Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_26807f30f590b0231f74c65aff1de905, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489
جرم ترك انفاق و ضمانتهاى اجرايى آن -قسمت دوم » موسسه حقوقی عدل فردوسی
Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

جرم ترك انفاق و ضمانتهاى اجرايى آن -قسمت دوم

ليلا اسدى مدرس
اركان جرم ترك انفاق:

جرم ترك انفاق نيز مانند ساير جرايم، داراى عناصر مادى و معنوى بوده طبق اصل قانونى بودن جرم و مجازات، براى آن در قوانين مصوبه، مجازات تعيين شده و مقنن چنين عملى را جرم شناخته است. در اين قسمت‏به بررسى اين اركان در مورد جرم ترك انفاق مى‏پردازيم:

اول اصل قانونى بودن جرم و مجازات: همچنان كه در سابقه تاريخى اين جرم بررسى شد تا قبل از تصويب قانون جزاى عمومى در سال‏1313 به‏علت عدم وجود ماده قانونى در زمينه ترك انفاق، چنين جرمى موضوعيت نداشت و پس از تصويب اين قانون، ماده 14 و بعد از آن ماده 22 قانون حمايت‏خانواده مصوب‏1353، اصل قانونى بودن اين جرم را تامين مى‏كرد. بعد از انقلاب اسلامى نيز ابتدا ماده 105 قانون تعزيرات مصوب 1362 و به دنبال آن در حال حاضر ماده 642 قانون مجازات اسلامى مصوب 1375، اصل قانونى بودن جرم ترك انفاق و مجازات آن را مورد توجه قرار داده است.

با توجه به نتايج‏حاصله از اصل قانونى بودن جرم و مجازاتها (تفسير مضيق قوانين جزايى و عطف به ماسبق نشدن اين قوانين)، در هنگام انتساب چنين جرمى به متهم و بررسى شرايط آن بايد به تفسير مضيق جزايى توسل جست. يعنى " مسؤوليت كيفرى در محدوده تفسير مضيق محتاج به دلايل كافى است و در رسيدگى به هر كيفرى قانونا قاضى مكلف به تفهيم اتهام و دلايل آن به متهم است." (1)

همچنين براى جرم با توجه به قانون حاكم بر زمان وقوع آن بايد مجازات تعيين كرد; بنابراين چنانچه شخصى قبل از خرداد سال 1375 مرتكب جرم ترك انفاق گرديده است و در زمان حاكميت ماده 642 قانون مجازات اسلامى، دادگاه براى او قصد تعيين مجازات دارد، تعيين مجازات حبس فاقد وجهه قانونى بوده با رعايت قاعده عطف بماسبق نشدن قوانين جزايى، قاضى بايد بر اساس ماده 105 قانون تعزيرات مصوب 1362 مجازات را تعيين نمايد.

دوم – عنصر مادى: عنصر مادى عبارت است از عمل مجرم كه در خارج واقع مى‏شود. (2)

در بيشتر موارد، عنصر مادى جرم بصورت عمل يا فعل مثبت‏بروز مى‏نمايد اما گاهى اوقات، ترك فعل نيز مى‏تواند به عنوان عنصر مادى برخى جرايم در نظر گرفته شود. به همين جهت نيز ماده 2 ق.م.ا. هر فعل يا ترك فعل را كه در قانون براى آن مجازات تعيين شده باشد، جرم دانسته است.

در مورد ترك فعل به عنوان عنصر مادى جرم بايد گفت گاهى قانونگذار از جهت‏حفظ نظم عمومى، وظيفه و تكليفى براى افراد، مقرر كرده است و در صورتى كه اشخاص از انجام آن وظايف و تكاليف خوددارى كنند براى آنها مجازات تعيين نموده است. (3) در موردجرم ترك انفاق نيز همچنان كه از عنوان آن مشخص است، عنصر مادى آن، ترك فعل است در برابر تكليف و وظيفه‏اى كه منفق و شارع براى فرد در نظر گرفته است.
قانونگذار ايران جهت‏حفظ كيان خانواده و رفع ضروريات زندگى اقارب، وجوب نفقه را بر عهده افراد قرار داده است. ماده‏1106 قانون مدنى در عقد دائم، نفقه زن را بر عهده شوهر دانسته و در مورد نفقه اقارب نيز، اقارب نسبى در خط عمودى اعم از صعودى يا نزولى را ملزم به انفاق به يكديگر كرده است. با تصويب ماده 642 ق.م.ا. نيز عدم انجام اين وظيفه قانونى، جرم شناخته شده و بصراحت، امتناع منفق را از پرداخت نفقه جرم دانسته است; بنابراين عنصر مادى جرم ترك انفاق عبارت است از "امتناع" و "استنكاف" از پرداخت نفقه افراد واجب النفقه در صورت قدرت فرد بر انفاق.

سوم – عنصر روانى: بطور كلى براى تحقق عنصر روانى، وجود دو عامل ضرورى است‏يكى اراده ارتكاب و ديگرى قصد مجرمانه (خطاى جزايى); (4) اراده ارتكاب يعنى اينكه شخصى بخواهد اين عمل را انجام دهد پس هر گاه به اجبار، اكراه و تهديد، به‏گونه‏اى كه اراده وى در اثر آن اعمال بكلى سلب گرديده و مسلوب الاختيار شده، عملى را انجام دهد، فاقد اراده بوده است و در نتيجه عنصر معنوى تحقق نيافته است. از طرفى هر گاه اراده انجام فعل را داشته اما قصد انجام عمل مجرمانه (در جرايم عمدى) را نداشته باشد، عنصر معنوى بزه كامل نبوده است و از اين جهت نمى‏توان وى را مقصر و مجرم دانست.

در خصوص عنصر روانى ترك انفاق، از آنجا كه عنصر مادى آن، ترك فعل است‏بايد اين ترك فعل بصورت ارادى ارتكاب يافته باشد; بنابراين هرگاه زوج در محبس بوده يا به علتى از جمله فورس ماژور نتوانسته است‏به زوجه دسترسى يابد تا نسبت‏به تاديه نفقه وى اقدام نمايد، اراده‏اى در ارتكاب جرم نداشته است. پس صرف عمل مادى ترك انفاق زوجه و اقارب، جرم نيست; بلكه تقصير تارك انفاق در پرداخت نفقه را نيز بايد احراز نمود. از طرفى منفق در عدم تاديه نفقه بايد داراى قصد مجرمانه بوده باشد. با اين توضيح كه قصور او در پرداخت نفقه، محروم كردن شخص واجب النفقه از حق قانونى و شرعى خود باشد; بنابراين هر گاه زوج به اين علت كه از زوجه طلبكار است از پرداخت نفقه وى خوددارى نمايد تا هنگامى كه نسبت‏به طلب زوج و بدهى وى از بابت نفقه به زوجه، تهاتر ايجاد نشود نمى‏توان وى را مجرم و مستحق مجازات دانست.

البته در قانون، از تهاتر بين طلب زوج و نفقه زوجه صحبتى به ميان نيامده است، اما با استناد به مواد عام مربوط به تهاتر دو دين و همچنين به استناد فتواى معتبر و منابع معتبر اسلامى (5) (طبق اصل‏167 قانون اساسى) مى‏توان چنين فردى را مبرا از مسؤوليت دانست. همچنين هرگاه زوج به تصور اينكه زوجه ناشزه گرديده و يا اينكه علقه زوجيت از بين رفته است از پرداخت نفقه خوددارى نمايد، فاقد قصد مجرمانه بوده و جرمى محقق نگرديده است.
علاوه بر سه عنصر فوق، شرايط ديگرى نيز براى تحقق جرم ترك انفاق ضرورى است; از جمله اينكه ملزم به انفاق بايد از استطاعت مالى بر خوردار بوده و معسر از پرداخت نفقه نباشد، همچنين در مورد ترك انفاق در برابر زوجه، هرگاه زوج، ادعاى عدم تمكين زوجه را كند ابتدا بايد به مساله تمكين رسيدگى و در صورت رد ادعاى زوج و عدم نشوز زوجه، حكم محكوميت زوج صادر شود. نكته ديگر اينكه درخواست پرداخت نفقه گذشته، توسط زوجه نبايد موجب مجرم شناختن زوج گردد; چرا كه نفقه معوقه بصورت دين بر ذمه زوج مستقر گرديده و از بابت دين مستقر بر ذمه، نمى‏توان او را مجازات كرد.

تشخيص جرم ترك انفاق از نظر زمان وقوع

جرايم از جهت زمان وقوع، به دو دسته جرايم آنى و جرايم مستمر طبقه‏بندى مى‏شوند:
الف) جرم آنى: به فعل يا ترك فعلى گفته مى‏شود كه در يك لحظه صورت گيرد و يا مدت وقوع آن زياد نباشد. همچنين هرگاه جرم در يك لحظه واقع شود ولى آثار آن در طول زمان ادامه يابد، باز بايد جرم را آنى تلقى كرد. (6)
ب) جرم مستمر يا متمادى: بر خلاف جرم آنى، جرمى است كه در مدت زمان كم و بيش طولانى به وقوع مى‏پيوندد (7) وبه قول دكتر رضا نوربها بطور دائم تجديد حيات مى‏كند. (8)

در مورد ضابطه تشخيص جرايم مستمر از آنى، عده‏اى بهترين ضابطه را تعريف كاملى كه مقنن از جرم ارائه داده است، مى‏دانند و اشكال تشخيص جرايم آنى از مستمر را به عهده قانونگذار مى‏گذارند كه تعريفى جامع و مانع از جرم نكرده است. (9) و عده‏اى ديگر ضابطه راتصميم قانونگذار و يا نظر قاضى دادگاه دانسته و معتقدند كه در عمل، دادگاهها با توجه به منافع و مصالح اجتماعى، جرايمى را آنى و يا مستمر قلمداد مى‏كنند. (10)

در خصوص مستمر بودن جرم ترك انفاق در بين حقوقدانان اتفاق نظر وجود دارد. دكتر شامبياتى در توضيح اين مطلب و ارائه مثال جهت جرم مستمر ناشى از ترك فعل مى‏گويد: "جرم مستمر ناشى از ارتكاب فعل است مانند نگرفتن شناسنامه براى طفل تازه متولد شده و يا عدم پرداخت نفقه زن در صورت تمكين و يا عدم تاديه نفقه ساير اشخاص واجب النفقه در صورت داشتن استطاعت مالى; زيرا صرف عجز شوهر از پرداخت نفقه در يك روز و يا يك هفته يا بيشتر موجب تحقق جرم نشده بلكه امتناع او از پرداخت نفقه مى‏بايستى مستند به زمان و سوء نيت مستمر و مداوم وى بر عدم پرداخت‏باشد." (11)

قانونگذار براى وقوع جرم ترك انفاق، مدتى را معين نكرده تا پس از آن مدت، جرم تحقق يافته تلقى شود; بلكه احراز وقوع جرم پس از گذشت مدتى نسبى و به نظر قاضى واگذار گرديده است; لذا بايد گفت ترك انفاق، جرمى مستمر است و در يك لحظه به وقوع نمى‏پيوندد; بطور مثال اگر قانونگذار مقرر مى‏داشت كه هر گاه فردى تا يك هفته افراد واجب النفقه خود را بدون خرجى و نفقه بگذارد، مرتكب جرم ترك انفاق گرديده است، در اين صورت تا قبل از رسيدن روز هفتم، جرمى وقوع يافته تلقى نمى‏شدو به محض انقضاى روز هفتم، جرم تحقق يافته و چنين جرمى، آنى محسوب مى‏شد. در حقوق ايران تعيين مضى زمانى كه جهت احراز قصد فرد به ترك انفاق افراد واجب النفقه خود لازم است‏با حاكم مى‏باشد و از آنجا كه با يك لحظه عدم پرداخت نفقه نمى‏توان چنين قصدى را احراز كرد، بايد مدتى بگذرد تا قاضى بتواند قصد عدم پرداخت را احراز كرده، فرد را مجرم بشناسد. پس همچنان‏كه اساتيد بزرگ حقوق نظر داده‏اند، جرم ترك انفاق ، جرمى مستمر بوده، از اين جهت داراى آثار و نتايجى به شرح ذيل است:

اول – قانون حاكم: مجازات جرايم آنى تابع قانون زمان وقوع آن است; اما در مورد جرايم مستمر كه در طول زمان ادامه دارد و ممكن است در اين فاصله، قانون حاكم تغيير يافته و مجازات جرم، تخفيف يا تشديد يابد، لذا تعيين مجازات بر طبق آخرين قانونى صورت مى‏گيرد كه در زمان حاكميت آن قانون جرم ادامه داشته و خاتمه يافته است. بنابر اين هر گاه فردى در زمان حاكميت قانون تعزيرات سال 1362 مرتكب جرم ترك انفاق گردد و تا زمان تصويب قانون مجازات اسلامى سال 1375، وقوع اين جرم ادامه داشته باشد و زوجه يا فرد واجب النفقه اعلام شكايت نمايد، هرگاه جرم ترك انفاق را جرمى آنى بدانيم مجازات مندرج در ماده 105 قانون تعزيرات در مورد وى قابل اجراست و او به تحمل 74 ضربه شلاق محكوم مى‏گردد; زيرا جرم در يك لحظه به وقوع پيوسته است، هر چند آثار آن تا تصويب قانون جديد ادامه داشته است. قاعده عطف به ماسبق نشدن قوانين جزايى در اينجا از اعمال مجازات مندرج در قانون لاحق جلوگيرى مى‏كند. اما در صورت مستمر دانستن جرم ترك انفاق، مجازات مندرج در قانون مجازات اسلامى سال 1375، يعنى حبس در مورد وى قابل اجراست، چرا كه آغاز جرم در زمان قانون قديم بوده اما كشف آن در زمان قانون لاحق صورت گرفته است.

دوم – دادگاه صالح: طبق ماده‏199 قانون آيين دادرسى كيفرى، دادگاه صالح به رسيدگى در مورد جرايم، دادگاه محل وقوع جرم است. در مورد جرايم آنى در شناخت دادگاه صالح مشكلى پيش نمى‏آيد و از آنجا كه جرم در يك لحظه به وقوع مى‏پيوندد، دادگاه صالح، دادگاه محل وقوع جرم است. اما در جرايم مستمر با توجه به اينكه عنصر مادى جرم در طول زمان ادامه دارد و ممكن است مجرم، جرم مستمر را در مكانهاى مختلف مرتكب شود لذا بايد دادگاههاى كليه محلهايى را كه جرم در آنها استمرار داشته، صالح بدانيم. در مورد فردى كه در تهران مرتكب جرم ترك انفاق شده سپس به شيراز رفته است اگر جرم ترك انفاق را آنى بدانيم تنها دادگاه تهران صالح است اما هرگاه آن را مستمر بدانيم دادگاه تهران و شيراز هر دو در رسيدگى به جرم وى صالح هستند و هر كدام از محاكم كه زودتر شروع به رسيدگى كند، صلاحيت دارد.

سوم – مختومه شدن امر جزايى: در جرايم آنى، از آنجا كه جرم در يك لحظه واقع مى‏شود، پس از رسيدگى به آن و صدور حكم قطعى، مساله، اعتبار امر مختومه را پيدا كرده رسيدگى مجدد و صدور حكم جديد درباره آن امكان ندارد اما در جرايم مستمر، هرگاه پس از صدور حكم قطعى در مورد جرم، وقوع و ارتكاب جرم همچنان ادامه يابد، مى‏توان دوباره به آن رسيدگى كرد. البته صدور حكم جديد درباره جرم مستمر، مربوط به مدتى است كه پس از صدور حكم اوليه، جرم همچنان ادامه داشته باشد. بنابراين هرگاه شخصى به جهت ارتكاب جرم ترك انفاق تحت تعقيب و محاكمه قرار گيرد و مجازات شود اما در ادامه همان عمل، باز هم از انفاق خوددارى نمايد، اگر جرم ترك انفاق را آنى بدانيم، ديگر نمى‏توان او را به لحاظ آن عمل مجازات كرد. اما اگر جرم ترك انفاق را جرمى مستمر بدانيم، هر چند فرد، مرتكب يك جرم شده است اما به جهت استمرار آن، مى‏توان براى مدت استمرار جرم پس از صدور حكم محكوميت اوليه، وى را دوباره محاكمه و مجازات كرد.
موارد ديگرى نيز وجود دارد كه از نتايج تقسيم جرايم به آنى و مستمر ناشى مى‏شود. از جمله شمول مرور زمان تعقيب جرم و اندازه مجازات كه به لحاظ حذف مرور زمان در قوانين بعد از انقلاب اسلامى و عدم تاثير طول مدت استمرار جرم ترك انفاق در ميزان مجازات بطور صريح قانونى، از بحث در اين موارد خوددارى مى‏شود.

تكرار و تعدد جرم ترك انفاق:

اول – تعدد: تعدد جرم عبارت است از اينكه شخصى مرتكب چند فقره جرم مجزاى از هم در زمانهاى مختلف شود بدون اينكه يك محكوميت قطعى بين آنها فاصل باشد، اعم از اينكه مرتكب توانسته با توسل به هر ترفندى خود را از تعقيب كيفرى مصون دارد يا آنكه ارتكاب جرايم متعدد در فواصل كوتاهى از يكديگر، مانع تحت تعقيب قرار گرفتن وى و در نتيجه صدور حكم محكوميت قطعى گرديده باشد. تعدد جرم به دو صورت واقعى و اعتبارى قابل تصور است; در تعدد واقعى، فرد مرتكب دو يا چند فقره جرم مستقل و مجزا از هم مى‏شود مثل ارتكاب سرقت در يك زمان و قتل در زمان ديگر.

تعدد اعتبارى به طرق مختلف قابل تصور است از جمله اينكه فعل واحد داراى عناوين متعدد باشد(هتك ناموس به عنف) يا فعل واحد داراى نتايج متعدد باشد (بى‏احتياطى در رانندگى كه موجب جرح و قتل گردد) يا ارتكاب جرمى، مقدمه ارتكاب جرم ديگر باشد (ورود به منزل غير به قصد سرقت) و بالاخره هر گاه مجموع چند فعل در قانون، عنوان جرم خاصى را داشته باشد (سرقت مسلحانه). (12)

هر گاه جرايم ارتكابى يكسان باشند، تعدد جرم مى‏تواند از علل مشدده كيفرى باشد (ماده‏47 قانون مجازات اسلامى) بنابراين هرگاه شخصى جرم ترك انفاق را درباره چند شخص واجب النفقه مرتكب شود، قاضى مى‏تواند مجازات وى را تشديد كند. سؤالى كه در اينجا مطرح مى‏گردد اين است كه هرگاه مردى از انفاق به همسر دائمى و فرزندانش خوددارى نمايد، آيا وى را مى‏توان مشمول عنوان تعدد جرم و در نتيجه تشديد مجازات دانست؟ در پاسخ به اين سؤال راى وحدت رويه شماره 34 مورخ 30/8/1360 هيات عمومى ديوانعالى كشور چنين مقرر مى‏دارد: "نظر به اينكه نفقه زن و اولاد واجب النفقه كه زندگى مشترك دارند معمولا" يك جا و بدون تفكيك سهم هر يك از آنان پرداخته مى‏شود، معمولا ترك انفاق زن و فرزند از ناحيه شوهر در چنين حالتى، ترك فعل واحد محسوب و مستلزم رعايت ماده 31 قانون مجازات عمومى است و آثار و نتايج متعدد فعل واحد، موجب اعمال مقررات مربوط به تعدد جرم نخواهد بود." (13)

همچنان كه از راى وحدت رويه فوق‏الذكر به ذهن متبادر مى‏شود هرگاه نفقه چند منفق عليه بطور يكجا و بدون تفكيك پرداخت‏شود، مستنكف از پرداخت نفقه را نمى‏توان مشمول عنوان تعدد جرم دانست; از مفهوم مخالف معناى فوق مى‏توان چنين استنباط كرد كه هر گاه نفقه چند واجب النفقه، توسط يك ملزم به انفاق، بطور تفكيكى پرداخت مى‏شد و درباره آنها جرم ترك انفاق ارتكاب يافته باشد، مرتكب را مى‏توان مشمول مقررات تعدد جرم دانست و مجازات وى را تشديد نمود; مثلا هر گاه مردى داراى دو همسر دائمى بوده كه در مسكن جداگانه زندگى مى‏كنند و از پرداخت نفقه هر دو امتناع نمايد، مشمول مقررات تعدد جرم مى‏شود و قاضى مى‏تواند در صورت جمع شرايط لازم (تمكين زوجات و استطاعت منفق) مجازات وى را تشديد نمايد. توضيح اينكه در اين حالت، ترك فعل در خصوص زوجاتى كه در منزل جدا از يكديگر سكنى دارند از مصاديق تعدد مادى و واقعى جرم است; زيرا دو ترك فعل مستقل در برابر دو مجنى عليها ارتكاب يافته است و با توجه به تشابه جرايم، قاضى مى‏تواند با استناد به ماده‏47 ق.م.ا، مجازات تارك انفاق را تشديد كند.

اداره حقوقى قوه قضائيه در پاسخ به اين سؤال، چنين اظهار نظر مى‏كند: "چنانچه زوج، داراى همسران متعدد بوده و هر يك از همسران به عنوان ترك انفاق شكايت نمايد، دعواى هر يك از زوجه ها شكايت جداگانه تلقى مى‏گردد و مرجع رسيدگى كننده بايد با توجه به مواد46 و47 ق.م.ا مصوب 1370 به موضوع رسيدگى و تصميم اتخاذ نمايد. با توضيح اينكه به نوع جرم كه مشابه هستند بايد توجه گردد." (14)

دوم – تكرار: وفق ماده 48 ق.م.ا هر كس به موجب حكم دادگاه به مجازات تعزيرى و يا باز دارنده محكوم شود و پس از اجراى حكم، مجددا مرتكب جرم قابل تعزير گردد، دادگاه مى‏تواند مجازات تعزيرى يا بازدارنده را تشديد سازد.
در جرم ترك انفاق، هر گاه مجرم پس از اجراى مجازات، به انجام وظيفه قانونى خود قيام كرده و پس از مدتى دوباره تارك انفاق گردد، بحثى در شمول قاعده تكرار در خصوص وى نبوده و قاضى مى‏تواند به واسطه تكرار جرم، مجازات وى را تشديد نمايد. اما اگر پس از محاكمه مجرم و صدور حكم قطعى درباره عمل ارتكابى و اجراى مجازات، مشاراليه در ادامه همان جرم اوليه، ترك انفاق را ادامه دهد، در اين صورت، آيا مشمول مقررات تكرار جرم مى‏گردد و يا به دليل اينكه عمل وى دنباله و استمرار جرم قبلى است تكرارى صورت نگرفته است و به اين دليل نمى‏توان مجازات وى را تشديد كرد؟

در پاسخ بايد گفت از آنجا كه شرط تحقق تكرار جرم، عبارت است از تعزيرى بودن و اجراى حكم، مجرمى كه پس از اجراى مجازات تعزيرى باز هم عمل مجرمانه خود را مستمرا ادامه مى‏دهد، دليلى بر اينكه وى را مشمول مقررات تكرار و تشديد مجازات ندانيم، وجود ندارد. عمل وى استمرار جرم قبلى است و از نظر تئورى روى هم يك جرم توسط وى صورت گرفته است، اما با توجه به تحقق دو شرط مذكور در تكرار جرم، مجازات وى قابل تشديد مى‏باشد، از طرفى همانگونه كه در مبحث جرايم آنى و مستمر ذكر گرديد، در جرايم مستمر، هرگاه پس از صدور حكم قطعى، وقوع و ارتكاب جرم همچنان ادامه يابد، مى‏توان دوباره به آن رسيدگى كرد و موضوع اعتبار امر مختومه را ندارد. لذا هر گاه شخصى به جهت ارتكاب جرم ترك انفاق، محكوم و مجازات شود و در ادامه عمل اوليه، باز هم از انفاق خوددارى كند با توجه به مستمر بودن جرم ترك انفاق، مى‏توان براى مدت استمرار جرم، پس از صدور حكم محكوميت اوليه، وى را دوباره محاكمه و مجازات كرد. پس در اين حالت قاضى در صدور حكم محكوميت مجدد او مى‏تواند به علت تكرار جرم، مجازات وى را تشديد كند.

ضمانتهاى اجرايى‏جرم ترك انفاق:

الف) در فقه: از نظر فقهى، ترك انفاق از جانب زوج از مصاديق نشوز زوج محسوب شده در مقابل چنين عملى، ضمانتهاى اجرايى مدنى و جزايى هر دو مقرر گرديده است.
ضمانت اجراى مدنى بدين صورت است كه حاكم، منفق را مجبور به تاديه نفقه مى‏كند و در صورت عدم امكان اجبار وى به تاديه نفقه، از مال او به اندازه نفقه برداشته به منفق عليها پرداخت مى‏كند. محقق حلى در شرايع الاسلام در اين باره چنين مى‏گويد: "هر گاه كسى كه نفقه اقارب بر او واجب است از نفقه دادن سرباز زند و دفع الوقت كند، مجبور كند حاكم او را، پس اگر امتناع كند يعنى با وجود امر حاكم، حبس كند او را حاكم و اگر مالى براى او باشد كه ظاهر باشد جايز است كه حاكم بر دارد از مالش به قدرى كه صرف كند در نفقه". (15)

امام خمينى‏«رحمه الله‏» در تحريرالوسيله تنها ضمانت اجراى مدنى ترك انفاق را متذكر شده و در باب نفقات مساله 14 چنين مى‏فرمايند: "اگر كسى كه نفقه بر او واجب است از آن خوددارى كند، حاكم شرع او را مجبور مى‏كند و در صورت نبود حاكم، مؤمنين عادل او را مجبور به آن مى‏كنند و اگر آنها هم نبودند مؤمنان فاسق، آن را انجام مى‏دهند و اگر اجبار او ممكن نباشد پس اگر مالى داشته باشد كه تقاص منفق عليه از آن به مقدار نفقه ممكن باشد براى زن جايز است. نه غير او – مگر اينكه به اذن حاكم باشد…". (16)

آنچنان‏كه ذكرگرديد امام‏خمينى‏«رحمه الله‏» حق اجبار به انفاق را نه تنها براى حاكم، بلكه براى مؤمنان مى‏دانند و در صورت نبودن حاكم شرع، مؤمنان عادل و درصورت نبودن مؤمن عادل، مؤمن فاسق مى‏تواند منفق را اجبار به انفاق نمايد. اما در خصوص اينكه اين اجبار تا چه حد مى‏تواند باشد سخنى نرفته است. به هر حال اجبار بايد به حدى باشد كه موجب بروز مفسده، گناه يا جرم نگردد. مساله ديگرى كه حضرت امام‏«رحمه الله‏» به آن اشاره فرموده‏اند، اين است كه در صورت عدم امكان اجبار منفق، تنها زوجه مى‏تواند از اموال زوج، قصاص كرده و به ميزانى كه براى نفقه احتياج دارد بردارد; و اقارب بدون اجازه حاكم نمى‏توانند از اموال منفق جهت نفقه خويش بردارند. ضمنا ايشان درباب نفقه فرزند كه بر عهده پدر است چنين مى‏فرمايد: "وجوب انفاق پدر در خصوص فرزندان تكليف است و مخالفت‏با آن معصيت است. لكن دين نمى‏شود و چنانچه خرج كننده به درخواست پدر خرج كرده باشد پدر ضامن است و در غير اين صورت ضامن نيست." (17) شهيد اول نيز در ضمانت اجراى ترك انفاق سخنى از تاديب و تعزير منفق به ميان نياورده و تنها به اجبار حاكم يا قصاص از اموال وى توسط حاكم قايل شده است (18) .

اما صاحب جواهر در كتاب خود به هر دو ضمانت اجراى جزايى و حقوقى اشاره نموده و در صورت امتناع از پرداخت نفقه به حاكم اجازه اجبار وى به پرداخت و در صورت عدم امكان اجبار، به حبس وى نظر داده‏اند و در صورت وجود مال ظاهر، حاكم را مجاز گردانيده تا به اندازه نفقه، از مال او برداشت كرده حتى اموال او را به فروش رساند و از بهاى حاصل از فروش آن اموال، نفقه افراد واجب النفقه وى را تامين كند. ايشان براى مؤمنان فاسق نيز وظيفه اجبار ممتنع از پرداخت نفقه را قرار داده‏اند و در صورت عدم امكان اجبار، حبس تارك انفاق را مجاز شمرده‏اند. ضمنا صاحب جواهر از قول شيخ در مسالك، به حاكم اجازه داده است كه در صورت عدم وجود مال ظاهر براى منفق، به فرد واجب النفقه، اجازه استقراض داده و اين قرض را بر ذمه منفق مى‏باشد. (19)

ب) در قوانين موضوعه: در صورت امتناع فرد ملزم به انفاق از پرداخت نفقه، هر واجب النفقه‏اى مى‏توند به دادگاه مراجعه نموده و در خواست كند كه ممتنع از انفاق را اجبار به پرداخت نفقه كنند. ضمانتهاى اجرايى در مورد ترك انفاق در قوانين، به دو دسته حقوقى و جزايى تقسيم مى‏شوند كه در اين قسمت ابتدا به ضمانتهاى اجرايى حقوقى و سپس به ضمانتهاى اجرايى جزايى خواهيم پرداخت:

اول – ضمانت اجراهاى حقوقى: از نظر حقوقى، راههايى براى اجبار زوج يا ملزم به انفاق، به پرداخت نفقه و يا در صورت عدم موفقيت اين روشها (در مورد نفقه زوجه) قطع رابطه ايجاد كننده حق نفقه (عقد نكاح) را به شرح ذيل وجود دارد:
1- اجبار ممتنع از پرداخت نفقه توسط دادگاه: م 1205 قانون مدنى در بيان چگونگى اجبار چنين مقرر مى‏دارد: "در صورت غيبت‏يا استنكاف از پرداخت كسى كه نفقه بر عهده اوست و عدم امكان الزام وى به پرداخت نفقه، دادگاه با مطالبه افراد واجب النفقه مى‏تواند از اموال او به مقدار نفقه در اختيار آنها يا متكلفين مخارج قرار دهد…" از طرفى ماده 1111 ق.م در مورد الزام زوج به پرداخت نفقه زوجه چنين مقرر مى‏دارد: "زن مى‏تواند در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه به محكمه رجوع كند كه در اين صورت محكمه ميزان نفقه را معين و شوهر را به دادن آن محكوم خواهد كرد."
همان طور كه از مفاد مواد فوق استنباط مى‏شود، هرگاه منفق عليه جهت عدم پرداخت نفقه توسط منفق به دادگاه مراجعه نمايد دادگاه در وهله اول بايد سعى كند وى را الزام به پرداخت نفقه سازد. البته دادگاه با احراز ذيحق بودن فرد مدعى در دريافت نفقه (مانند احراز واجب النفقه بودن اقارب از جهت نيازمند بودن و استطاعت منفق، و در مورد زوجه احراز رابطه زوجيت و احراز تمكين در صورت ادعاى زوج به تحقق نشوز) ميزان نفقه را معين و زوج را محكوم به پرداخت آن خواهد كرد.


2- برداشت از اموال منفق: درصورتى كه دادگاه نتواند تارك انفاق را به پرداخت نفقه اجبار كند از اموال وى برداشت كرده به فرد واجب النفقه پرداخت مى‏كند. ماده 1205 ق.م اجازه برداشت از اموال ممتنع را راسا به دادگاه مى‏دهد. البته قابل ذكر است كه طبق مفاد صريح اين ماده، پرداخت از اموال توسط دادگاه و در صورت مطالبه ذيحق صورت مى‏گيرد و در صورت عدم مطالبه ، دادگاه راسا مبادرت به برداشت نفقه از اموال ممتنع نمى‏كند.

3- استقراض به حساب ممتنع از پرداخت: قسمت اخير ماده 1205 ق.م به دادگاه اجازه مى‏دهد در صورتى كه اموالى از منفق در اختيار نباشد، به شخص ديگرى اجازه پرداخت نفقه را داده و اين قرض را از مستنكف مطالبه نمايد. فايده عملى اين قسمت از ماده 1205 در مورد نفقه اقارب آشكار مى‏گردد. زيرا نفقه زوجه كه مربوط به زمان گذشته است‏بصورت دين بر ذمه زوج قرار مى‏گيرد، اما با توجه به اينكه نفقه معوقه اقارب، جنبه دين پيدا نمى‏كند با صدور مجوز استقراض از ناحيه دادگاه صالح، ملزم به انفاق، مكلف به پرداخت نفقه معوقه اقارب نيز مى‏گردد.

4- اجبار زوج ممتنع از پرداخت نفقه به طلاق زوجه: ماده‏1129 ق.م، در صورت استنكاف شوهر از دادن نفقه، و عدم امكان اجراى حكم محكمه و الزام زوج به پرداخت نفقه زوجه، اين حق را به زوجه مى‏دهد كه با مراجعه به حاكم درخواست طلاق نمايد و در آن صورت، حاكم، شوهر را به طلاق مجبور مى‏كند.
همچنان كه ملاحظه مى‏گردد، در اين ماده حاكم تنها زوج را اجبار به طلاق مى‏كند و خود راسا مبادرت به اجراى طلاق به ولايت از ممتنع نمى‏كند. بنابراين هرگاه نتوان زوج را مجبور به طلاق زوجه نمود، حاكم نمى‏تواند صرفا به واسطه عدم پرداخت نفقه، خود صيغه طلاق را جارى سازد مگر اينكه عدم پرداخت نفقه به زوجه موجب عسر و حرج وى گردد و زوجه تقاضاى طلاق به واسطه وجود عسر و حرج كند و اين حالت‏بر دادگاه محرز شود.
ماده 1130 ق.م در مورد عسروحرج زوجه و اجبار زوج به طلاق در صورت ميسر نشدن اجبار، طلاق به اذن حاكم شرع را قرار داده است. نكته قابل ذكر اين است كه هر گاه زوج را نتوان ملزم به پرداخت نفقه‏كرد اما شخص ديگرى‏مباشر پرداخت نفقه زوجه گردد، زن نمى‏تواند از محكمه تقاضاى طلاق كند; زيرا در اينجا ضررى كه بر زوجه از طريق ترك انفاق زوج وارد شده، جبران گرديده است. (20)

در اين خصوص، عده‏اى عقيده دارند در صورتى كه شخص ديگرى غير از زوج، نفقه زوجه را پرداخت كند، زوجه مى‏تواند از محكمه درخواست طلاق كند، زيرا از ظاهر متونى كه در فقه، متعرض به اين مساله شده‏اند، چنين استنباط مى‏گردد كه الزام زوج به طلاق، توسط دادگاه، فرع به عسروحرج نمى‏باشد و طلاقى كه نهايتا توسط دادگاه انجام مى‏شود به خاطر ولايت‏حاكم بر ممتنع است نه به خاطر عسروحرج زوجه. بنابراين چنانچه زوجه در صورت عدم انفاق زوج ، از محل در آمد خويش يا كسان او تامين گردد باز هم مى‏تواند در خواست طلاق كند. (21)

به نظر اينجانب حديث نبوى "الطلاق بيد من اخذ بالساق" و آيات قرآن مجيد، حق طلاق را به مرد داده و عدول از نص، تنها در صورت وجود عسر و حرج براى زوجه امكان پذير است. (22) لذا تنها درصورتى حاكم به ولايت از ممتنع طلاق مى‏دهد كه ضرر جبران ناپذير زوجه براى او احراز گردد. در مورد اينكه هر گاه شخص ديگرى از طرف زوج ، نفقه‏زوجه را پرداخت نمايد آيا براى زوجه حق درخواست طلاق است‏يا خير، بايد با توجه به اوضاع و احوال بررسى كرد كه آيا با پرداخت نفقه توسط ديگرى، باز براى زوجه عسروحرج به وجود مى‏آيد يا خير؟ چه بسا شان و شخصيت زوجه به گونه‏اى باشد كه پرداخت نفقه توسط شخص ديگرى كه هيچ گونه الزامى به پرداخت ندارد، از نظر روحى و روانى وى را در وضعيتى قرار دهد كه از بدون خرجى و نفقه ماندن سخت‏تر باشد.


قانون مدنى ايران نيز در ماده‏1129 در صورت استنكاف شوهر از پرداخت نفقه و عدم امكان الزام او به پرداخت و عجز وى ، تنها شوهر را مجبور به طلاق مى‏سازد و فقط در ماده 1130 كه همانا احراز عسروحرج زوجه مى‏باشد، امكان وقوع طلاق به اذن حاكم شرع را داده است و بررسى عسر و حرج زوجه نيز با توجه به اوضاع و احوال و مقام و شخصيت زوجه، توسط قاضى دادگاه صورت مى‏گيرد و ممكن است در شرايط مساوى، در مورد يك زن احراز عسروحرج گردد در حاليكه در مورد ديگرى حكم به عدم وجود عسر و حرج داده شود.

حضرت امام خمينى‏«رحمه الله‏» نيز درباب عسر و حرج و اينكه آيا در مورد زوج غايب مى‏توان قبل از گذشت مدت چهار سال به واسطه عدم انفاق به زوجه توسط زوج يا ديگرى، حكم به طلاق زوجه را صادر كرد چنين‏ مي فرمايند: "درصورتى كه زوجه براى نداشتن شوهر در حرج است نه از جهت نفقه، به طورى كه در صبر كردن معرضيت فساد باشد، حاكم پس از ياس، قبل از مضى مدت چهار سال مى‏تواند طلاق دهد. بلكه اگر در مدت مذكور نيز در معرض فساد باشد و رجوع به حاكم نكرده است، جواز طلاق براى حاكم بعيد نيست در صورت ياس". (23)
با توجه به فرموده امام خمينى‏«رحمه الله‏»، صرف ندادن نفقه و اينكه منفقى غير از زوج نيز وجود نداشته باشد جواز اجراى طلاق از طرف حاكم نيست، بلكه تنها هنگامى مى‏توان عسر و حرج را احراز نمود كه زن به واسطه نداشتن شوهر در معرضيت فساد باشد.

علاوه بر مواد1129 و 1130 ق.م، ماده 8 قانون حمايت‏خانواده مصوب‏1353 نيز در مواردى به زن يا شوهر حق داده است تا بتوانند حسب مورد، از دادگاه تقاضاى صدور گواهى عدم امكان سازش نمايند. بند دوم اين ماده، استنكاف شوهر از دادن نفقه زن و عدم امكان الزام او به تاديه نفقه را از مواردى ذكر كرده كه زوجه مى‏تواند به واسطه آن، از دادگاه درخواست صدور گواهى عدم امكان سازش كند. اما در مورد اينكه طلاق فوق چگونه صورت مى‏گيرد و در صورت امتناع زوج از اجراى صيغه طلاق، آيا دادگاه به ولايت از مرد، طلاق را جارى مى‏سازد ساكت است.

طريقه درخواست طلاق توسط زوجه به دليل نپرداختن نفقه، به اين صورت است كه زن براى نفقه آينده خود به دادگاه رجوع مى‏نمايد و دادگاه، عليه شوهر، حكم به دادن نفقه مى‏كند. پس از صدور اجرائيه، چنانچه اجراى حكم دادگاه ممكن نباشد مثلا شوهر، داراييهاى خود را مخفى كرده باشد، حاكم با درخواست زن، شوهر را مجبور به طلاق مى‏كند. همچنين است در صورت عجز شوهر از پرداخت نفقه. مانند آنكه شوهر در اثر بيمارى يا حبس طولانى از كار بازمانده ودارايى هم نداشته باشد. اما در صورت استنكاف زوج يا عجز او از پرداخت نفقه زمان گذشته، در صورتى كه نتوان حكم دادگاه را به پرداخت نفقه معوقه اجرا كرد، زن نمى‏تواند از دادگاه، درخواست اجبار شوهر به طلاق را بكند. (24) زيرا پرداخت نفقه زمان گذشته موجب عسروحرج زوجه نمى‏شود.

پس از قطعى شدن حكم دادگاه به طلاق زوجه و ابلاغ حكم به زوج، اگر وى از حضور در دفترخانه و اجراى حكم خوددارى كند، دادگاه نماينده خود را به دفتر خانه معرفى مى‏كند تا زن را از طرف حاكم، مطلقه سازد.
سؤالى كه در اينجا مطرح مى‏شود اين است كه هرگاه عدم پرداخت نفقه از جانب زوج، موجب قرار گرفتن زوجه در معرض فساد و تباهى گردد و دادگاه با احراز عسروحرج زوجه، طبق ماده 1130 ق.م حكم به طلاق وى بدهد، آيا طلاق فوق بائن است‏يا رجعى؟ يعنى آيا حق رجوع براى زوج وجود دارد و وى مى‏تواند با ادعاى اينكه نفقه زن را مى‏پردازد رجوع كند يا خير؟

در پاسخ، دو نظر مى‏توان ابراز كرد. نظر اول اينكه چنين طلاقى باين است. زيرا هرگاه غير از اين باشد و براى مرد حق رجوع باشد معناى وجودى طلاق به حكم دادگاه از بين خواهد رفت. آيت‏الله خويى در اين باره چنين مى‏فرمايند: "گفته شد هر گاه زوج از پرداخت نفقه خوددارى كند در صورتى كه زوجه استحقاق دريافت آن را دارد و زوجه به نزد حاكم شكايت‏برد، حاكم در ابتدا زوج را امر به پرداخت نفقه و طلاق مى‏كند و اگر زوج از انتخاب يكى از اين دو امر امتناع كرد، حاكم زن را طلاق مى‏دهد و ظهور بر اين است كه اين طلاق بائن است و زوج در مدت عده اجازه رجوع ندارد." (25)

نظر ديگر اينكه با توجه به اصل رجعى بودن طلاق و اينكه طلاق بائن منحصر به موارد ذكر شده و مصرحه خاصى است، چنين طلاق رجعى خواهد بود. (26)
در بررسى اين دو نظريه بايد گفت نظر اول از نظر منطق مقبولتر است و در اين مورد بايد طلاق را بائن بدانيم و در پاسخ به طرفداران رجعى بودن چنين طلاقى مى‏توان به اظهارات دكتر مهرپور در اين زمينه استناد جست. كه اصل رجعى بودن طلاق و منحصر بودن طلاق باين به موارد خاص مذكور در قانون ، با توجه به طبيعت طلاق است كه در شرع و قانون مدنى پذيرفته شده و حتى در خلع و مبارات هم اين مرد است كه رضايت‏به قبول فديه و تصميم به طلاق مى‏گيرد. ولى وقتى شوهر، خود تصميم به طلاق نمى‏گيرد بلكه به حكم قانون و طبق حكم دادگاه مكلف به دادن طلاق مى‏شود و يا حتى در صورت امتناع او، حاكم طلاق را واقع مى‏سازد، رجعى بودن طلاق مفهومى ندارد و بايد گفت طبيعت طلاق در چنين موردى باين بودن و عدم امكان رجوع زوج را اقتضا مى‏كند. (27)

دوم ضمانتهاى اجرايى جزايى (مجازات):


همچنان كه در تاريخچه تولد جرم ترك انفاق در قوانين جزايى ايران، مورد بررسى قرار گرفت، براى اولين بار در قانون جزاى عمومى ايران، در ماده 214 وصف جزائى به ترك انفاق داده شد و ماده فوق فقط متعرض ترك انفاق در خصوص زوجه گشت. پس از آن، طى تحولاتى كه در قوانين به وجود آمد به ترتيب ماده 22 قانون حمايت‏خانواده مصوب‏1353 و سپس ماده 105 قانون تعزيرات مصوب 1362 و پس از آن ماده 642 قانون مجازات اسلامى مصوب 1375 به ضمانت اجرايى جزايى جرم ترك انفاق اختصاص يافتند. مجازاتى كه در ماده 214 قانون مجازات عمومى سابق، براى مرتكب جرم ترك انفاق قرار داده شده بود عبارت از حبس تاديبى از سه ماه تا يك سال بود. ماده 22 قانون حمايت‏خانواده نيز مجازات مرتكب چنين جرمى را چه عليه زوجه و چه ساير اشخاص واجب النفقه، حبس جنحه‏اى از سه ماه تا يك سال قرار داده بود. پس از آن، ماده 105 قانون تعزيرات، مجازات حبس را به شلاق تبديل كرد و ميزان آن نيز بسته به نظر حاكم تا 74 ضربه متغير قرار داده شد و بالاخره در حال حاضر مجازات تارك انفاق در ماده 642 قانون مجازات اسلامى، سه ماه و يك‏روز تا پنج ماه حبس معين شده است.

آنچه تاكنون ذكر گرديد مجازات اصلى جرم ترك انفاق در قوانين ايران است. در مورد مجازاتهاى تكميلى، مى‏توان گفت در حال حاضر با مراجعه به ماده‏19 قانون مجازات اسلامى، مى‏توان براى تارك انفاق علاوه بر مجازات اصلى، مجازات تكميلى در نظر گرفت. پس قاضى مى‏تواند تارك انفاقى را كه به عللى از جمله ارتكاب جرم ترك انفاق به مدت طولانى يا تكرار جرم، وجود حالت‏خطرناك در او محرز است، علاوه بر مجازات اصلى سه ماه و يك روز تا پنج ماه حبس، به تبعيد يا محروميت از حقوق اجتماعى نيز محكوم سازد.

در خصوص مجازات تبعى جرم ترك انفاق، با مراجعه به قانون اصلاح دو ماده و الحاق يك ماده و يك تبصره به قانون مجازات اسلامى مصوب‏27/2/77 مى‏توان گفت: از آنجا كه در ماده 62 مكرر اين قانون محروميت از حقوق اجتماعى بعنوان مجازات تبعى در جرايم با مجازات حبس تعزيرى بيش از3 سال قرار داده شده است; لذا جرم ترك انفاق فاقد مجازات است.

___________-

پى‏نوشت‏ها:

1) خزانى منوچهر: "اصل برائت و اقامه دليل در حقوق كيفرى"، مجله تحقيقات حقوقى، ج‏13-14، ص‏143

2) جعفرى لنگرودى محمد جعفر: ترمينولوژى حقوق ، شماره 1554، ص 195

3) گلدوزيان ايرج: حقوق جزاى عمومى ايران، ج 2، ص 74; شامبياتى هوشنگ: حقوق جزاى عمومى ، ج 1، ص‏353

4) صانعى – پرويز: حقوق جزاى عمومى، ج 1، ص 305

5) نجفى – محمد حسن: جواهرالكلام، ج 11، ص 234

6) صانعى – پرويز: همان منبع ، ج 1، ص 375

7) شامبياتى – هوشنگ: همان منبع، ج 1، ص 358

8) نوربها رضا: زمينه حقوق جزاى عمومى ، ص‏197

9) على آبداى – عبدالحسين: حقوق جنايى ، ج‏1، ص 91

10) صانعى پرويز: همان منبع ، ج 1، ص‏377

11) شامبياتى هوشنگ: همان منبع، ج 1، ص‏395

12) پيمانى – ضياءالدين: بررسى تاريخى و تطبيقى تعدد جرم ، صفحات 10-23

13) راى وحدت رويه از 28/8/58 الى 12/4/63 مجموعه انتشارات اداره كل آموزش دادگسترى جمهورى اسلامى ايران ، ص‏37

14) شهرى – غلامرضا و ستوده جهرمى: نظريات اداره حقوقى قوه قضائيه در زمينه مسائل كيفرى از سال 1358 تا سال 1371، سروش ، ص 715، نظريه شماره 6462/7 مورخ 18/9/70

15) محقق حلى شرايع الاسلام: ترجمه: ابوالقاسم بن احمديزدى ، ج 2، صفحات 744 ، 745

16) موسوى خمينى آيت الله العظمى روح الله: تحرير الوسيله ، جلد3، صفحه‏577 ، مساله 14

17) كريمى ، حسين، موازين قضايى از ديدگاه امام خمينى (ره)، جلد 1، ص 138

18) شهيد اول، ترجمه كتاب لمعه، مترجمين: فيض، دكتر عليرضا و مهذب، دكتر على، جلد 2، ص‏76

19) نجفى شيخ محمد حسن: همان منبع، ج 11، ص‏249-250

20) جعفرى لنگرودى محمد جعفر: دائرة المعارف علوم اسلامى، ج‏3، صفحه 1455

21) محقق داماد سيد مصطفى: حقوق خانواده، ص 372

22) حضرت امام خمينى (ره) نيز در مورد عسروحرج زوجه و پاسخ به اين سؤال كه اگر زندگى زن با شوهر توام با حرج غير قابل تحمل باشد و اين موضوع در دادگاه مدنى خاص احراز شود اما شوهر حاضر به طلاق دادن زن نباشد و در صورت الزام حاكم مرد ملزم نشود و اقدام ننمايد آيا ولايتا اجازه مى‏فرمايند از طرف دادگاه حكم به طلاق چنين زنى شود مى‏فرمايند در فرض مذكور و احراز آن مجازند ولى احتياط را رعايت نمايند. (كريمى – حسين: موازين قضايى از ديدگاه امام خمينى (ره) ، ج 1، ص 141، مساله 22)

23) كريمى حسين: همان منبع ، ج 1، ص‏139

24) امامى دكتر سيد حسن: حقوق مدنى، ج 4، ص 445 و446

25) خوئى آيت الله العظمى سيد ابوالقاسم: منهاج الصالحين، ج 2، مسئله‏1649

26) جعفرى لنگرودى دكتر محمد جعفر: ارث، ج 1، ص‏219

27) مهرپور دكتر حسين: بررسى ميراث زوجه در حقوق اسلام و ايران، ص 62

منبع:

http://www.dadsetani.ir/SubjectView/tabid/86/Code/968/Default.aspx

برچسب ها:

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما