دعواي خلع يد در ملک مشاع
علي خسروي فارساني، دانشجوي کارشناسي ارشد حقوق خصوصي دانشکده علوم قضايي
پيشگفتار:
مطابق يکي از تقسيمبنديهاي معقول، دعواي خلع يد -به معناي اعم آن- به 3 دسته از دعاوي تقسيم ميشود: نخست، خلع يد به معناي اخص يا همان دعواي مالکيت که طي آن مالک ملک رفع تصرف ديگري را از ملک خود خواستار است؛ دوم، دعواي تخليه يد که در آن عدم مالکيت خوانده بر ملک مورد نزاع و در مقابل، قانوني بودن تصرف خوانده بر آن مورد قبول طرفين دعوا بوده و خواهان ادعا دارد که ادامه تصرفات خوانده بر آن ملک، خلاف قرارداد يا قانون است و بايد از آن رفع تصرف شود. بنابراين در دعواي خلع يد مبناي قراردادي بين خواهان و خوانده وجود دارد؛ قسم سوم دعاوي تصرف هستند که خود شامل دعاوي تصرف عدواني و مزاحمت و ممانعت از حق بوده و ممکن است به صورت کيفري يا حقوقي مطرح شوند.
در اين نوشته کوتاه، امکان طرح اين دعاوي و نحوه اجراي آنها در ملک مشاع به طور اختصار مورد بررسي قرار گرفته و در مورد دعاوي تصرف، به دعواي تصرف عدواني در ابعاد کيفري و حقوقي در ملک مشاع پرداخته شده است. نتايج به دست آمده از اين بررسي، تا حد امکان قابل تطبيق در مورد دعاوي مزاحمت و ممانعت از حق خواهد بود.لازم به ذکر است که تقسيمبندي مورد اشاره از نظر نگارنده يک تقسيمبندي معقول و روشن است که با مواد قانوني هيچ تعارضي ندارد. بديهي است که اين تقسيمبندي منحصر نيست و تقسيمبنديهاي ديگري را هم ميتوان ارائه داد.
دعواي خلع يد به معناي اخص در ملک مشاع
در مورد امکان طرح اين دعوا از طرف شريک مشاعي عليه شريک ديگر يا شخص ثالث، تقريباً مواد قانوني صريح بوده و اختلاف نظر خاصي مشاهده نميشود. ماده 43 قانون آيين دادرسي مدني در اين باره مقرر ميدارد: <در مواردي که حکم خلع يد عليه متصرف ملک مشاع به نفع مالک قسمتي از آن صادر شده باشد، از تمام ملک خلع يد ميشود؛ ولي تصرف محکومله در ملک خلع يد شده مشمول مقررات املاک مشاعي است.>
منظور از قسمت اخير اين ماده در مورد مقررات املاک مشاعي عمدتاً مواد 576 و582 قانون مدني است که تصرف هر شريک در ملک مشاع را منوط به اذن ساير شرکا دانسته و در صورت نبود اذن، متصرف ضامن است. بنابراين محکومله در دعواي خلع يد -به مـعـنـاي اخـص- در مـلک مشاع هنگامي ميتواند تقاضاي تحويل ملک متنازعفيه را به خود نمايد که از ساير شرکا اذن داشته باشد.
در اين رابطه يک رأي مشورتي از سوي اداره حقوقي قوه قضاييه به شماره 8358/7 مورخ 6 بهمن ماه 1377 صادر شده که بهروشني گوياي اين مطالب است: <چون حسب مواد 581 و 582 قانون مدني، هيچ يک از شرکا بدون اجازه ساير شرکا حق دخل و تصرف در مال مشترک را ندارند، بنابراين چنانچه يکي شرکا بدون اجازه شريک ديگر در قسمتي از ملک مشاعي تصرف به عمل آورد، هريک از شرکا حق دارد درخواست خلع يد ايشان را بنمايد. در صورت خلع يد از متصرف، تحويل ملک به هريک از شرکا موکول به موافقت تمامي شرکا ميباشد… .>
دعواي تخليه يد در ملک مشاع
فرض کنيم 3 شريک که هر کدام 2 دانگ مشاعي از مغازهاي را مالک هستند، با توافق يکديگر مغازه را به شخصي اجاره ميدهند. پس از مدتي مستأجر اجاره ماهانه يکي از 3 شريک را پرداخت نـمـيکـنـد و يـا ايـنکه برخلاف نوع اسـتـفـــــاده قــــراردادي، از مــغــــازه بهرهبرداري مينمايد. ازاينرو شــريـک نـاراضـي دعـواي تـخـلـيـــــه يــــد را طــــرح ميکند؛ در حالي که 2 شـريـک ديگر با مستأجر به سازش ميرسند. در اين فرض چه قضاوتي صحيح خواهد بود؟
هـمـانگـونـه کـه ميدانيم، در ملک مشاع حق هر شريک منتشر در تمام ملک است و همين موضوع باعث شده که هيچ شريکي بدون اذن ساير شرکا حق تصرف در ملک مشاع را نداشته باشد. (مواد 581 و582 قانون مدني) نتيجه اين اختلاط سهام آن خواهد بود که تخليه سهم هر شريک با خلع يد از تمام ملک ملازمه داشته و ازاينرو ست که بايد بپذيريم مفاد ماده 43 قانون آيين دادرسي مدني در مورد خلع يد به معناي اعم است و اينجا هم بايد اجرا شود.نکته قابل توجه در اين رابطه آن است که امکان دارد کل قرارداد اجاره فسخ نشده و رابطه استيجاري تنها بين مستأجر و يکي از شرکا به هم خورده و فسخ شده باشد. در اين مورد، مستأجر مالک منافع متعلق به ساير شرکاست. بنابراين تصرف شريک محکومله در ملک، موقوف بــه اجــازه و تــوافــق بـا مـسـتـأجـر اسـت؛ همانگونه که اگر تمام عقد اجاره منفسخ ميشد، تسليم عين مستأجره به يکي از شرکا منوط به داشتن اذن از ديگران بود.
در مواردي که موجر به دليل احتياج شخصي يا به منظور خراب کردن و نوسازي عين مستأجره (ماده 15 قانون روابط موجر و مستأجر مصوب 1356) و موارد مشابه، درخواست تخليه يد ميکند، از آنجا که مفاد درخواست او تحويل عين مستأجره است و تحقق مبناي درخواست منوط به اذن شريک يا شرکاي ديگر ميباشد، اين تقاضا در برابر شريک يا مستأجر او پذيرفته نميشود؛ زيرا در اين فرض تا زماني که شريک اذن ندهد، امکان تصرف خواهان وجود ندارد تا به دلـيـل لـزوم آن بـتـوان اجـاره را فـسـخ و درخواست تخليه کرد.
لازم به ذکر است که دعواي تخليه يد مختص اجاره نيست و بحثهاي مورد اشاره که در رابطه با عقد اجاره بود، از باب تمثيل و غلبه مورد داشتن اين عقد است و قابل تطبيق در موارد ديگر ميباشد. ازاينرو مبنا همان تعريف ارائه شده از تخليه يد در پيشگفتار است و اين عقد پايه ميتواند وديعه، عاريه، اجاره، مزارعه و… بوده و در ملک مشاع، خـوانـده مـيتواند شريک ديگر ملک با شخص ثالث باشد.
دعواي تصرف عدواني حقوقي در ملک مشاع
قانونگذار در ماده 167 قانون آيين دادرسي مـــدنـــي در ايـــن رابـطــه مــوضــوع را حــل نـمـوده و بـهصراحت اعلام داشته است: <در صورتي که 2 يا چند نفر، مال غيرمنقولي را به طور مشترک در تصرف داشته يا استفاده ميکردهاند و بعضي ديگر مانع تصرف يا استفاده يا مزاحم استفاده بعضي ديگر شـونـد، حسب مورد در حکم تصرف عدواني يا مزاحمت يا ممانعت از حق محسوب و مشمول مقررات اين فصل (فصل هشتم قانون آيين دادرسي مدني) خواهند بود.>
مطابق ماده 163 قانون آيين دادرسي مدني، در دعـواي تـصـرف عـدوانـي حـقـوقـي، سـبـق تـصرف خواهان، لحوق تصرفات خوانده و عدواني بودن تصرفات وي، ارکان دعوا را شکل ميدهند و بايد اثبات شود که در اين مورد مالکيت خواهان امارهاي بر سبق تصرفات او بوده و خلاف آن قابل اثبات است. ازاينرو اين دعوا با دعاوي خلع يد به معناي اخص، تخليه يد و تصرف عدواني کيفري از اين جهت که اثبات مالکيت خواهان لازم نيست، تفاوت دارد. در اجراي اين حکم در ملک مشاع نيز بايد قسمت اخير ماده 43 قانون آيين دادرسي مدني در به تصرف دادن ملک به يکي از مالکان يا متصرفان سابق که ملک را به صورت مشاع و مشترک تحت تصرف داشتهاند يا استفاده ميکردهاند، رعايت شود که توضيحات آن در بخشهاي پيش گفته شد.
دعواي تصرف عدواني کيفري در ملک مشاع
در اين دعوا بحث جرم و مجازات مطرح است و بايد ديد که اگر شريکي بدون اذن شريک ديگر در ملک مشاع تصرف کند و ساير ارکان جرم ثابت شوند، آيا متصرف مطابق ماده 690 قانون مجازات اسلامي و مواد مرتبط ديگر قابل مجازات خواهد بود يا خير؟
در اين رابطه 2 ديدگاه متضاد ارائه شده است. عدهاي به اين دليل که هر شريک در ذره ذره ملک مشاع حق مالکيت دارد و تصرف او در آن ملک تصرف در ملک خود است، اين جرم را قابل تحقق نميدانند؛ اما از سوي ديگر، گروهي بر اين مبنا که ذره ذره ملک متعلق حق ديگري هم هست، تصرف بدون اذن را متضمن تصرف عدواني در ملک ديگري و وقوع جرم ميدانند. اين اختلاف نظر در ساير جرايم عليه اموال و مالکيت مانند سرقت، خيانت در امانت و تخريب هم وجود دارد و در آراي صادر شده از محاکم تمايل به هر دو نظر ديده ميشود. تنها درخصوص تخريب، رأي وحدت رويهاي صادر و اين جرم در ملک مشاع قابل تحقق دانسته شده است.
در مورد تصرف عدواني نيز هرچند يک نظريه مشورتي از سوي اداره حقوقي قوه قضاييه به شماره 7599/7 مورخ 26 دي ماه 1372 با استناد به رأي وحدت رويه مذکور صادر و جرم تصرف عدواني در ملک مشاع قابل تحقق دانسته شده است؛ اما بايد اذعان داشت که اين رأي وحدت رويه قابل تسري به اين مورد نيست و با توجه به اصل تفسير مضيق متون جزايي و تفسير آنها به نفع متهم بايد قائل به نظري شد که ارتکاب اين جرم را در ملک مشاع ممکن نميداند. بنابراين چنين شکواييهاي بايد با قرار منع تعقيب روبهرو شود و شاکي از طريق حقوقي اقدام کند.
بايد توجه داشت که در بعد حقوقي اين دعوا، همانگونه که گفته شد، سبق تصرفات خواهان مهم است؛ در حالي که در بعد کيفري با توجه به ماده 690 قانون مجازات اسلامي به نظر ميرسد اثبات مالکيت شاکي مورد نظر قانونگذار بوده که البته تفصيل اين موضوع خارج از حوصله اين نوشته است.
(در اين مورد ميتوانيد به مقاله "تصرف عدواني در دعواي حقوقي و کيفري" به قلم همين نويسنده، مندرج در صفحه 4 نشريه "مأوي" در تاريخ 28 آبان ماه 1387 رجوع کنيد.)
منبع:http://www.maavanews.ir/tabid/53/ctl/Edit/mid/373/Code/7779/Default.aspx
برچسب ها:دعواي خلع يد در ملک مشاع