Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

بررسی فقهی – حقوقی وضعیت متفاوت زن و مرد در طلاق (2)

 

 

در هر صورت آنچه در آیات قرآنی در ارتباط با مسأله طلاق مشاهده شد عمدتا با مفروض دانستن وجود زمام طلاق در دست مرد و سلطه او بر زن، دادن رهنمودها و دستورات اصلاحی نسبت به روشهای موجود و در جهت رعایت حقوق زن بوده است و شاید بتوان گفت راه حل ارایه شده حصری نبوده بلكه با درك حكمت و فلسفه آن بتوان راه حلهای مشابهی را در موارد مربوطه از آن رهنمود گرفت. چنانكه به گونه‏های مختلف فقها همین كار را كرده‏اند و در همین مسأله طلاق در عین حال كه بر بودن اختیار طلاق در دست مرد ابرام دارند و آن را از ظاهر همین آیات قرآنی استفاده می‏كنند، می‏گویند: با قرار دادن شرط در عقد نكاح می‏توان طلاق را در اختیار زن قرار داد برخی از فقهای اهل سنت بطور كلی می‏گویند می‏شود با قرار دادن شرط در عقد نكاح، امر طلاق را به زن تفویض كرد.42 و فقهای شیعه عموما پذیرفته‏اند كه می‏شود در عقد نكاح شروطی را علیه مرد قرار داد و بیان كرد كه اگر مرد از انجام آن شروط تخلف كرد، زن وكیل باشد كه خود را مطلقه نماید.43 درست است كه در این جا اختیار زن ذاتی نیست و در واقع گرفته شده از اختیار مرد است ولی به هر حال، عملاً به نوعی اختیار طلاق در دست زن قرار می‏گیرد چنانكه برخی از فقهای شیعه شرط كردن وكالت زن در امر طلاق را بطور مطلق بدون هیچگونه قیدی صحیح دانسته‏اند و از آن تعبیر كرده‏اند كه از این طریق زمام طلاق به دست زن قرار می‏گیرد. در این جا نقل سؤالی كه در سال 1358 از حضرت امام خمینی (ره) بعمل آمده و متن پاسخ ایشان خالی از فایده نیست. متن استفتاء گروهی از زنان مبارز از محضر امام خمینی در تاریخ 7/8/58 و پاسخ ایشان به نقل از كتاب صحیفه نور جلد 10 ص 78 بدین شرح است:

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم
حضور مقدس رهبر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی دام ظله
مسأله اختیار طلاق به دست مرد، موجب ناراحتی و تشویش خاطر گروهی از زنان مبارز ایران شده است و گمان میكنند كه دیگر به هیچ وجه حق طلاق ندارند و از این موضوع افرادی سوء استفاده كرده و می‏كنند. نظر جنابعالی راجع به این مسأله چیست؟
پاسخ امام خمینی به این استفتاء:
بسم الله الرحمن الرحیم
برای زنان محترم، شارع مقدس راه سهل معین فرموده است تا خودشان زمام طلاق را به دست گیرند. به این معنی كه در ضمن عقد و نكاح اگر شرط كنند كه وكیل باشند در طلاق، به صورت مطلق یعنی هر موقعی كه دلشان خواست طلاق بگیرند و یا به صورت مشروط، یعنی اگر مرد بد رفتاری كرد یا مثلاً زن دیگری گرفت، زن وكیل باشد كه خود را طلاق دهد، دیگر هیچ اشكالی برای خانمها پیش نمی‏آید و میتوانند خود را طلاق دهند.
از خداوند متعال توفیق بانوان و دختران محترم را خواستارم. امید است تحت تأثیر مخالفین اسلام و انقلاب اسلامی واقع نشوید كه اسلام برای همه مفید میباشد.
روح ا… الموسوی الخمینی
حال اگر در مجموع مصلحت جامعه در این تشخیص داده شد كه مطلق العنان بودن مرد و یا اختیار ذاتی او در امر طلاق محدود شود و همانند زن، خواسته خود را در دادگاه مطرح نماید و به هر حال زن هم كه اراده و قصد و رضای او نقش مساوی در ایجاد علقه زوجیت داشته در جریان تصمیم بر جدایی قرار گیرد، یا موافقت او اخذ شود و یا مقرر گردد كه باید به تشخیص دادگاه خواست مرد منطقی و موجه باشد تا بتواند اقدام به طلاق نماید، آیا این تصمیم مخالف نص قرآن است؟ و یا این كه می‏تواند با روح قرآن منافاتی نداشته باشد؟ و آیه 35 سوره نساء كه به حكومت تكلیف نموده، موارد اختلاف بین زوجین را به داوری ارجاع نماید می‏تواند الهام بخش این نوع تلقی باشد؟ حداقل می‏توان گفت اخیرا بعضی از فقها از آیات سوره بقره در مورد طلاق كه بخصوص بر تكلیف مرد به نگه داشتن زن به نیكی یا رها كردن او به نیكی «امساك بمعروف او تسریح باحسان» تاكید كرده، این قاعده كلی را استفاده كرده‏اند كه اگر مرد به تعهدات زوجیت خود درست عمل ننماید نمی‏تواند به قدرت مطلقه خویش در طلاق دادن یا ندادن استناد كند و از فقدان اختیار زن برای توسل به طلاق سوء استفاده نماید، بلكه زن می‏تواند الزام شوهر متمرد و غیر عامل به وظیفه و تعهد زناشویی را به طلاق بخواهد و خود را از دست او رها سازد.44
وقتی بنا شد مصلحت و حكمت عدم اضرار به زوجه، راه را برای رهایی او از شوهر علی رغم خواست شوهر باز نماید، همین مصلحت باید بتواند از سوی دیگر رها كردن بی قید و شرط مرد را نیز محدود كند.
به هر حال، در این قسمت، بحث ما در این است كه آیا از قرآن مجید استفاده می‏شود كه اختیار طلاق ذاتا در دست مرد است و این امر، یك حكم اصلی الهی است كه نمی‏توان برخلاف آن ترتیبی مقرر كرد یا خیر؟ چنانكه قبلاً هم اشاره كردیم بسیاری از فقهاء این گونه استنباط كرده‏اند و علاج و چاره‏ای هم برای آن نمی‏بینند و بعضی به صراحت ذكر كرده‏اند كه مستفاد از آیات قرآن و اخبار وارده این است كه مرد اختیار طلاق را در دست دارد و با علت یا بدون علت موجه می‏تواند زن را طلاق دهد هر چند طلاق بدون علت مكروه است. قبلاً بیان قاضی ابن براج را نقل كردیم و در این جا نیز نظر یكی دیگر از فقها و محدثین امامیه را نقل می‏كنیم كه به صراحت این نظر را از قرآن استنباط كرده است، قاضی ابوحنیفه نعمان صاحب كتاب «دعائم الاسلام» در آغاز مبحث طلاق با نقل آیه شریفه: «یا ایها النبی اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن و احصوا العدة…» می‏گوید: طلاق طبق كتاب خدا و سنت پیامبر مباح است، پس طلاق در دست مرد است و هر مردی كه از زنش خوشش نیاید و طالب جدایی از او باشد، می‏تواند طلاق دهد خواه برای این كار علتی داشته باشد یا بدون علت اقدام كند. ولی در صورت نبودن اختلاف و همزیستی، و بدون علت و جهت، طلاق مكروه است لكن حرام نیست.45
ولی چنانكه با سیر در آیات مربوط به طلاق و جدایی ملاحظه كردیم، قرآن به عنوان یك حكم تأسیسی، اختیار مطلق مردان را برای طلاق بیان نكرده است، در جهت امضاء رویه جاری و موجود در زمان خود هم الزاما نمی‏توان گفت، عنایت به تثبیت قطعی این رویه و غیر قابل اصلاح بودن آن داشته بلكه هدف اصلی تعدیل رویه غیر عادلانه موجود و ارائه طریق برای اتخاذ روش منصفانه‏تر در جهت رعایت حقوق زن بوده است. اگر این نوع تلقی از بیان مطلب بوسیله قرآن درست باشد و تفسیر به رأی ناصواب به حساب نیاید، راه برای قرار دادن ترتیبات اصلاحی باز خواهد بود، و می‏شود با وضع قوانین، شوهر را نه فقط از لحاظ اخلاقی بلكه قانونا هم از دست زدن به طلاقهای ناموجه، منع كرد.
ب ـ طلاق در سنت ـ طبعا در این قسمت هم مقصود بیان احكام مختلف طلاق در اخبار و روایات نیست، بلكه منظور بررسی وضعیت حق و اختیار هر یك از زن و مرد در خصوص اقدام به طلاق در روایات است.
همانگونه كه در مورد آیات قرآنی متعرض شدیم، طبعا اخبار و روایات وارده از پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه اطهار نیز بر مبنای اختیار مرد در امر طلاق وارد شده و بر این مبنا احكامی ذكر گردیده است.
در این جا به سه دسته از روایات اشاره می‏كنیم:
دسته اول: روایاتی كه در ذم طلاق وارد شده تا جایی كه بعضی‏ها از این گونه روایات استشمام اصل ممنوعیت و یا حرمت طلاق را كرده‏اند. كه چند نمونه از آنها را نقل می‏كنیم:
1- در كتاب فروع كافی از امام باقر علیه‏السلام نقل شده كه فرمود: پیامبر خدا بر مردی گذشت و از او پرسید با زنت چه كردی؟ گفت طلاق دادم، فرمود بدون داشتن رفتار بد او را طلاق دادی گفت آری، چندی بعد آن مرد با زنی دیگر ازدواج كرد و باز او را طلاق داد دفعه بعد كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله او را دید همان سؤال قبلی را تكرار كرد و باز مرد پاسخ داد این بار هم زن را بدون جهت طلاق داده است. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: خداوند دشمن می‏دارد یا لعن می‏كند مردان و زنان تنوع طلب را كه بی جهت به طلاق روی می‏آورند.46
2- از امام صادق علیه‏السلام نقل شده كه فرمود: در بین حلالهای خداوند، هیچ چیز در نزد خدا مبغوض‏تر از طلاق نیست. و خداوند افرادی را كه سریع طلاق می‏دهند و باز نكاح می‏كنند دشمن می‏دارد.47
3- از امام صادق علیه‏السلام نقل شده كه فرمود: خداوند خانه‏ای را كه در آن عروسی است دوست می‏دارد ولی خانه‏ای را كه طلاق در آن واقع می‏شود، دشمن می‏دارد و هیچ چیز نزد خدا مبغوض‏تر از طلاق نیست.48
4- به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله خبر رسید كه ابوایوب می‏خواهد زنش را طلاق دهد فرمود: طلاق دادن ام ایوب گناه است.49
5- از امام صادق علیه‏السلام نقل شده كه فرمود: پیامبر فرموده است:… هیچ چیز نزد خدا محبوب‏تر از خانه‏ای نیست كه با نكاح آباد می‏شود و هیچ چیز مبغوض‏تر از خانه‏ای نیست كه با طلاق خراب می‏شود و آنگاه امام صادق فرمود: این كه این قدر خداوند در مورد طلاق تاكید كرده و مكرر از آن سخن گفته به خاطر این است كه جدایی را دشمن می‏دارد.50
6- روایتی از پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده كه فرمود: هر زنی كه بدون جهت از شوهرش طلاق بخواهد بوی بهشت به مشامش نمی‏رسد.51
دسته دوم: روایاتی كه طلاق را در اختیار مرد می‏داند:
در باره این روایات هم می‏توان گفت: عمده روایاتی كه در باب طلاق وارد شده طبعا حكایت از اختیار مرد در امر طلاق دارد؛ ولی معدودی روایت وجود دارد كه مشخصا به نظر می‏رسد حق طلاق را به مرد داده‏اند.
1- معروف‏ترین روایت در این باب، روایتی است كه از پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده كه فرمود: «الطلاق بید من اخذ بالساق» محقق صاحب شرایع در مقام بیان عدم صحت طلاق بوسیله ولی می‏گوید: علت آن این است كه طلاق مخصوص مالك بضع است. و شهید ثانی در مسالك در شرح این كلام می‏گوید: علت این امر حدیث منقول از پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است كه فرمود: طلاق در اختیار كسی است كه ساق را در اختیار دارد، كنایه از شوهر است كه حق منحصر تمتع از زن را داراست. شهید می‏گوید: مقتضای این روایت این است كه طلاق صحیح و معتبر، منحصرا در اختیار شوهر است كه وصف فوق را دارد یعنی مالك بضع است.52
این حدیث كه بسیار معروف است و علی‏الاصول شیعه و سنی هم به آن استناد می‏كنند در كتابهای اصلی حدیث شیعه مثل كافی، تهذیب و وسائل الشیعه و امثال آنها دیده نشد. ولی در كتب حدیث اهل سنت وجود دارد، البته فقهاء شیعه، هم به مناسبت از آن یاد كرده و به آن استناد نموده‏اند و از آن به عنوان حدیث نبوی مقبول یاد كرده‏اند.53 اصل حدیث و شأن صدور آن البته برای بیان انحصار طلاق در دست شوهر در مقابل زن و یا دادگاه نبوده است؛ آن گونه كه در سنن ابن ماجه نقل شده شأن نزول و صدور این حدیث بدین گونه است: ابن عباس می‏گوید: مردی (برده‏ای) آمد خدمت پیامبر اكرم و گفت: مالك من، كنیزش را به عقد ازدواج من درآورده است و حال می‏خواهد بین من و او جدایی بیاندازد؛ یعنی مالك كنیز می‏خواهد كنیز را از شوهرش مطلقه نماید و بدون خواست شوهر و احتمالاً بدون موافقت زن.
ابن عباس می‏گوید: پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به منبر رفت و فرمود:… ای مردم چه شده است كه بعضی از شما كنیزش را به عقد ازدواج برده‏اش درمی آورد و آنگاه می‏خواهد بین آنها جدایی بیفكند؟ همانا طلاق حق كسی است كه ساق زن را در اختیار دارد: «یا ایها الناس ما بال احدكم یزوج عبده امته ثم یرید ان یفرق بینهما؟ انما الطلاق لمن اخذ بالساق»54
در واقع، صریح‏ترین حدیثی كه برای اثبات اختیار و حق مطلق مرد بر امر طلاق و عدم جواز گرفتن این حق از او به آن استناد می‏شود، همین حدیث است كه همانطور كه ملاحظه شد شأن نزولش در مقام اعمال اختیار طلاق بوسیله صاحب و مالك زن (كنیز) بوده و برای رد اختیار او بیان شده است. ولی این كه مفاد این حدیث مانع ایجاد مقرراتی از سوی حكومت صالح در جهت رعایت مصالح خانواده‏ها و جلوگیری از طلاقهای بدون علت و جهت و محدود كردن اختیار مطلق مرد با مقرر كردن مداخله دادگاه، بشود، جای تأمل دارد.
2- احادیث دیگری كه قبلاً اشاره‏ای به آنها شد، به این مضمون وارد شده كه از جمله كسانی كه دعایشان مستجاب نمی‏شود مردی است كه نفرین به زنش می‏كند، در حالی كه اختیار طلاق در دست اوست و می‏تواند با طلاق دادن از دست او نجات پیدا كند. در این روایات تعبیر شده است كه امر طلاق به دست مرد است، یا خداوند طلاق را در دست مرد قرار داده است.55
طبعا روایات دیگری هم كه احكام طلاق و شرایط واقع ساختن آن را از سوی زوج بیان می‏كنند، ضمنا بر بودن اختیار طلاق در دست مرد دلالت دارند.
دسته سوم: روایاتی كه امكان دستیابی زن را به طلاق می‏دهند-
در این زمینه می‏توان به دو نوع روایات اشاره كرد؛ روایاتی كه به زن رهنمود می‏دهد چگونه شوهر خود را راضی و حاضر برای طلاق دادن نماید یعنی روایات مربوط به طلاق خلع و مبارات. و نوع دوم روایاتی كه به حاكم یا دادگاه اجازه می‏دهند شوهر را ملزم به طلاق نماید و یا احیانا خود به جای مرد تصمیم گرفته و طلاق و جدایی را واقع سازد.
طلاق خلع و احادیث مربوط به آن
طلاق خلع در جایی واقع می‏شود كه زن می‏خواهد از شوهر جدا شود، یعنی از او خوشش نمی‏آید، در این جا پیش‏بینی شده و در روایات زیادی این معنی ذكر شده كه اگر زن به مرد گفت از تو اطاعت نمی‏كنم، و حدود را رعایت نمی‏كنم و حتی ممكن است خیانت كنم در این صورت مرد می‏تواند مالی را از زن بگیرد و او را طلاق دهد و این طلاق، بائن است یعنی برای مرد در ایام عده حق رجوع نیست مگر این كه در ایام عده زن از مالی كه بخشیده برگردد و رجوع كند كه در این صورت برای مرد هم حق رجوع پیدا می‏شود.56 مبارات هم چنانكه در مبحث قبلی به آن اشاره كردیم نوعی از خلع است و در واقع ماهیتا همان طلاق خلع است، با اندك تفاوتی كه عبارت است از طرفینی بودن كراهت و این كه مالی كه زن می‏بخشد نباید بیش از مهریه‏اش باشد.
به هر حال گفته شده مبنای اصلی تجویز طلاق خلع و یا به تعبیر دیگری تجویز گرفتن مالی از زن و طلاق دادن او بخشی از آیه 229 سوره بقره است كه پس از نهی گرفتن مالی از زن در هنگام طلاق دادن او می‏فرماید، اگر بیم دارید حدود خدا را رعایت نكنند، اشكالی ندارد كه زنی مالی را به شوهر بدهد و مرد فدیه را بگیرد. «فان خفتم الا یقیما حدود الله فلا جناح علیهما فیما افتدت به…».
این آیه هر چند صراحتی بر طلاق خلع ندارد ولی قرینه‏ای بر این امر گرفته شده كه می‏شود مرد با گرفتن فدیه و مالی از زن او را طلاق دهد، و به هر صورت مهمترین مستند حدیثی كه برای طلاق خلع ذكر شده، روایت و شاید بتوان گفت عمل قضائی پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است كه به عنوان شأن نزول این آیه نقل شده است، عموم مفسرین و محدثین نقل كرده‏اند كه زنی به نام جمیله دختر عبدالله بن ابی زن مردی بود به نام ثابت بن قیس كه گویا بدقیافه بود و زن از او خوشش نمی‏آمد و می‏خواست طلاق بگیرد، نزد پیامبر اكرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمد و گفت من شوهرم را زشت می‏دارم و طاقت زندگی با او را ندارم، و چون ثابت بن قیس، باغی را صداق او كرده بود پیامبر به او گفت حاضری باغش را به او بازگردانی گفت بلی، پس پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله دستور داد كه باغ را برگرداند و به مرد هم دستور داد او را طلاق دهد. تعبیر مجمع البیان این است كه پیامبر فرمود: ثابت! آنچه را به او دادی بگیر و او را رها كن ثابت بن قیس چنین كرد و این اولین خلعی بود كه در اسلام واقع شد.57
در بعضی از نقلها آمده است كه پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بین آنها جدایی افكند یعنی در واقع با اظهار كراهت شدید از سوی زن و برگرداندن مهریه‏اش، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مثلاً به عنوان حاكم طلاق را واقع ساخت.58
اكثر فقها معتقدند در صورت اظهار كراهت از سوی زن و درخواست طلاق و حاضر شدن برای بخشیدن مهریه‏اش، برای مرد تكلیف ایجاد نمی‏كند كه زن را طلاق دهد بلكه می‏تواند پیشنهاد زن را بپذیرد فدیه او را قبول كند و در عوض طلاق دهد و می‏تواند نپذیرد و طلاق ندهد، هرچند گفته‏اند در صورت اظهار كراهت شدید از سوی زن و این كه ممكن است مرتكب گناه شود، مستحب مؤكد است كه پیشنهاد زن را بپذیرد و طلاق دهد.59
ولی شیخ طوسی در كتاب «نهایه» واقع ساختن طلاق خلع را از سوی مرد واجب دانسته و گفته است اگر زن به شوهر گفت كه از تو اطاعت نمی‏كنم، حدی را رعایت نمی‏كنم، غسل جنابت نمی‏كنم و اگر طلاقم ندهی به تو خیانت می‏كنم، در این صورت بر مرد واجب است كه او را طلاق خلع دهد.60
صلاح الدین حلبی نیز معتقد است اگر به صورت عادی زن از شوهر درخواست طلاق كند و از او بخواهد در مقابل گرفتن مال او را رها نماید، بر شوهر واجب نیست كه بپذیرد ولی اگر تمایل زن به جدا شدن شدید باشد به گونه‏ای كه بگوید اگر طلاق ندهی، مرتكب معصیت می‏شوم و خیانت می‏كنم دیگر بر مرد جایز نیست او را نگهدارد و باید با گرفتن مال كه می‏تواند مال زیاد باشد او را طلاق دهد.61
همانطور كه گفتیم فقیهان دیگر وجوب طلاق خلع و در واقع ملزم بودن شوهر به قبول خواست زن را نپذیرفتند صاحب جواهر می‏گوید: «شكی نیست كه قول به لزوم واقع ساختن طلاق خلع از سوی شوهر ضعیف است و با اصول و قواعد مذهب منافات دارد».62
احادیث مربوط به ملزم بودن شوهر به طلاق
غیر از مورد خلع كه از آن سخن به میان آمد، روایات خاص مربوط به درخواست جدایی از سوی زن و الزام شوهر به واقع ساختن طلاق، تا آنجا كه ما بررسی كردیم در دو مورد وجود دارد یكی در مورد غایب مفقود الاثر، و دیگری در مورد ترك انفاق. در واقع در هر دو زمینه روایات وارده به این معنی باز می‏گردند كه اگر از سوی زوج، نفقه زوجه داده نشد، می‏شود او را ملزم به طلاق نمود و اگر طلاق نداد، حاكم او را طلاق می‏دهد ولی در صورتی كه نفقه زن داده می‏شود، در روایات تجویز طلاق نشده بلكه در برخی از آنها، درخواست طلاق از سوی زن ممنوع و غیر مقبول اعلام شده است.
به هر حال در زمینه غایب مفقود الاثر بنا به روایات منقول در وسائل الشیعه عمدتا این مضمون وجود دارد كه اگر زن بر این امر سازگار است و صبر می‏كند كه مسأله‏ای نیست ولی اگر صبر نمی‏كند و به حاكم شكایت می‏برد حاكم چهار سال مدت تعیین می‏كند و در این مدت دستور می‏دهد در اطراف و اكناف بگردند اگر خبری از حیات شوهر پیدا شد كه باید صبر كند ولی اگر از حیات و ممات شوهر خبری پیدا نشد، حاكم ولیّ شوهر را می‏خواهد و تحقیق می‏كند اگر شوهر مالی دارد باید نفقه زن را از آن بدهند و اگر مالی نباشد باید ولیّ شوهر نفقه زن را بدهد و اگر در هر حال نفقه زن داده نشد در این صورت حاكم ولیّ را مجبور می‏كند كه زن را طلاق دهد و اگر ولی نباشد حاكم او را طلاق می‏دهد. در تعدادی از این روایات آمده است كه اگر زن به گرفتن نفقه قانع نباشد و بگوید نیازهای دیگری دارد و نمی‏تواند بر این حالت صبر نماید، آیا می‏شود او را طلاق داد؟ طبق نقل این روایات امام فرموده است: خیر، زن را نمی‏رسد كه این حرفها بزند و وقتی نفقه او را می‏دهند باید صبر كند (ارایت ان قالت: انا ارید مثل ما ترید النساء و لااصبر و لااقعد كما انا، قال: لیس لها ذلك و لا كرامة اذا انفق علیها)63
معلوم نیست منظور از ولی زوج در این روایات، دقیقا چه كسی ممكن است باشد كه حتی ملزم به دادن نفقه زن او می‏گردد، لحن روایات و این نوع تعرض به خواست زنی كه سالها شوهرش غایب است و تنها به گرفتن نفقه نمی‏تواند قانع باشد و خواست معقول و منطقی دارد، تردید جدی در صحت این روایات و معقول بودن عمل به آنها را ایجاد می‏كند و از همین رو است كه بعضی از بزرگان و فقهای صاحب نام مانند شیخ انصاری، سید محمد كاظم یزدی و امام خمینی (ره) با واقع بینی و درایت و اجتهاد درست با روی گرداندن از جزمیت و تقید به الفاظ و ظواهر این روایات و با عنایت به قواعد كلی مربوط به رفع حرج و ضرر، به شرحی كه در بخش مربوط به فسخ گفته شد64، زن را محق در خواست طلاق دانسته‏اند و به حاكم و دادگاه حق داده‏اند كه طلاق را واقع سازد. در مورد نفس مسأله انفاق و ترك انفاق از سوی شوهر نیز، بخصوص روایاتی وارد شده كه اگر مرد حاضر نشد نفقه زن را بدهد باید او را طلاق دهد و یا دادگاه او را طلاق می‏دهد، از جمله روایت منقول از امام باقر علیه‏السلام كه فرمود: «هر كس پوشاك و خوراك زن خود را تأمین نكند، امام می‏تواند بین آنها جدایی بیفكند».65 احادیث دیگری نیز بهمین مضمون نقل شده است كه چون حاوی حكم جدیدی نیست نیازی به ذكر آنها نمی‏باشد.
نتیجه
همانگونه كه در ابتدای بحث مربوط به طلاق گفتیم، هدف از طرح بحث رسیدن به یك جمع بندی مشخص و نتیجه‏گیری ملموس در این زمینه نبود و هم اكنون در مقام این نیستیم كه با این بحث نه چندان كامل، نظری اجتهادی عرضه نمائیم كه طبعا در صلاحیت ما نیست، عمده هدف، باز كردن مطلب و شكافتن مبانی نظرات فقهی و در واقع طرح سؤال و ایجاد روحیه تأمل و احساس بازنگری در نوع نگرش به مسائل مبتلابهی از این دست بود كه فكر می‏كنم تا حدودی این نتیجه حاصل شده باشد.
به هر حال دیدیم كه در مورد طلاق و بودن اختیار مطلق آن در دست مرد همواره و بخصوص در سالهای اخیر این دغدغه وجود داشته است كه ممكن است مرد از این اختیار سوء استفاده نماید و بر زن ستم روا دارد و توصیه‏های اخلاقی هم نتواند، به لحاظ فقدان ضمانت اجرایی برای جلوگیری از سوء استفاده مرد مفید واقع شود. دیدیم كه بعضی از فقها به صراحت اختیار مطلق مرد را در امر طلاق مورد تأكید قرار داده‏اند. از آیات قرآن نیز عموما این استفاده را كرده‏اند كه اختیار طلاق در دست مرد است. نه این اختیار را به زن می‏توان داد و نه اعمال آن را به حكم دادگاه موكول كرد. فقیهانی كه با مسائل روز آشنایی دارند و ایرادات مربوط به وجود تبعیض بین مرد و زن را از این حیث می‏شنوند در مقام توجیه این امر بر آمده‏اند یعنی با مسلم و قطعی دانستن این مطلب كه به حكم اسلام و قرآن حق طلاق مخصوص شوهر است در مقام توجیه آن بر آمدند و دلایلی بر ندادن اختیار طلاق به دست زن یا به دادگاه ذكر كرده‏اند كه البته چندان هم قانع كننده نیست. برخی از نظرات و استدلالات «وهبه زحیلی» را در این زمینه از كتاب: «الفقه الاسلامی و ادلته» دیدیم و اكنون به عنوان نمونه اشاره به برخی از توجیهات و استدلالات عالم مصری «محمد ابوزهره» می‏نماییم.
توجیهات محمد ابوزهره برای بودن طلاق در اختیار مرد و نقد آن
ابوزهره بعد از بیان حكمت و فلسفه مشروعیت طلاق و این كه منطق سلیم اقتضا می‏كند كه اجمالاً اصل طلاق پذیرفته شود، می‏گوید:
«به هر حال به نظر فقها طلاق در دست مرد است ولی به نظر محققین از فقها، اصل در طلاق حظر و منع است یعنی تا نیازی به طلاق نباشد و توجیه صحیحی برای آن وجود نداشته باشد، مرد نمی‏تواند دست به طلاق بزند ولی خاطرنشان می‏سازد كه ضمانت اجرایی این اصل ممنوعیت، بطلان طلاق یا حتی جریمه كردن متخلف نیست بلكه ضمانت اجرای آن وجدانی و اخلاقی است».
وی بعضی محاكم مصر كه به استناد اصل ممنوعیت طلاق، شوهری را كه بدون داشتن علت موجه مبادرت به طلاق زن خود می‏نماید محكوم به پرداخت غرامت به زوجه می‏نمایند تخطئه می‏كند و می‏گوید حق این است كه اصل در طلاق ممنوعیت است و طلاق باید توجیه صحیح داشته باشد ولی این توجیه جنبه شخصی و وجدانی دارد و لازم نیست امری ظاهر باشد كه بتواند در دادگاه اثبات گردد. ولی در هر حال، این مسأله را مطرح می‏كند حال كه باید طلاق در صورت وجود نفرت و اختلاف شدید مجاز باشد، بهتر است زمام آن را به دست چه كسی داد؟ مرد، زن یا قاضی؟ و خود می‏گوید: بدون تردید اگر زوجین توافق بر طلاق داشتند باید آن را تجویز كرد زیرا هر عقدی كه طرفین بر پایان دادن به آن توافق كنند باید به آن خاتمه داد. ولی اگر یكی از طرفین متقاضی طلاق باشد چه باید كرد آیا اختیار طلاق باید به دست خودش، باشد چه زن و چه مرد یا بگونه دیگری باید رفتار كرد. می‏گوید: ممكن است گفته شود روش صحیح این است كه در صورت عدم توافق، طلاق را به دست قاضی بسپاریم، زیرا قاضی ناظر بی طرف است، و عقدی كه به اراده دو طرف به وجود آمده نباید با اراده یك طرف، گسسته شود و در معرض هوا و هوس و تصمیم مبتنی بر خشم زودگذر او قرار گیرد. آقای ابوزهره می‏گوید این نظر، قابل توجه است و برخی از قوانین هم همین روش را مقرر كرده‏اند ولی اشكال كار این است كه هنگامی این ترتیب می‏تواند درست باشد كه مسائل مورد اختلاف با دلایل ظاهری و امارات و بینه قابل رد و اثبات باشند. قاضی در پی یافتن حق و ظلم است تا حق را تثبیت كند و جلوی ظلم را بگیرد ولی مسأله زندگی زناشویی مسأله ظالم و مظلوم نیست، مسأله صلاحیت بقا و دوام این زندگی و استمرار مودت و عدم آن مطرح است، اگر مثلاً شوهری متقاضی طلاق باشد چون از زن بدش می‏آید و رشته مودت و دوستی بین آنها بهم خورده است و قاضی نتواند بین آنها سازش برقرار كند چه می‏تواند بكند آیا بخاطر عدم ارائه توجیه صحیح، طلاق نمی‏دهد و یا بخاطر عدم امكان سازش حكم به طلاق می‏دهد، لابد باید حكم به طلاق بدهد یعنی همان كاری كه خود زوج می‏خواست انجام دهد و حال كه ناگزیر به این نتیجه می‏رسیم پس بهتر نیست از ابتدا اختیار طلاق دست خود مرد باشد تا اسرار زندگی زناشویی و مسایل شخصی و فردی زوجین بر ملا نشود و در سوابق دادگاه ثبت و ضبط نگردد؟
وی ادامه می‏دهد كه در اسلام فقط وقتی طلاق به درخواست زن باشد رسیدگی و تصمیم به عهده قاضی گذاشته شده و برای حفظ حقوق زن، طبق نظر بسیاری از فقها هرگاه زن از ادامه زندگی زناشویی متضرر شود و معلوم شود كه شوهر او را اذیت و آزار می‏دهد، می‏تواند از دادگاه درخواست طلاق كند.
ابوزهره در پاسخ این سؤال كه چرا بین زن و مرد فرق گذاشته شده و به مرد اجازه داده شده كه بدون مراجعه به دادگاه زن را طلاق دهد ولی طلاق به درخواست زن مشروط به مراجعه به دادگاه و گرفتن حكم از دادگاه شده است، می‏گوید: علت این امر به طبیعت زن و مرد بر می‏گردد، زن تحت تأثیر عاطفه است و عاطفه هرگاه بر امور مهم غلبه پیدا كند ضرر می‏رساند. اگر طلاق در دست زن باشد بدون سنجیدن عواقب آن، اقدام به طلاق می‏نماید ولی مرد بخصوص بخاطر این كه برای ازدواج خرج كرده و پی آمدهای آن را می‏داند و نگران وضع فرزندان است، بیشتر اندیشه می‏كند و قبل از اقدام به طلاق، پی آمدهای آن را ارزیابی می‏كند و مضار و منافعش را می‏سنجد و آنگاه تصمیم می‏گیرد.66
بیان توجیهی «محمد ابوزهره» با همه شیرینی و جذابیت آن گمان نمی‏كنم برای توجیه تفاوت بین زن و مرد مخصوصا در جهت توجیه عدم لزوم مراجعه مرد به دادگاه قانع كننده باشد، اگر عادلانه و عاقلانه و درست است كه مرد صرفا بخاطر این كه زن را دوست ندارد و نمی‏خواهد با او زندگی كند بتواند او را طلاق دهد و لازم و صحیح نباشد اسرار زندگی خانوادگی را در دادگاه مطرح كند، چرا این وضعیت در مورد زن صادق نباشد و او ناگزیر باشد موارد ملموس و قابل ارایه و اثبات را مطرح نماید تا موفق به اخذ اجازه طلاق گردد، و مگر الزام مراجعه زن به دادگاه و طرح درخواست طلاق موجب بر ملا شدن اسرار زندگی خانوادگی نمی‏شود؟ از سوی دیگر، درست است كه زن از عاطفه قوی برخوردار است ولی كیست كه بخصوص در زندگی شهری امروز، دل نگرانی زن را نسبت به پاشیدگی كانون خانوادگی و سرنوشت فرزندان كمتر از مرد بداند.
حقیقت این است كه چون اختیار مطلق مرد در امر طلاق به عنوان یك حكم قرآنی و اسلامی مسلم و قطعی گرفته شده، ناگزیر باید به هر شكلی آن را توجیه و درستی آن را ثابت كرد. در حالی كه اگر بتوان خارج از روند معمول اجتهاد سنتی، با عنایت به نحوه بیان آیات و حتی گاهی روایات و شأن نزول آنها و ملاحظات و ترتیباتی كه در طی بحث به آنها پرداختیم به این نتیجه رسید كه عنایت خاصی برقرار دادن حق ذاتی برای مرد، در طلاق وجود نداشته، می‏توان با دید بازتر و مصلحت بین تری به مسأله نگاه كرد و مقررات قانونی را به گونه‏ای تنظیم كرد كه به واقع، رعایت نصفت و عدالت در مورد زن، همانگونه كه مورد نظر قرآن است معمول گردد و خواست و تمایل و نیاز انسانی زن نیز همانند مرد، مورد توجه قرار گیرد.
به نظر می‏رسد، ماده واحده قانون اصلاح مقررات طلاق مصوب سال 1371 تا حدودی با همین دیدگاه عمل كرده و مداخله دادگاه را در مورد تقاضای طلاق چه از جانب مرد و چه از جانب زن باشد، لازم دانسته است كه اگر درست اجرا شود، می‏تواند نقش مهمی در ایجاد تعادل بین حق زن و مرد داشته باشد و با وجود آن به نظر می‏رسد باید حفظ ظاهر و بازی با الفاظ را كنار گذاشت و ماده 1133 قانون مدنی را نیز اصلاح نمود. وا… اعلم بحقایق الامور.

پاورقیها:
14 ـ بند 1، ماده 3، قانون اساسی دولت فدرال مالزی:Islam is the religion of the federation.
16 ـ منبع پیشین صص 131 و 134 و 135.
18 ـ سوره طلاق / 1.
19 ـ قاضی ابن البراج، المهذب، ج 2، ص 275.
11 ـ قانون الاحوال الشخصیه، كویت ماده 97: «الطلاق هو حل عقدة الزواج الصحیح بارادة الزوج، او من یقوم مقامه، بلفظ مخصوص… .»
13 ـ قانون الازدواج فی اندونیسیا، مصوب سال 1974، از انتشارات وزارت امور دینی اندونزی سال 1407 هجری قمری- 1976 میلادی- ترجمه رسمی از زبان اندونزی به عربی.
17 ـ همان منبع صص 22 و 223.
15- Family law in Malaysia and singaporc By: AHMAD IBRAHIMچاپ دوم: 4891 ص 1
12 ـ ایلاء بدین معنی است كه شوهر سوگند یاد می‏كند با زن خود هم بستر نشود، در قرآن مجید سوره بقره آیه 226 از این امر سخن رفته است: «للذین یؤلون من نسائهم تربص اربعة اشهر». و در كتابهای فقهی حكم آن بیان شده ولی در بین قوانین موضوعه كه ما دیدیم قانون احوال شخصیه كویت حكم آن را بیان كرده و از موجبات درخواست طلاق از ناحیه زن دانسته است، ماده 123 قانون مزبور می‏گوید: «اگر مرد قسم بخورد كه بیش از چهار ماه با زن هم بستر نشود یا مدتی تعیین نكند و به هر حال چهار ماه بگذرد و بر این سوگند خود باقی باشد، با درخواست زن، دادگاه طلاق می‏دهد».
1 ـ دانشیار دانشكده حقوق دانشگاه شهید بهشتی.
10 ـ قانون الاحوال الشخصیه و تعدیلاته، چاپ ششم، بغداد، 1991.
2 ـ قانون الاحوال الشخصیه مصر، ص 14 در ارتباط با تفسیرات توضیحی مربوط به اصلاحات سال 1985 در مورد مقررات طلاق و توجیه آنها و بیان حكمت تشریع طلاق می‏گوید: مرد وقتی فهمید ادامه زندگی مشترك به نحو مطلوب میسور نیست می‏تواند مستقلاً طلاق را واقع سازد و زن هم می‏تواند در این صورت از دادگاه دادخواست طلاق نماید:«… فللرجل ان یوقع الطلاق مستقلاً بایقاعه اذا علم ذلك، و للمرأة ان تطلب الی القاضی التطلیق اذا علمت ذلك بعد ان یلحقها الضرر لای سبب من الاسباب الموجبة».
22 ـ قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات مصوب سال 1375 در بازگشتی به نوع تلقی و بینش قانونگذار سال 1310 (قانون راجع به ازدواج)، ثبت ازدواج و طلاق و رجوع را الزامی كرد و برای تخلف از آن مجازات تعیین نمود، ماده 645 این قانون مقرر می‏دارد: «به منظور حفظ كیان خانواده ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق، و رجوع، طبق مقررات، الزامی است، چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی، مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید، به مجازات حبس تعزیری تا یكسال محكوم می‏گردد».
27 ـ امام خمینی (ره) تحریر الوسیله جلد دوم كتاب الطلاق ص 327: «لایعتبر فی الطلاق اطلاع الزوجة علیه فضلا عن رضاها به».
24 ـ از جمله ر.ك: مغنی ابن قدامه، كتاب طلاق، ج 7، ص 278 كه تصریح می‏كند: در رجوع رضایت زن شرط نیست و حق و اختیاری برای زن در این خصوص قرار داده نشده است.
29 ـ دكتر یوسف القرضاوی، الحلال و الحرام فی الاسلام، ص 320.
20 ـ قاضی ابن البراج، المهذّب، ج 2، ص 294. و نیز محقق حلی، شرایع الاسلام جلد 3 (دو جلدی) ص 595.
26 ـ الفقه الاسلامی و ادلته، ج 7، ص 361.
21 ـ نهایة شیخ طوسی ص 515.
28 ـ الفقه الاسلامی و ادلته، ج 7، صص 400 و 401.
25 ـ الفقه الاسلامی و ادلته، جلد 7، ص 360.
23 ـ ر.ك: الفقه علی المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزیزی، جلد 4، احكام القرآن از جصاص، جلد اول ص 388؛ مغنی ابن قدامه جلد 7 كتاب طلاق و…
34 ـ تقریبا همه تفاسیر مطلب را همین گونه نقل كردند. از جمله ر.ك: مجمع البیان، طبرسی، جلد اول، ص 577 و تفسیر المنار، جلد 2، ص 381.
3 ـ همان ص 5: «… و تترتب آثار الطلاق من تاریخ ایقاعه الا اذا اخفاه الزوج عن الزوجة فلا تترتب آثاره من حیث المیراث و الحقوق المالیة الاخری الا من تاریخ علمها به».
31 ـ الفقه الاسلامی و ادلته، ج 7، ص 401.
32 ـ ر.ك: آیات 58 و 59 سوره نحل.
38 ـ سوره نساء آیه 11: «یوصیكم الله فی اولادكم للذكر مثل حظ الانثیین».
39 ـ سوره بقره آیه 282: «… و استشهدوا شهیدین من رجالكم فان لم یكونا رجلین فرجل وامرأتان ممن ترضون من الشهداء ان تضل احدیهما فتذكر احدیهما الاخری…»
33 ـ تفسیر المیزان، جلد 2 ص 281.
35 ـ المنار، همان، ص 368، الفقه الاسلامی و ادلته، ج 7، ص 535.
36 ـ الفقه الاسلامی و ادلته، همان، ص 585.
30 ـ همان، ص 323 پاورقی.
37 ـ ر.ك: آیات: 18 تا 22 سوره نساء و تفاسیر مربوط از جمله تفسیر المنار، جلد 4، ص 454.
4 ـ مهرپور، حسین، بررسی فقهی ـ حقوقی وضعیت متفاوت زن و مرد در فسخ نكاح، نامه مفید، شماره 20، ص 39.
44 ـ به عنوان نمونه ر.ك: اظهارات آیة الله حلی در رساله حقوق الزوجیة به نقل از مرحوم شهید مطهری در كتاب نظام حقوق زن در اسلام، ص 322.
42 ـ وهبه زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته، جلد 7، ص 360.
46 ـ فروع كافی، جلد 6، كتاب طلاق، ص 54. وسایل الشیعه، جلد 15 ص 267.
49 ـ همان.
41 ـ آیه 1 سوره طلاق: «یا ایها النبی اذا طلقتم النساء فطلقوهن لعدتهن واحصوا العدة، و اتقوا الله ربكم، لاتخرجوهن من بیوتهن و لایخرجن الا ان یاتین بفاحشة مبینة و تلك حدود الله و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه لا تدری لعل الله یحدث بعد ذلك امرا. ترجمه و بیان مفاد آیه فوق در متن با استفاده از تفسیر مجمع البیان، جلد 9-10، ص 454 و تفسیر كشاف زمخشری، جلد 4، ص 552 و تفسیر المیزان، جلد 19، ص 362 بعمل آمد.
43 ـ وسیلة النجاة، سید ابوالحسن اصفهانی، جلد 2، ص 436.
40 ـ مجمع البیان، جلد 9-10، ص 454.
45 ـ دعائم الاسلام، جلد 2، ص 257، شماره 978.
48 ـ همان.
47 ـ همان.
5 ـ قانون الاحوال الشخصیه، سوریه، گردآوری نزار اعرابی.
50 ـ وسائل الشیعه، جلد 5، ص 266.
53 ـ جواهر الكلام، جلد 32، ص 5.
55 ـ فروع كافی، جلد 9، ص 56 و وسایل الشیعة، جلد 15، صص 270 و 271.
51 ـ المبسوط، شیخ طوسی، جلد 5، ص 3.
56 ـ برای ملاحظه روایات مربوط به طلاق خلع و مبارات بنگرید وسائل الشیعه، جلد 15 ص 487 به بعد و دیگر كتب حدیث.
54 ـ سنن ابن ماجه، تحقیق محمد فوأد عبدالباقی، دار احیاء التراث العربی، چاپ 1975 میلادی، جلد اول، ص672، حدیث 2081.
52 ـ مسالك الافهام، جلد 9، ص 11.
57 ـ مجمع البیان، جلد اول، ص 577. نظیر همین بیان: تفسیر المنار، جلد 2، ص 390.
58 ـ سنن ابن ماجه، جلد اول، ص 663، از دو طریق حدیث را نقل می‏كند، در یك نقل (حدیث 2057) آمده است كه پس از بازگرداندن باغ (مهریه) از سوی زن، پیامبر بین آنها جدایی انداخت (ففرق بینهما).
59 ـ مسالك الافهام، جلد 9، ص 411. و جواهر الكلام، جلد 33، ص 3. الفقه الاسلامی و ادلته، جلد 7، ص 482، پس از نقل حدیث ثابت بن قیس و امر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به طلاق می‏گوید: این امر، امر ارشادی است و در مقام افاده وجوب نیست.
61 ـ ابوالصلاح حلبی، الكافی فی الفقه، ص 307.
64 ـ مهرپور، حسین، بررسی فقهی ـ حقوقی وضعیت متفاوت زن و مرد در فسخ نكاح، نامه مفید، شماره 20.
62 ـ جواهر الكلام، جلد 33، ص 4، «و علی كل حال فلاریب فی ضعفه و منافاته اصول المذهب و قواعده.»
63 ـ بنگرید: وسایل الشیعة، جلد 15، صص 389 و 390 باب 23 از ابواب طلاق احادیث 1 تا 5.
60 ـ نهایه شیخ طوسی، ص 529 «… فمتی سمع منها هذا القول وجب علیها خلعها».
6 ـ قانون الاسرة الجزایر قانون شماره 84-11 مصوب نهم رمضان 1404 هجری قمری.
65 ـ وسایل الشیعه، پیشین، ص 223.
7 ـ پیشین ماده 55: «عند نشوز احدالزوجین یحكم القاضی بالطلاق و بالتعویض للطرف المتضرر.»
8 ـ الاحوال الشخصیه: النصوص المرعیة الاجراء فی لبنان جمع آوری ماهر محمصانی و ابتسام مسرة.
9 ـ ماده 110: «الزوج الذی یطلق زوجته مجبور علی اخبار الحاكم بذلك.»
نشریه :نامه مفید
صفحه : 147-180
زبان : فارسی
پیاپی :21
سال :1379
ماه :اردیبهشت


 

برچسب ها:, , ,

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما