بررسي علل طلاق در دادگاههاي خانواده تهران -قسمت اول
دكتر مسعوده هنريان
دکتری تخصصی مشاوره
دكتر سیدجلال یونسی
دکتری روانشناسی بالینی
چکیده
هدف پژوهش حاضر بررسي علل و عوامل موثر بر طلاق در ميان زوجين مراجعه كننده به دادگاههاي خانواده در شهر تهران ميباشد. روش پژوهش از نوع توصيفي و تحليلي است که در آن به مطالعه عوامل درگير در موضوع طلاق در زوجين تهراني پرداخته ميشود. ابزار پژوهش پرسشنامه محقق ساختهاي است که شامل اطلاعات جمعيت شناختي و 16 سوال با توجه به مشکلات شايع بين همسران است و با روش 4 امتيازي ليکرت نمرهگذاري شده است و داراي اعتباري برابر با 70/. = aاست. جهت تجزيه و تحليل دادهها از آزمون خي دو و آزمون فريدمن استفاده شد. نتايج نشان داد كه بيشترين تعداد متقاضيان داراي سن بين 20 تا 30، در پنج سال اول زندگي زناشويي و داراي تحصيلات ديپلم بودند. همچنين عامل عدم مهارتهاي ارتباطي نسبت به ساير علل طلاق از رتبه بالاتري برخوردار بود.
واژگان کلیدی: زوجین، عوامل موثر بر طلاق دادگاههای خانواده تهران، عدم مهارت ارتباطی
تاریخ وصول: 9/9/1389 تاریخ تأیید: 30/2/1390
نویسنده پاسخگو: مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره نیکاندیش Masoudeh.honarian@yahoo.com
J.younesi@uswr.ac.ir
مقدمه
ازدواج پيمان مقدسي است که از طريق آن خانواده شکل ميگيرد و خانواده اولين سازمان اجتماعي است که فرد در آن زندگي ميکند و اساسا يک کانون کمک، تسکين، التيام و شفابخشي است و کانوني است که بايد فشارهاي رواني وارد شده بر اعضاي خود را تخفيف دهد و راه رشد و شکوفايي آنها را هموار کند (گلدنبرگ، ترجمه نقشبندي و همکاران، 1382).
به گفته مارکمن و هالوي1 (1993) تقريباً همه زوجيني که ازدواج ميکنند در ابتداي ارتباطشان سطح بالايي از رضايت زناشويي را گزارش ميکنند. اما اين رضايت از رابطه در طي زمان و در ميان بسياري از زوجين کاهش مييابد (برادبري2، 1998). بارزترين شاخص آشفتگي زناشويي طلاق است و طلاق در همه جوامع حالت همه گير پيدا کرده است. تجربه طلاق براي بسياري از افراد دردناک است (گليک3، 1989). اما نرخ طلاق تنها يک جنبه از جمعيت کل زوجيني را که مشکلات ارتباطي دارند نشان ميدهد. ساير زوجيني که مشکلات ارتباطي دارند؛ بنا به دلايلي مانند گرفتاريهاي مالي طلاق و تصورات شخصي و فرهنگي در مورد طلاق، تصميم ميگيرند به زندگي در کنار هم ادامه دهند. آشفتگي زناشويي و طلاق، بعد از مرگ ناگهاني در خانواده شديدترين فشارهايي هستند که افراد تجربه ميکنند (بلوم، آشر و وايت4، 1987، به نقل از هالفورد5 ترجمه تبريزي، 1384). در ايران نيز به دليل باورهاي فرهنگي، طلاق در استرسورهاي رواني- اجتماعي محور چهار DSM-IVنسبت به کشورهاي خارجي داراي رتبه بالاتر براي زنان ميباشد، و اين ميتواند حاکي از آسيبزايي شديدتر وقوع اين رويداد در فرهنگ ايران باشد. همچنين مشاجرات لفظي با همسر، مرگ همسر، زندگي جدا از همسر، مورد بيتوجهي واقع شدن، مسئله داشتن با خانواده همسر و در معرض خشونت فيزيکي قرار گرفتن به عنوان استرسهاي شديد امور زندگي در ايران محسوب ميشود (ديواندري، 1378).
مشکلات ارتباطي با خطر توسعه اختلالات رواني فردي مانند افسردگي در زنان، سوءمصرف الکل در مردان، بد کار کردي جنسي در هر دو جنس و مشکلات رفتاري در کودکان به ويژه پسران همراه است (گريج و فينچمن6، 1990، ايمري و جويس7، 1982). همچنين مشکلات ارتباطي با بيماري جسماني نيز همبستگي دارد. به طوري که افرادي که روابط رضايتبخش و حمايتکننده دارند احتمال کمي وجود دارد که مبتلا به بيماري سختي شوند و اگر هم بيمار شوند سريع تر بهبود مييابند (شر8، 1997، مارگولين و بورمان9، 1992، به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي، 1384)). بنابراين بهبود روابط رضايت بخش ميتواند براي زن و شوهر و فرزندان فوايد زيادي از جمله افزايش سلامت رواني و جسماني و افزايش انعطاف پذيري آنها در فشارهاي زندگي را دربر داشته باشد.
طبق تحقيقات دفتر امور آسيبديدگان سازمان بهزيستي، طلاق در ايران نسبت به گذشته افزايش يافته است، به طوري که رشد طلاق تا سال 1379 آرام و تقريباً ثابت بود اما از سال 1380 تاکنون شاهد سير صعودي و چشمگير طلاق بودهايم و بر طبق آخرين آمارها، ميزان طلاق در ايران 2/11 درصد بوده است که نرخ بسيار زيادي است. امروزه زنان و مردان بدون توجه به اهميت خانواده و کارکرد آن و همچنين به جهت عدم دقت در تشکيل آن به محض بروز مشکلات، در عوض يافتن راه حلي براي مشکل به راحتي سبب ازهمگسيختگي خانواده ميگردند. لذا بايد ضمن احساس خطر، قضيه را جدي تلقي کرد و عواملي که موجب ناسازگاريها و در نتيجه وقوع طلاق ميگردند شناسايي کرد و با استعانت از نتايج حاصله نسبت به حل اين معضل اجتماعي چاره انديشي کرد.
از آنجا که از نقطه نظر درمان و پيشگيري، درک عوامل متعدد آشفتگي زناشويي و از هم پاشيدگي خانواده، حائز اهميت است، لذا به بررسي اجمالي عوامل موثر بر طلاق در جامعه ايران پرداخته ميشود.
عوامل موثر بر طلاق
تفاوتهاي فردي و فرهنگي
بسياري از اختلافات در روابط زناشويي به دليل عدم تناسب زوجين از نظر ويژگيهاي فردي و فرهنگي ميباشد. برخي از اين ويژگيها عبارتند از تناسب سن، تناسب فيزيکي، باورها و عقايد فکري و مذهبي، وضعيت اقتصادي و بافت فرهنگي- اجتماعي.
مشخصات فردي به پيشينه خانوادگي و عوامل شخصي و تجربي ثابتي اشاره ميکند که هر يک از همسران با خود به رابطه ميآورند. تجاربي که فرد در خانواده قبلي خود داشته به عنوان يک عامل تاريخي با مشکلات ارتباطي همبستگي دارد (برادبري، 1995). همچنين ازدواج و روابط مشابه آن در داخل يک بافت فرهنگي رخ ميدهد که اين بافت، چگونگي ازدواج را تعريف ميکند. به عبارتي استانداردهاي رابطه در بافت فرهنگي، مطرح و تقويت ميشود. زوجيني که از نظر زمينهي فرهنگي- قومي و نژادي با هم تفاوت دارند، انتظارات و باورهايشان در مورد روابط زناشويي نيز متفاوت است. البته اين تفاوت در پيش فرضها،مفروضات و باورهاي زوجين،مي تواند منبع قدرت يک رابطه باشد، در صورتي که زوجين بتوانند عاقلانه نقاط قوت و تفاوت فرهنگي شان را در نظر بگيرند. اما در عين حال، تفاوتهاي محسوس در انتظارات زوجين ميتواند منبع مهم تعارض بين همسران نيز باشد (چائو و جونز10، 1997به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي و همکاران، 1384).
مشکلات شديد شخصيتي و رواني
شاخص خطرآفرين براي آشفتگي رابطه و طلاق، اختلال رواني شخص در گذشته و يا حال است. قسمت اعظم مشکلات ارتباطي و طلاق در ميان افراد مبتلا به اختلال رواني شديد، افسردگي و برخي اختلالات اضطرابي گزارش شده است به طوري كه ميتوان گفت تعارضات زناشويي و اختلالات روانشناختي به طور متقابل بر روي يکديگر تاثير دارند (هالفورد، ترجمه تبريزي، 1387). يکي از اختلالاتي که در بين زوجين مراجعهکننده به دادگاهها بسيار مشاهده ميشود و عامل بسيار مهمي در بروز طلاق ميباشد اختلال شخصيت پارانوئيد است. اين اختلال که هسته مرکزي آن را عدم اعتماد به ديگران و بدبيني و بددلي تشکيل ميدهد،از عوامل مشکل ساز جدي در روابط با ديگران و روابط زناشويي است. اينگونه افراد، جهان خارج را در جهت مقابل و متضاد با خود ميبينند و احساس عدم اعتماد به ديگران را همراه خود دارند. دائما در اين فکرند که ديگران در پي ضربه زدن به آنان يا در حال توطئهچيني عليه آنان هستند، همسران از اين قائده مستثنا نيستند. بددلي نسبت به همسر از ويژگيهاي بارز آنان است. آنان تمايل جدي به دانستن تمام ابعاد روابط همسرشان با جهان خارج دارند. نسبت به جزئي ترين گوشههاي روابط همسرشان با خانواده، دوستان و آشنايان حساسيت جدي دارند. لذا سعي دارند نهايت کنترل و نظارت را بر اعمال، رفتار و روابط همسرشان داشته باشند و هر گونه روابط مبهم از جانب همسر ميتواند باعث ايجاد احساس شديدي از اضطراب و حتي خطر در اين افراد شود (يونسي، 1388).
عدم بلوغ عاطفي و فکري
بلوغ عاطفي متضمن وجود بده- بستان عاطفي و قابليت درک احساس ديگري يا همدلي است و فراتر از همه به رسميت شناختن نيازهاي ديگري و پذيرش مسئوليت برآوردن آن نيازها است. ازدواج و تشکيل خانواده به معني پذيرش اين مسئوليت براي همه عمر و قبول تأمين نيازهاي شريک زندگي است (ستوده و بهاري، 1386). افرادي که به بلوغ عاطفي نرسيده اند تنها در زندگي به خود فکر ميکنند. هدف اين افراد از ازدواج فقط حمايت شدن است، به طوري که به دنبال يک جادهي يکطرفه در ازدواج هستند. به اصطلاح عاميانه آويزان شدن به شخصي به عنوان شوهر يا زن، اينان در ازدواج نه به دنبال همسر بلکه در پي ميزباني براي ارتزاق هستند (يونسي، 1388).
مشکلات اقتصادي
زوجيني که تحت فشار رواني- اقتصادي هستند با انواع مسائل در حال مبارزهاند. در طول زمان وجود فشارهاي مالي، ارتباط زن و شوهر را تحت تأثير قرار ميدهد. اين فشارها ميتواند باعث گوشه گيري، فشار عاطفي و افسردگي در افراد شود. زوجها آشکار يا پنهان سعي در کنترل يکديگر ميکنند يا يکي از آنها ديگري را به خاطر مشکلات مالي، سرزنش ميکند. همچنين فقر باعث کاهش عزت نفس مرد ميشود و در نتيجه سبب بروز استبداد يا واکنشهاي مايوس کننده نسبت به ديگران از جمله همسر ميشود و اين مسائل باعث تشديد تنشهاي زناشويي ميشود (يانگ و هافرت11، 1998).
اعتياد
اعتياد به مواد مخدر يا الکل، تأثيرات زيانباري بر فرد، خانواده و جامعه دارد و يکي از عوامل مهم در بروز طلاق ميباشد. اعتياد به مواد مخدر بلاي ويرانگر خانواده و جامعه و مخربترين عامل روح و روان آدمي است. بررسيهاي آسيب شناختي نشان ميدهد که اعتياد والدين، سردي کانون خانواده و سستي پيوند عاطفي، احساس شرمساري و سرانجام از هم گسيختگي ساختار خانواده را در پي دارد و احتمال تبهکاري و بزهکاري اعضاي چنين خانوادهاي ميرود. اعتياد عوارض جسمي، رواني، اقتصادي و اجتماعي گستردهاي دارد. از جمله اين عوارض ميتوان به ناراحتيهاي عصبي مانند اضطراب و پرخاشگري، ضعف اراده، بي توجهي به مسئوليتهاي فردي، ضعف حافظه، به هم خوردن تعادل رواني، بيکاري و لطمه به اقتصاد خانواده و جامعه اشاره نمود (رشاد، 1389).
خيانت
خيانت به عنوان يکي از علل مهم طلاق و جدايي گزارش شده است. گلاس و رايت12 (1997)، سه نوع خيانت را مشخص کردند. خيانت جسمي، عاطفي و ترکيبي از هر دو. در واقع آنها معتقدند ممکن است در يک ازدواج خيانتي اتفاق بيفتد اما هرگز نزديکي فيزيکي يا جنسي اتفاق نيفتاده باشد. به هر حال خيانت از هر نوعي باشد باعث آسيبهاي عاطفي و روحي فراواني در ازدواج ميشود و اين مسئله با از دست دادن عشق، از بين رفتن اعتماد، بي توجهي و دورشدن زن و شوهر از يکديگر اتفاق ميافتد. به علاوه تحمل از دست دادن اعتماد و صدمه ي ناشي از احساس فريب خوردگي براي برخي از زوجها بيش از تحمل جنبههاي جنسي خيانت، سخت است (براون13 1991، اسپرينگ14، 1996). شواهد نشان ميدهد تاثيرات آسيبزاي ناشي از هر نوع خيانت به قدري قوي است که نشانههايي شبيه آسيبهاي (تروماهاي) ديگر مانند اختلال استرس پس از سانحه دارد (گلاس و رايت، 1997).
دخالت اطرافيان
در ايران بسياري از اختلالات زناشويي نتيجه دخالتهاي نابجا و غيرمنطقي خانوادههاي اصلي در روابط زناشويي زوجين است. متاسفانه بسياري از خانوادهها پس از ازدواج به استقلال فرزندان خود احترام نميگذارند به خود اجازه هر گونه مداخله را ميدهند. در بسياري از موارد پدران و مادران از هر لحاظ، فرزندان خود را تکهاي از وجود خود ميدانند و اين اجازه را به خود ميدهند که درباره مسائل زناشويي آنها تصميمگيري يا اظهارنظر کنند. در اين گونه موارد، والدين به تمايز خود از فرزندان خويش نرسيدهاند. در مواردي هم مشاهده ميشود که فرزندان به تمايز خود از ديگري نرسيدهاند. اين تمايز به معناي قطع رابطه نيست بلکه بدين معنا است که والدين و فرزندان ضمن حفظ حس استقلال خويشتن و احترام به حريمهاي خصوصي يکديگر، همچنان به هم محبت کنند و در عين دوست داشتن يکديگر، اجازهي دخالت به حريمهاي خصوصي و زناشويي را ندهند. اين به معناي بياحترامي به يکديگر و در عين حال به معناي پرستش يکديگر نيست (يونسي، 1388).
عدم مهارتهاي ارتباطي
تحقيقات نشان دادهاند که وجود نقطه ضعفهايي در ارتباط و حل تعارض بين زوجين در 10 سال نخست ازدواج منجر به طلاق و نارضايتي از رابطه ميشود (مارکمن و هالوگ، 1993). تعاملات نامناسب و بد کار کردي که زوجين درگير آن ميشوند در همان چند سال اول ازدواج منجر به افزايش پرخاشگريهاي زباني و بدني در رابطه زوجين ميشود (اوليري15، 1989). مهارتهاي ارتباطي شامل چگونگي صحبت کردن و شنيدن، ابراز محبت، مبادله رفتارهاي مثبت و لذت بخش، حل تعارض و اختلاف، داشتن باورها و انتظارات صحيح و واقع بينانه، حمايت متقابل ، مهارتهاي جنسي و… ميباشد.
ابزار فعالانه محبت و ساير عواطف مثبت با تداوم رضايتمندي از رابطه، در ارتباط است در مقابل الگوهاي ديگر از قبيل اهانت کردن، بيزاري، ترس يا کنارهگيري عاطفي از همسر، پيش بيني کننده فروپاشي رابطه بوده و گامهايي در جهت جدايي هستند. (گاتمن16، 1996). به علاوه هنگام بحث و گفتگو در مورد مشکلات، زوجين آشفته غالباً عجله و انتقاد ميکنند و ميخواهند يکديگر را تغيير دهند (شنک و کريستين17، 1992، گاتمن، 1993، هالفورد، 1990، مالموت و هيوي18، 1995). همچنين زوجين آشفته هنگام صحبت راجع به مشکلات به طور مداوم به يکديگر گوش نميدهند و از بحث پيرامون مشکلات طفره ميروند. مشکلات رابطهاي در زوجين آشفته نسبت به زوجين آرام، کمتر از طريق گفتگو حل ميشود.
به علاوه باورها و انتظاراتي که افراد در هنگام ورود به رابطه دارند، خطر آشفتگي رابطه و طلاق را در نخستين سالهاي ازدواج بيشتر ميکند. (لارسن و اولسون19، 1989، فاورز20 و اولسون، 1986). زوجيني که باورها و انتظارات غير واقعبينانهاي در مورد اهميت رابطه، روشهاي موثر حل تعارض، اهميت خانواده و دوستان و نقشهاي جنسيتي دارند، نسبت به زوجيني که بر اين باورها نيستند دچار فروپاشي بيشتري در رابطه ميشوند. اسنادهاي منفي که در آن زوجين مشکلات رابطه شان را به صفات منفي و غيرقابل تغيير همسرشان نسبت ميدهند نيز باعث فروپاشي رضايتمندي از رابطه ميشود (فينچام و برادبري21، 1990). به هر حال تعامل ضعيف، درک زوجين از يکديگر را کاهش ميدهد و باعث ميشود که همسران نتوانند از يکديگر حمايت کنند (به نقل از هالفورد، ترجمه تبريزي و همکاران، 1387).
بررسي ادبيات پژوهش نشان ميدهد که ويژگيهاي جمعيت شناختي و دورههاي زندگي22، که ريسک ازدواج را بالا ميبرد عبارتند از سالهاي اوليه ازدواج، همخانه بودن، حاملگي قبل از ازدواج، درآمد و تحصيلات پايين، طلاق والدين، عدم وجود ارزشهاي سنتي خانوادگي، ازدواج قبلي، و شغل زنان (آماتو و راجرز23 (1997)، گلزر24)1994 (، سارانتاکوس25)1994 (، وايت26) 1991). اين فاکتورها به دليل وجود عدم آمادگي براي انجام نقشهاي زناشويي يا حل تعارضات بين شخصي، امکان طلاق را بالا ميبرد.
در پژوهشهاي انجام شده توسط برنز27 (1984)، کليک و پيرسون28 (1985)، ولکات29 )1984( و نولر و همکاران30)1997 (، مهارتهاي ارتباطي ضعيف، خلق پايين و غمگين، کمبود عشق، ناسازگاري، خيانت، بيماري رواني، مشکلات عاطفي، تعارض در مورد نقشهاي زن و مرد و ويژگيهاي شخصيتي همسران به عنوان دلايل طلاق عنوان شد.
در پژوهشي توسط گاير31 (2010) که بر روي 402 مسلمان مطلقه در آمريکاي شمالي انجام شد نتايج زير بدست آمد: بالاترين مقدار پاسخ دهندهها در گروه سني 20 تا 40 سال بودند و در 5-2 سال اول ازدواج به سر ميبردند. در اکثر موقعيتها، زنان متقاضي طلاق بودند، دلايل طلاق به ترتيب اهميت عبارت بودند از:
ناسازگاري، خشونت شامل خشونت عاطفي، کلامي، فيزيکي و جنسي، سوءاستفاده مالي، دخالت خانواده و خيانت. چند نکته در اين بررسي قابل توجه بود. اکثريت طلاقها در پنج سال اول زندگي اتفاق افتاده و اين مسئله به وضوح نشان دهنده نياز همسران در سالهاي اول زندگي براي تلاش بيشتر جهت حمايت، تقويت و رشد ارتباط ميباشد. نکته دوم اينکه خانوادههاي زنان پاسخدهنده، حمايت زيادي از دختران خود در مسئله طلاق کرده بودند، در حالي که طبق عقايد سنتي، والدين در مقابل طلاق بچهها مقاومت ميکردند و آنها را به دلايل حفظ آبرو و احترام خانواده و سرنوشت بچهها تشويق به ادامه رابطه ميکردند. نکته سوم اينکه زوجين نمونه قبل از طلاق براي حل مشکلات رابطهاي خود از بستگان و خانواده، دوستان و رهبران مذهبي کمک گرفته بودند و تنها عده کمي از آنان به متخصص و مشاور مراجعه کرده بودند.
در پژوهش ديگري بر روي 1335 زن و مرد اماراتي که توسط متخصصين دانشگاه يوآياي32 (2010) انجام شد، مهارتهاي ارتباطي ضعيف بين زن و شوهر که منجر به ايجاد سوء تفاهمهايي بين همسران ميشود به عنوان اصليترين علت طلاق شناخته شد. در اين مقاله مشخص شد که دلايل عمده طلاق انتظارات غير واقع بينانه، عدم آگاهي زوجين از نقشهاي خود در رابطه زناشويي و لزومات يک زندگي مشترک و سوءرفتار ميباشد.
در بررسي ديگري بر روي 1650 استراليايي مطلقه توسط ولكات و هاگز33 از سري مطالعات انجمن خانواده استراليا در سال 1999، مشکلات ارتباطي به خصوص کيفيت عاطفي ارتباط، ناهماهنگي، خيانت، رفتارهاي خشونت آميز شامل خشونت فيزيکي با همسر و بچهها، خشونت عاطفي و کلامي، اعتياد به مواد و الکل، حسادت، برتري طلبي، عدم بلوغ و بيماريهاي جسمي و روحي (البته با برتري بيماري روحي) به عنوان علل طلاق طبقهبندي شدند. همچنين در اين پژوهش مشخص شد که تنها بخش کوچکي از پاسخدهندهها (کمتر از 2%) ناهماهنگي جنسي34 را به عنوان علت اصلي طلاق ذکر کردند.
هدف كلي پژوهش حاضر بررسي عوامل موثر بر بروز طلاق در زوجين مراجعه كننده به دادگاههاي خانواده در شهر تهران ميباشد.
روش پژوهش
پژوهش حاضر از نوع توصيفي و تحليلي است که در آن به مطالعه عوامل درگير در موضوع طلاق در زوجين تهراني پرداخته ميشود.
جامعه آماري مورد مطالعه در اين پژوهش کليه زوجين مشکل دار مراجعهکننده به دادگاههاي خانواده در دو منطقه جنوب و شمال تهران ميباشد. تعداد نمونه پژوهش حاضر 492 نفر است که جهت مشاوره براي حل مشکل به گروه مشاوره ي مستقر در دادگاهها ارجاع شده بودند. جهت انتخاب نمونه از روش نمونهگيري هدفمند و داوطلبانه استفاده شد. بدين ترتيب که زوجين مشکلداري که به دادگاه مراجعه ميکردند و بنا به تشخيص قاضي پرونده و يا معاونت ارجاع دادگاه، مناسب براي مشاوره جهت حل مشکل، بودند و به علاوه زوجين نيز مايل به حضور در مشاوره بودند، به گروه مشاوره ارجاع ميشدند. لازم به ذکر است موارد اعتياد بنا به درخواست گروه مشاوره، حدالامکان ارجاع نميشدند.
ابزار پژوهش شامل پرسشنامه محقق ساختهاي بود که ابتدا اطلاعات جمعيتشناختي نظير سن، سطح تحصيلات، شغل، مدت ازدواج، خواهان طلاق، اقدام قبلي براي طلاق، مراجعه قبلي براي مشاوره و تمايل به حل مشکل در آن کسب ميشد و سپس 16 سوال با توجه به مشکلات شايع بين همسران پرسيده ميشد. اين پرسشنامه با روش 4 امتيازي ليکرت (1 براي گزينه کاملاً موافقم، 4 براي گزينه کاملاً مخالفم) نمرهگذاري ميشود. در اين پرسشنامه عواملي نظير رضايتمندي از ويژگيهاي شخصيتي، رضايتمندي کلي، رضايتمندي از نحوه ابراز عشق، رابطه جنسي، فرزند پروري، دخالت والدين، جهت گيري مذهبي، اعتماد، تعارضات و اعتياد بررسي ميشود.
اعتبار اين پرسشنامه از طريق ضريب آلفاي كرونباخ برابر با 70/. = aاست که اعتبار قابل قبولي است.
1. Markman& Hallwey
2. Bradbury
3. Glick
4. Bloom , Asher& White
5. Hulford
6. Grych& Finchman
7. Emery , Joyce
8. Scherr.
9. Margolin& Burn
10. Chao& Jones
11. Yeung& Hofferth
12. Glass& Wright
13. Brown
14. Spring
15. Oliriy
16.Gottman
17. Shenk& Christensen
18. Malmuh& Heavey
19. Larsen& Olson
20. Fawers
21. Fincham& Bradbury
22. Life course
23. Amato& Rogers
24. Glezzer
25. Sarantakos
26. White
27. Burns
28. Cleek& Pearson
29. Wolcott
30. Noller
31. Ghyyur
32. UAE
33 Wolcott&Huges
34. Sexual incompatibility
منبع:
http://www.ghazavat.com/70/maghale.htm
برچسب ها:دادگاههای خانواده, در دادگاههاي خانواده تهران -قسمت اول, زوجین، عوامل موثر بر, طلاق, علل طلاق