه» خواند. نمونه آن هم کانون اصلاح و تربیت و مواردی از این قبیل است. مورد بعد «پیشگیری ثالثیّه» است که به خود فرد برنمی‌گردد. گاهی اوقات وقتی مجرمی را مجازات می‌کنیم، قصد داریم از طریق «یادگیری مشاهده‌ای»  به دیگران الگو بدهیم. به عنوان مثال در مجازات اعدام کسی که مجازات شده دیگر در میان ما نیست، مجرم از بین رفته و مجازات، دیگر برای او جنبه تربیتی ندارد. همین جاست که بحث «پیشگیری ثالثیّه» به میان می‌­آید. درست است که این مجازات دیگر برای شخص مجرم، جنبه تربیتی و پیشگیرانه نخواهد داشت ولی برای آرامش قلب کسانی است که آسیب دیده اند و یا خسارت مالی و جانی و …. به آنها وارد شده، اهمیت دارد و می­‌تواند برای جامعه «عبرت آموز» باشد.
 
 
 
سال­‌ها قبل «ادوارد ثرنداک» و بعدها «بوریس فردریک اسکینر»، در آزمایشگاه روان‌شناسی به این مطلب رسیدند که‌: «‌آن قدر که تقویت می‌تواند رفتارهای جدید به وجود بیاورد و آنها را حفظ نماید، تنبیه نمی‌تواند رفتارهای منفی را کاهش بدهد یا حتی حذف کند». این یافته در زمان خودش سروصدای بسیاری به پا کرد. چرا که این یافته علمی کل سیاست مجازات و بحث قوانین و زندان را زیر سوال ‌برد.
 
 
 
در این آزمایش، آزمودنی‌­ها را در حالتی قرار داده بودند که مثلا اگر رفتار خاصی را انجام می‌­دادند ، آن رفتار را تقویت می‌کردند و آنها نیز، آن رفتار را ادامه می‌دادند. بعد از مدتی که آن رفتار کاملا در آنها جا افتاد، به یکباره، آن رفتار را مورد تنبیه قرار دادند. آن رفتار در کوتاه مدت خاموش شد، اما به محض اینکه تنبیه برداشته شد، آزمودنی­‌ها دو مرتبه همان رفتار را تکرار کردند. این اصل روان‌شناسی از اصول جنجالی این علم شده است که می‌گوید «تقویت» می‌تواند رفتارهای جدید به وجود آورد، رفتارهای مطلوب به وجود آورد و باعث تداوم آن رفتارها شود، اما «تنبیه» نمی­‌تواند برای همیشه رفتارهای منفی را خاموش کند و از بین ببرد. اسکینر در رد تنبیه گفته است که :
 
 
 
 
 
 
 
1) فردی که تنبیه می‌شود، نسبت به فرد تنبیه‌گر یک احساس منفی در درونش به وجود می‌آید. مثلاً: مردم در آشوب‌ها و آشفتگی‌هایی که به وجود می‌آید، شیشه‌ بانک­‌ها را بیشتر می‌شکنند. معمولا از نظر آنها سیستم‌های بانکی به مردم آن‌چنان که باید و شاید خدمت نمی‌کنند. می­‌بینیم که به هر بهانه‌ایی که به وجود می‌آید، مردم بیشترین جایی را که تخریب می‌کنند، بانک­‌ها هستند. چرا بیمارستان‌­ها را تخریب نمی‌کنند؟ چون بیمارستان جایی است که شفا گرفته‌اند و نسبت به آن نوعی آرامش و رضایت نسبی احساس می‌­کنند.
 
 
 
 2)  تنبیه به فرد مجرم می­‌گوید که  این کار را « نکن‌» ولی نمی‌گوید که چه کاری را « بکن». (دست نزن، نبین، نکن، نخور…). تنبیه وقتی برداشته می‌شود و یا اگر فرد تنبیه ‌شونده در شرایطی قرار بگیرد که ترسی از تنبیه نداشته باشد آن جرم را دوباره تکرار می‌کند. همه اینها نشان می‌دهد که در پیشگیری اولیه به فرد گفته می‌شود که اگر مثلا شما رفتارهای خوب انجام دهی، دچار جرم و جنایت نمی‌شوی و در نتیجه مجازات نمی‌شوی و زندگی سالم‌تری خواهی داشت. آرام تر خواهی بود. مثلاً اگر (بد رانندگی نکنی، می­‌توانی عمر طولانی‌تر داشته باشی)، اگر (مواد مخدر مصرف نکنی، مجازات نخواهی شد و دوران پیری سالمی خواهی داشت) یعنی افق زمانی فرد را از زمان حال جدا می‌کنیم و  به زمان آینده می‌بریم.
 
 
 
3)  فرد تنبیه شده رفتار پرخاشگرانه را می‌­آموزد و نسبت به تمام مواردی که در زمان و مکان تنبیه حضور داشته اند احساس انزجار می‌کند. برای مثال کودکان خشم خود را بر سر عروسک‌هایشان تخلیه می‌کنند و نوجوانان و جوانان بر اثر تنبیه معلمان ممکن است از درس و مدرسه نیز متنفر شوند.
 
 
 
 4)‌ تنبیه فقط در حضور عوامل تنبیه‌کننده موثر است و به محض اینکه شرایط تنبیهی حضور نداشته باشد، فرد به رفتار منفی و مجرمانه خود ادامه می‌دهد. برای مثال افراد در طول روز و با حضور پلیس از چراغ قرمز رد نمی‌شوند و قوانین را رعایت می‌کنند اما به راستی در اوایل صبح یا اواخر شب که پلیسی حضور ندارد چند نفر پشت چراغ قرمز منتظر می‌ایستند؟
 
 
 
 
 
 
 
 
یکی از صور اجرای مجازات در کشور ما، «اجرای مجازات در ملأ عام» است. علی‌الخصوص انجام پاره‌ای اعدام‌های در ملأ عام که در آن جمعیتی از مرد،  زن، پیر، جوان و کودک برای تماشا گرد هم می‌­آیند.از نظر روان‌شناسی این نوع مجازات تا چه حد بر کاهش جرم در جامعه تاثیر مثبت خواهد گذاشت؟
 
 
 
قضیه اعدام در ملأ عام، چیزی شبیه به اعتیاد است. این گونه مسائل، موضوعات بین رشته‌ای هستند. یعنی اینکه فقط یک تخصص خاص نمی‌تواند در این مورد نظر بدهد. اعتیاد جنبه پزشکی دارد، جنبه شیمیایی‌، حقوقی‌، جامعه‌شناسی‌، جرم شناسی، سیاسی و جنبه روان‌شناسی نیز دارد. بحث مجازات در ملأعام و اعدام‌های در ملأ عام نیز همین گونه است. یعنی به نظر من کسانی که متولی کارند باید با یک هم اندیشی و با به کارگیری اساتید رشته‌های مختلف به یک جمع بندی موجه و قاطع برسند. ولی از منظر روان‌شناسی بگویم که در سیستم رفتارگرایی، چنانکه در سئوال پیش نیز گفتیم، یک «تقویت» داریم و یک «تنبیه».
 
 
 
 به شکل کلی گفته می‌شود که «تقویت»، هر عاملی است که خوشایند و مطلوب افراد است و «تنبیه» هر عاملی است که ناخوشایند و نامطلوب است. و هدف از اعمال «تقویت» به وجود آوردن و تداوم رفتارهای خوب و مطلوب است که در هر جایگاهی فرق می‌کند. به عنوان مثال، «تقویت»  برای من معلم این است که دانش‌­آموز یا دانشجوی من خوب درس بخواند!  
 
 
 
رفتار خوب برای پلیس راهنمایی و رانندگی این است که مردم خوب رانندگی کنند و تخلف نکنند! و با توجه به این شرایطی که شما می‌فرمایید یعنی اینکه مردم مرتکب جرائمی نشوند که منتهی به این مجازات‌ها شود. «تنبیه» یعنی اینکه در شرایطی که ما رفتار بدی را می‌خواهیم سرکوب کنیم و در حالت ایده‌آل آن را از بین ببریم، رفتاری را که خوشایند فرد نیست بر او تحمیل نماییم. که این یک طیف وسیعی را شامل می‌شود که اعدام آخرین و شدیدترین آن است. مثلاً زمانی که فردی را زندانی می‌کنند، این پیغام را می‌­دهند که شما اجازه و صلاحیت آزاد گشتن در جامعه را نداری و باید در گوشه‌ای تنها بمانی و در مواردی هم به فرد گفته می‌شود که شما دیگر شایسته زندگی و ادامه حیات نیستی.
 
 
 
  
 
 
 
 
مجازات در ملأعام و تاثیرات آن بر روی خانواده مجرمی که در ملأعام مجازات شده چیست؟
 
 
الآن هر فرد از افراد جامعه، به عنوان یک شهروند-‌ خبرنگار موبایلی دارد و  عکس و فیلم، ضبط می‌کند! و این می‌­تواند در بعد وسیعی پخش شود و روی ذهن مخاطبان گسترده‌ای اثر گذار باشد. بنابراین این موضوع خود تبدیل به یک فشار و نگرانی برای خانواده فرد مجرم یا بزهکار خواهد شد.
 
 
 
نکته بعد این است که مرگ مفهومی است که در ذهن بچه‌ها، جا نمی­‌گیرد. بچه‌ها در آن سن قدرت تجزیه و تحلیل مفاهیم اجتماعی عمیق را ندارند. معمولا بچه‌ها چه زمانی با مفهوم مرگ آشنا می‌شوند؟ زمانی که ماهی عیدشان یا جوجه­ ها‌یشان می‌میرد. موقعی که گل محبوب‌شان خشک می‌شود. و ما می‌گوییم به شکل کاملاً غیرمستقیم با بچه‌ها در این مورد حرف بزنید. حتی در مورد مرگ، تحت عنوان خواب با بچه‌ها صحبت نکنید. بچه‌ها از خواب و تختخواب… زده می‌شوند. بنابر این یافته های روان‌شناسی، به نظر می‌­رسد که دیدن اعدام در ملأ عام لااقل برای اطفال مجاز نخواهد بود. چون آنها آمادگی لازم برای درک مقوله مرگ را ندارد. در پژوهشی که گویا در اصفهان انجام شده، اغلب بچه‌هایی که شاهد یک صحنه اعدام بوده‌اند تا مدت‌ها پس از آن دچار استرس پس از سانحه بوده‌اند.
نکته دیگری هم که درمورد اعدام‌های در ملأ عام متصور است اینکه، وقتی مجرمی را در ملأعام مجازات می‌کنند، بیشتر مفهوم کشتن به ذهن می‌آید تا مُردن. این تصویر چه تاثیری می‌تواند روی افکار عمومی داشته باشد؟ 
 
 
 
 واژه‌ها بار عاطفی دارند. زمانی گفته می‌شود فلانی مُرد یا درگذشت!  یا به یک  بیان مثبت تر دیگر، «راحت شد» و یا « به دیار باقی شتافت»  یا « رخ در نقاب خاک کشید» و…همگی یک مفهوم است ولی قالب­هایش متفاوت است.
 
 
 
در بحث مردن سرنوشت و نوعی  اختیار داریم، ولی کشتن، غیر اختیاری است و کسی خودش را مجموعا نمی‌کشد. یکی از شکل­های اعدام در قدیم، طناب دار است. در این نوع اعدام، وقتی که مجرم بسرعت زیر پایش خالی می‌شود در همان چند هزارم ثانیه اول، مهره‌های گردن شکسته می­‌شد و نخاع قطع می‌شد و مجرم درد چندانی را احساس نمی‌کند و حرکات دست و پایی که انجام می‌شود واکنش طبیعی بدن است. نه این حالتی که با طناب کشیده می‌شود و حالت خفگی به طرف دست می‌دهد.
 
 
 
طبیعتاً نوع نگاهی که مثلاً طرف کشته شده یا مرحوم شده، این هم موثر است. ما می‌گوییم که چه بچه‌های نزدیک خود مجرم و چه دیگران، نباید ببینند.
 
 
 
 
 
 
 
برخی معتقدند که مجازات در ملأ عام به نوعی «مجازات مضاعف» برایِ مجرم است! زیرا بدین طریق علاوه بر بزهکار، خانواده و اطرافیانش نیز مجازات شده و از نظر اجتماعی تحت فشار قرار می‌گیرند؟ ارزیابی شما درباره این دیدگاه چیست؟
 
 
 
 به نظر من خانواده نیز در پرورش چنین شخص مجرمی نقش موثری دارد. چرا سیستم خانواده، همچنین کسی (مجرمی) را پرورانده؟ چرا تنبیه‌اش نکرده؟ مثلاً وقتی شما بد رانندگی می‌کنید، با سرعت غیر مجاز می­‌رانید یا سبقت بی­ جا می­‌گیرید، چرا افرادی که در ماشین همراهتان هستند،  به شما تذکر ندادند، شما را کنترل نکردند؟ آنها هم در این قضیه نقش دارند!
 
 
 
در هر موضوعی یک هزینه داریم و یک فایده. فرد مجرم، هزینه‌ای که باید بدهد، جانش بوده است. یکی دیگر از چیزهایی که باید بدهد اعتبار و آبروی خانواده اش می باشد. آدمی که مرتکب جرم می‌شود، باید پیامدهایش را هم بپذیرد. در آموزش­هایی که در پاسخ‌های قبلی گفته شد این امر را نیز به افراد یاد می­‌دهیم که مستقل و مختار هستند و به همین نسبت درباره اعمال و رفتارشان و پیامدهای آن مسئول می­‌باشند. خودخواهی یا ناآگاهی آنها نباید باعث شود که دیگران را نبینند. در این قضیه فقط شما (مجرم) نیستید که مجازات می‌شوید،‌ بلکه خانواده هم مجازات می‌شود.
 
 
 
یک جنبه دیگر را هم ما در حین مشاوره می­‌بینیم که شما و تقریبا اکثریت آحاد جامعه آن‌را هرگز نمی­‌بینند. در رسانه­‌ها به  راحتی مطرح می‌شود که فلان دختر یا خانم توسط فلان مجرم مورد اذیت و آزار قرار گرفت! همین! اما کمتر کسی می‌­داند که آن دختر یا خانم دیگر زندگی طبیعی و سالمی ندارد و پس از مدت‌ها مشاوره و روان‌درمانی فقط تا حدودی به زندگی باز می­ گردد. یا اینکه ثمره یک عمر تلاش یک خانواده برای پرورش یک جوان، بر اثر عدم کنترل خشم،حمل سلاح، خودخواهی، مصرف مواد مخدر یا مشروبات الکلی یا عوامل دیگر در یک نزاع خونبار یا تصادف مرگبار از بین می‌رود. یا زیاده خواهی و دنیا‌طلبی چند نفر، کل نظام مالی یک شهر یا کشور را زیر سوال برده، امید مردم برای کار و تلاش سالم را برباد داده و سرمایه اجتماعی را مخدوش می‌­سازد. در این گونه موارد باید قربانیان و خانواده‌­های آنان را هم در نظر گرفت. وحشت عمومی، اعتماد عمومی و احساسات جریحه دار شده نیز نیازمند توجه و التیام هستند.
 
 
 
 
 
 
 
همین از دست دادن مجرم برای خانواده مجازات است. حتماً باید در ملأعام صورت گیرد؟
 
 
 
خانواده هایی را سراغ دارم که با گریه ‌التماس می‌­کنند‌، خواهش می‌کنند که یک مرجعی بیاید و آنها را از شر همسر یا فرزند معتادشان خلاص کند. فردی که شیشه مصرف می‌کند،  توهم دارد و اختیارش دست خودش نیست. جز سیستم پلیسی کشور، هیچ سیستم دیگری نیست که این فرد را بگیرد. در این موارد خانواده ها برای مجازات عضو مجرم خود ممکن است حتی خوشحال نیز بشوند. اما همان‌طور که قبلا گفتم، افراد بایستی هزینه رفتارهای بزهکارانه خودشان را بپردازند و یکی از این هزینه‌­ها فشارهای مختلف روی بستگان و نزدیکان است.
 
 
 
 نهایتا شما اجرای مجازات‌ها در ملأعام را از دید روانشناسی مفید می بینید یا نه؟
 
 
 
من می­‌خواهم شما خودتان را به جای خانواده مقتول بگذارید!  بحثی داریم به نام «همدلی». می‌دانید چرا بوجود می‌آید؟ یکی از بحث‌ها این است که وقتی شما طرف را اعدام می‌کنید، همان مثال « قتل میدان کاج سعادت‌آباد» را در نظر بگیرید، کسی با او همدلی نمی‌کند. اما همان آدم زمانی که زندانی شده و قرار است که مجازات شود، عده ای با او همدلی می‌کنند. همه ما به لحاظ روان‌شناسی، این کشش را داریم که با بینواها و آدم‌های ضعیف همنوایی و همدلی کنیم.
 
 
 
پس اولا؛ مجازات و تنبیه باید باشد اما نه اینکه فقط با این نگاه جلو برویم، باید سرچشمه‌ها را هم ببینیم. همان­‌گونه که گفتم باید به پیشگیری اولیه و ثانویه بهای بسیار بیشتری بدهیم. به عنوان یک مثال شفاف باید امکان بهره‌مندی از آموزش، بهداشت، اشتغال مناسب، ازدواج و تهیه مسکن را برای آحاد افراد فراهم کنیم. بسترها و زمینه­‌های وقوع جرایم گوناگون که به اعدام منتهی می‌شوند را از بین ببریم  یا دست کم کاهش دهیم تا مجبور نباشیم بعدها هزینه‌های بیشتری بپردازیم.
 
 
 
در وقوع جرایم یکی از مسائل عمده، بیکاری و تنگ دستی معیشتی اغلب افراد مجرم است.تحلیل روان‌شناختی شما از مقوله بیکاری و ارتباط آن با وقوع جرایم چیست؟
 
 
 
در بحث اشتغال، اغلب افراد داشتن شغل را تنها مساوی کسب درآمد می­‌بینند. آدم شاغل و دارای کار، فرصتی برای فکر کردن به جرم و جنایت ندارد. اگر شغل نباشد، ارتباطات اجتماعی گسترده وجود ندارد. شغل مثل لباس به فرد هویت می‌دهد. وقتی فرد بیکار می‌شود، چیزی برای از دست دادن ندارد. اکثر مجرمان هم بیکار و هم مجرد هستند. یک ضرب المثل معروف می­گوید که شیطان برای دستهای بیکار، کار پیدا می‌کند.
 
 
 
اگر مسئولین، اهمیت شغل را درک می‌کردند، عمیق تر رویش کار می‌کردند. آن وقت بیشتر می توانستیم درک کنیم، وقتی گفته می‌شود که کسی شغلش را از دست داده، یعنی چه فاجعه‌ای رخ داده، و سپس انواع جرم‌های جدید شکل می‌گیرند. وقتی سن ازدواج بالا می‌رود، شرایط ازدواج سنگین‌­تر می‌شود و ارتباط بین زن و مرد به هم می‌ریزد، زایش جرم یکی از آفاتِ این نابسامانی‌­ها خواهد بود. 
 
 
 
بر اساس هرم نیازهای مازلو، اولین سطح نیازهای آدمی نیازهای فیزیولوژیکی است و رفته رفته نیازهای سطوح بالاتر مطرح می‌شوند که همه با آنها آشنا هستند. افراد فقط زمانی به نیازهای سطوح بالا فکر می‌کنند و می‌رسند که نیازهای سطوح پایین ترشان ارضاء شده باشد. مثلا شما به یک آدم تشنه یا گرسنه نمی‌­توانید بگویید بیا برویم نمایشگاه نقاشی. مازلو می‌گوید در جوامعی که مردم بایستی برای غذا، کار، مسکن و ایمنی مبارزه کنند، کوشش­های علمی، فرهنگی و هنری به جایی نمی‌رسد. ادامه این گفته مازلو نیز این می‌تواند باشد که در چنین جوامعی افراد بر سر منابع و امکانات و فرصت­های محدود به رقابت و مقابله پرداخته و دست به انواع جرائم می‌زنند.
آقای دکتر! شما از سویی از تاثیر منفی مجازات‌ها در ملأ عام پرداختید و از سویی معتقدید در برخی موارد هم باید این در ملأ عام بودن، رخ دهد. لطفا یک جمع بندی برای ما از جمع این دو صورت داشته باشید.
 
 
 
همان‌طور که در ابتدای مصاحبه گفتم این یک بحث بین رشته‌ای است. از دیدگاه روان­‌شناسی شاید بتوان گفت اعمال این گونه مجازات­‌ها چندان مناسب نیست. اما از سویی دیگر باید به این موضوع نیز توجه بفرمایید که اگر این نوع مجازات اتفاق نیفتد، باعث جسارت مجرمان شده و جامعه از نظر امنیت و سلامت روانی و اجتماعی دچار خطرمی‌شود. این مسئله خود باعث گسترش بی‌عدالتی در جامعه خواهد شد و حس ناعدالتی در جامعه خود از نظر روانی تبعات منفی زیادی دارد و سرمایه اجتماعی را تهدید می کند. بنابراین باید رویه‌ای بینابین در پیش گرفت. از یک سو رفتارهای مجرمانه و خطرناک نباید بدون مجازات باقی بمانند، همگان باید بروشنی از پیامدهای این گونه رفتارها آگاه شوند، از سوی دیگر باید روح عدالت‌جویی افراد را پاسداشت و از  آحاد افراد جامعه در مقابل این گونه رفتارها حمایت کرد. از همه مهمتر در صورت عدم مداخله مناسب دستگاه‌های ذیربط و یا عدم اطمینان به این دستگاه ها، افراد ممکن است به انتقام‌جویی شخصی دست بزنند که تبعات منفی آن روشن است.
 
 
 
بنده یکبار دیگر به قضیه پیشگیری که در ابتدای مصاحبه گفتم باز می‌گردم. همان طور که عرض شد پیشگیری به سه قسمت تقسیم می­شود: اولیه، ثانویه، ثالثیه. «پیشگیری اولیه» یعنی قبل از اینکه جرمی به وقوع بپیوندد، برویم به سمت و سوی اینکه پیشگیری بکنیم. این امر بسیار مهم است و در صورت توجه کافی می‌تواند از قسمت اعظم مشکلات بعدی جلوگیری کند. مهار سیلاب در آغاز بسیار آسان‌تر، سریع‌تر و ارزان‌تر است. شما مرتب دارید به آخر کار اشاره می‌کنید، که آدم صحنه سونامی جلو چشمش مجسم می‌شود.‌ همه دنیا دیدند که حتی کشوری مثل ژاپن در مقابل سونامی ناشی از زلزله فقط تماشاچی بود. اما پس از آن برای پیشگیری از تکرار آن فاجعه دنبال راهکارهای عملی و برنامه‌ریزی هستند. در اولین سوال‌تان به آموزش مهارت‌های زندگی به عنوان یک راهکار برای پیشگیری اولیه اشاره کردم. حالا یک راهکار دیگر میگویم که ببینید پیشگیری اولیه رویا نیست و شدنی است. نهادهای ذیربط میتوانند با تحلیل دقیق و کارشناسانه پرونده های گذشته و موجود، نسبت به جرائمی که منجر به مجازات های سنگین از جمله اعدام می‌شوند و علل پدیدآیی آنها اشراف پیدا کرده و برای پیشگیری از موارد مشابه با نگاه فرابخشی و همکاری سایر نهادهای ذیربط برنامه ریزی کنند. یکی از مثالهایی که به نظرم می‌رسد بسیاری از مردم درگیرش هستند بحث املاک و آپارتمان است. در حین خرید و  فروش، پیش خرید، رهن و اجاره، مشارکت در ساخت و مواردی از این قبیل جر و    بحث­های زیادی بوجود می­آید که توان افراد را از بسیاری جهات تحلیل برده و می‌تواند منجر به کلاهبرداری، نزاع و حتی موارد جدی­تر بشود. نهادهای قانونگذار و مجری قانون با همکاری سایر نهادهای ذیربط باید نسبت به بازنگری و اصلاح قوانین، در صورت لزوم تدوین قوانین جدید شفاف و روشن و اطلاع رسانی دقیق به آحاد جامعه و مواردی از این دست اقدام کنند تا زمینه های اصطکاک و درگیری میان افراد را از بین ببرند. 
 
 
 
بنابراین شما اجرای در ملأ عام را تا حدی و با رعایت جوانبی، التیام بخش می­دانید؟
 
 
 
بله و  البته نه به طور صد درصدی و نه فقط برای التیام افراد. از یک طرف باید فرد زیان دیده و خانواده وی آرام شوند و وجدان و احساسات‌شان التیام یابد و از سوی دیگر جامعه ببیند که عدالت در حال اجرا شدن است. آدمها عدالت می‌خواهند. اما چه بهتر که سیستم فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و مناسبات بین افراد را به گونه‌ای تنظیم و تعریف کنیم که مشکلات ناگواری که باعث جریحه دار شدن وجدان و احساسات عمومی شود، نداشته باشیم.
 
 
 
 باید آدمها را آموزش دهیم، با حقوقشان آشنایشان کنیم و حداقل معیشت شان که کرامت‌شان را حفظ نماید، تامین کنیم. این­ها از وظایف حکومت‌هاست.بدین وسیله می‌توانیم رفتار پیشگیرانه را در پیش بگیریم. بنابراین باید به مسئولین امور در کشور این هشدار را داد که اگر وضع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی همین‌طور پیش برود، هر روز شاهد افزایش جرم و جنایت خواهیم بود. زیرا اغلب آدم‌ها به شکلهای مختلف می‌خواهند منافع فردی و کوتاه مدت خودشان را حفظ کنند و به فکر جامعه و منافع بلند مدت خود نیستند.
 
 
 
آدمی که معنویت و درایت و سایر منابع بازدارنده لازم را ندارد و اساسا وضعیت اقتصادی اش به گونه‌ای است که نمی­‌تواند تربیت و آموزش­های لازم را کسب کند، لاجرم هیچ بازدارنده‌ای هم نخواهد داشت. بازدارنده‌ای درونی که مانع و رادع او باشد.
آقای دکتر! ‌بعضی از جرائم به قدری شدید است که احساسات عمومی جریحه‌دار می‌شود. به عنوان مثال همین ماجرای قتل در میدان کاج سعادت‌آباد تهران را در نظر بگیرید. در مورد این نوع جرائم، انتظار بعضی از مردم این است که مجازات‌ها شدیدتر شود، این توقع و انتظار را چگونه ارزیابی می­‌کنید؟
 
 
 
توقع مردم را به حق می‌دانم. ضمن اینکه ما می‌گوییم «تقویت» بهتر از «تنبیه» است. اما به شکل مشخص بحث‌های جامعه‌شناسی و مسائل دیگر مطرح می‌شود. وقتی یکسری جرائم مجازات نشوند، نوعی جسارت به وجود می‌آید و در یک کلام اخلاق عمومی به هم می‌ریزد به طوری که دیگر نمی‌شود مناسبات انسان‌ها را حل کنیم. مثلاً در بحث دزدی ماشین در جاده‌ها، توسط برخی افراد که در ظاهر متکدی هستند. این افراد از حس نوع دوستی و مهربانی افراد سوء استفاده می­‌کنند و می‌آیند سوار ماشین می‌شوند و در خلال همین روند، مرتکب بزه می­‌شوند. این مسئله باعث سلب اعتماد عمومی و جریحه‌دار شدن عواطف و احساسات انسانی افراد می­‌شود.
 
 
 
خاطره‌ جالبی در این زمینه دارم. چند سال پیش سفری به اراک داشتم.در بلوار ورودی شهر بنزین تمام کرده بودم و یک ساعت و نیم ایستاده بودم تا از کسی بنزین بگیرم، اما کسی به من کمک نکرد. آقایی با ماشین آمد و رفت دویست یا سیصد متر جلوتر از من ایستاد در حالی که پیاده نشده بود، درب سمت راننده را باز کرد و در یک شیشه بنزین گذاشت روی زمین و می­‌خواست برود! تعجب کردم. و از همان فاصله دور فریاد زدم کجا می‌روی و‌ایستا پولش را بگیر یا چرا نمی‌ذاری حداقل تشکر کنم؟ گفت: از یک طرف دلم نمی‌آید کمک نکنم از طرف دیگر بلاهای زیادی در این مورد سرم آمده، این است که هم کمک می‌کنم و هم به شکلی رفتار نمی‌کنم که برایم مشکلی پیش آید.
 
 
 
وقتی افکار عمومی به شکلی است که اضطراب شهر را فرا گرفته و زنان و دختران و بچه‌ها احساس امنیت نمی‌کنند، در اینجا پلیس و قوه قضاییه وارد عمل شده و خیلی سریع و خارج از نوبت پرونده این مسائل را بررسی می‌کند. این بدان علت است که افکار عمومی آرام شود، اما دلیل مهم‌ترش این است که فاصله بین تقویت یا تنبیه با رفتار باید بسیار کم باشد.
 
 
 
یکی دیگر از مشکلات ما این است که رسیدگی به برخی از پرونده‌ها و مجازات مجرمین و یا اهدای جوایز به ورزشکاران موفق آن آن‌قدر طول می­‌کشد که مجازات یا تشویق آن اثر اولیه خود را از دست می‌دهد. در روان‌شناسی داریم برای اینکه افراد به لحاظ اصول شرطی بتوانند دو چیز را در کنار هم قرار بدهند، باید این فاصله کوتاه باشد. در مثال معروف ما، پاولف زنگ را به صدا درمی‌آورد، بلافاصله با فاصله نیم ثانیه، به سگ غذا می‌داد. اگر فاصله را طولانی کنیم، ممکن است محرکهای دیگری وارد کار شوند، و آزمودنی نمی‌تواند بین آنها تمییز قائل شود. بنابراین رابطه تداعی برقرار نمی‌شود که مثلا این معلول، حاصل این علت است. در سیستم تنبیهی ما، گاه مجازات به موقع اعمال نمی‌شود و باعث می‌­شود که خصلت بازدارندگی و ترمیم عواطف اجتماعی، از میان برود.
 
 
 
در مباحث پژوهشی گفته می‌شود که اگر 5 تا مجرم بدون مجازات بگردند و به غلط‌ آزاد شوند، بهتر از این است که یک بی­‌گناه کشته شود. یکی از دلایلی که به اعدام ایراد می‌گیرند همین است، که بهتر است بگذارید چند نفر مجرم بگردند تا اینکه بعد قرائن نشان دهد که طرف سی سال است در زندان است و آزمایشات جدید ثابت کرده که او بیگناه بوده است.
 
 
 
مثلا طرف لحظه اول به جرم اعتراف می‌کند، اما به محض اینکه وارد زندان می‌شود و آنجا هم یک دانشگاه است! و از زندانیان چیزهایی می‌آموزد مبنی بر اینکه (اگر مثلا اقرار صریح نکنی، جرمت اثبات نمی‌شود)، همه جرمی که اعتراف کرده بود را انکار می‌کند. بایستی فاصله بین تنبیه و جرم، یا رفتار مثبت و تشویق بسیار کوتاه باشد. ضمن رعایت عدالت و دقت در اصول آیین دادارسی مدنی و کیفری.
 
 
 
در «لایحه قانون مجازات اسلامی» به بزهکاری اطفال توجه خاصی شده و برای آنها محاکم خاصی در نظر گرفته شده و محاکم آنها از محاکم بزرگسالان جدا شده است. تحلیل روان‌شناختی شما در این باره چیست؟ 
 
 
 
این رویکرد جدید بسیار موثر و مفید است. کاری است که سال‌های قبل در کشورهای دیگر صورت گرفته و آدم‌ها را از لحاظ سنی، طبقه‌بندی کرده‌اند. اگر گروه‌های سنی را تقسیم‌بندی کنیم، نوزاد، طفل(تا دو سال اول زندگی)، کودکی اولیه، کودکی ثانویه، نوجوانی (18-10)،  جوانی (45-18)، میانسالی (60-45)، کهنسالی (65 به بعد) است.
 
 
 
طبیعتا باید یک طبقه‌بندی وجود داشته باشد. یک طفل، نوجوان یا جوان هنوز ارزش‌های دینی، اجتماعی در درونش نهادینه نشده است، توانایی دفاع از خودش را ندارد و در یک سنی است که شخصیتش در حال رشد است.در نظریات روان‌شناشی، رشد تا 15 سالگی تمام می‌شود، مثل ساختمانی که در حال ساخت است. این همان جنبه‌های پیشگیرانه است. وقتی آدم‌ها را جدا می‌کنیم. و آنها را نمی‌خواهیم به یک دانشگاهی به نام «زندان» بفرستیم که در آنجا هر آنچه که بلد نیستند یاد بگیرند. بسیاری از باندها که تشکیل می‌شود در زندان شکل می‌گیرند. باز گرداندن این آدم‌ها در سنین بالاتر در مسیر عادی زندگی سخت‌تر است و در دوره نوجوانی و جوانی راحت‌تر است. زن می‌تواند در فرهنگ غذایی خانواده، ارزش‌ها، نوع نگاهش، پوشش‌… خیلی تاثیر بسیار زیادی داشته باشد. اگر یک زن سالم باشد، خانواده‌اش هم سالم است. اکثر این بذهکاران، بچه‌هایی هستند که در خانواده مشکل داشتند. وقتی قوانینی درست می‌کنیم به نام حمایت از کانون خانواده، کار پیشگیری انجام می‌دهیم. منتها همیشه ما نوشتن‌هایمان روی کاغذ خوب بوده اگر خوب اجرا شود بسیار عالی خواهد بود.
 
 
 
می‌خواهیم نظر شما را از منظر روان‌شناسی در رابطه با وجود «هیئت‌های منصفه» در دادگاه‌ها بدانیم؟ در حال حاضر جز دادگاه های مطبوعات که طبق قانون باید هیئت منصفه در انها حضور داشته باشد، دادگاه‌های ما نهادی تحت عنوان «هیئت منصفه» ندارد!
 
 
 
 عقل جمعی همیشه بهتر عمل می‌کند. وقتی درباره سرنوشت، آینده و یا جان یک انسان صحبت می‌کنیم، این اهمیت دو صد چندان می­‌شود. دست کم در مجازات های سالب جان و زندان‌های طویل‌المدت، باید در کنار قضات دادگاه‌ها، هیئت‌های منصفه‌ای وجود داشته باشد تا به عنوان وجدان جامعه عمل کنند. هر تنبیهی غیر از اعدام، زمینه‌ای برای تنبه و یادگیری فرد را فراهم می­کند.پس پیامد سنگین است. برای کسی که زنده می‌ماند، و مجازاتش اعدام نیست ما باید یک پیغامی از این مجازات اعدام بدهیم. مثالی می‌زنم. نوجوانی به موزه جنگ می‌رود در آمریکا. از روی سهو و یا از روی شیطنت یک سپر یا شمشیری قدیمی را می‌شکند. او را پیش قاضی می‌برند. مجازاتی که قاضی برای آن نوجوان در نظر می‌گیرد، این است که نوجوان بنشیند فیلم «نجات سربازان رایان» را پنج بار پشت سر هم ببیند! فیلم جلوه‌های منفی جنگ را نشان می‌دهد و خانواده‌ای که سه پسر دارد و دو پسر این خانواده به جنگ رفته و کشته شده اند.
 
 
 
نوجوان بار اول فیلم را می‌بیند. برای بار دوم شروع می‌کند به گریه کردن و خودزنی. می‌گوید هر کاری بگویید  می‌کنم اما دیگر طاقت دیدن این فیلم را ندارم. قاضی به او می‌گوید: که آن چیزی که تو شکستی، یادگار آن کسانی بود که این جوری رفتند برای وطن تو جنگیدند و تو یادگار اینها را از بین بردی!
 
 
 
تنبیهی بالاتر از این نمی‌شود اعمال کرد. شکل مجازات به این گونه قشنگ است که درسی به فرد خطاکار بدهی، که تا ابد بماند. این شکل تنبیه، در کنار وجود هیئت هایی که عقل جمعی را به کار می برند، در جرائم سنگین می­‌تواند اثر گذار  باشد. 
 
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران – تهران
http://www.jamaran.ir/fa/NewsContent-id_22769.aspx

برچسب ها:, , , , ,

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما