Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

زن و حقوق خانواده

 

پیش از بیان موارد اختلاف حقوقی زن و مرد در خانواده ، تذکر این نکته مفید است که از نگاه اسلام و در عمل اکثر خانواده های مسلمان ، نهاد خانواده ، بیش از آن که یک نهاد حقوقی با احکام ویژه ی خود باشد ، کانون عشق ، محبت و ایثار است . در پرتو تعالیم اسلام ، هر یک از اعضای خانواده به چنان مرتبه ای از احسان اخلاقی می رسند که جایی برای عدالت حقوقی باقی نمی ماند . به عنوان مثال ، هم زن بی آن که از حق دریافت دستمزد خود استفاده کند ، عاشقانه و ایثارگرانه به انجام کارهای خانه و اداره ی داخلی منزل مشغول می شود و هم مرد بی آن که به حداقل مقدار واجب نفقه بسنده کند بر اهل و عیال خویش مشتاقانه عطا می کند و به همین جهت گاه بیش از حد قدرت متعارف خود ، به کارو تلاش می پردازد .

اما در عین حال از آن جا که ممکن است بین اعضای خانواده ، اختلاف رخ دهد ، اسلام حداقلی از بایدها و نبایدها را به عنوان حقوق و تکالیف اعضای خانواده مطرح ساخته است که پایه ی نظام حقوقی خانواده را تشکیل می دهد . و اکنون سخن بر سر اختلاف زن و مرد در زمینه ی همین بایدها و نبایدها است . حق ازدواج

از دیدگاه اسلام نه تنها هر یک از زن و مرد بی همسر ، حق نکاح و ازدواج و اختیار کردن همسر دارند بلکه جامعه و در قدم اول ، خانواده و سپس بستگان نزدیک و … وظیفه انکاح و به ازدواج در آوردن افراد بی همسر را دارند . (1) بنابراین هر یک از زن و مرد در اصل بهره مندی از این حق مشترک اند و تنها در سه جهت با یکدیگر اختلاف حقوقی دارند که هر یک از آنها بر واقعیتها و حکمتهای خاص خود استوار است . آن سه جهت عبارت است از : ولایت در عقد و نکاح ، چند همسری و تعدد زوجات و ازدواج موقت .

 

ولایت در عقد نکاح

در اسلام ازدواج اجباری ، به انواع گوناگون آن ، ممنوع است و هر یک از دختر و پسر ، در چارچوب ضوابط و معیارها ، در انتخاب همسر آزادی کامل دارند . در این میان نسبت به دختر باکره ، در کنار آزادی او در انتخاب همسر ،اذن پدر نیز شرط شده است. (2) این شرط ، هرگز به معنای حق پدر بر اجبار دختر در ازدواج و یا عدم ازدواج نیست ، بلکه به معنای ضمیمه نمودن شرطی به انتخاب آزادانه دختر است تا او بهتر بتواند از این حق خویش استفاده کرده و مصلحت خود را تأمین نماید . تفاوت موقعیت دختر و پسر ، پس از اولین ازدواج و حساسیت این مسئله نسبت به دختر ، ایجاب می کند که خیر خواهی پدر نسبت به عموم فرزندان – که نوعا در خانواده های مسلمان ، عرف پذیرفته شده ای است – نسبت به دختر ، الزامی تلقی شود . و البته این در صورتی است که استفاده پدر از این حق در چارچوب مصلحت دختر باشد ، در غیر این صورت این حق و اختیار از او سلب شده و دختر می تواند بی اذن او ازدواج کند .

چند همسری و تعدد زوجات ؛

چند همسری که از دیرباز تاکنون در جوامع مختلف ، همیشه وجود داشته است به صورتهای گوناگونی ظهور و بروز داشته که فقط یک صورت آن ، آنهم با تصحیح ها و تعدیل هایی در اسلام مورد پذیرش واقع گشته است . اولین صورت چند همسری ، نوعی کمونیسم جنسی است که در آثار افلاطون و عمل مارکسیستهای افراطی در آغاز جنبش مارکسیستی مشاهده شده است ولی از آن جا که این نظریه موجب بر انداختن نهاد خانواده می شود ، نزد همگان مردود و حتی از جانب طرفداران آن بزودی ممنوع اعلام گردید .
صورت دوم چند همسری ، چند شوهری است . این نظریه هم ، جز آن که از باب جدل در برابر نظریه چند زنی از آن سخن رود ، طرفدار جدی ندارد ، چرا که از یک سو با طبیعت و فطرت عفیفانه زن ناسازگار است و از سوی دیگر موجب گم شدن نسب فرزندان می گردد واز سوی سوم چه بسا بیماریهایی را برای زن و از طریق او برای مردان پدید آورد .
صورت سوم چند همسری ، چند زنی است که رایج ترین صورت چند همسری در طول تاریخ بوده است . اسلام ، اگرچه این صورت را پذیرفته ولی آن را ، هم مشروط و هم محدود ساخته است . اولا ، جواز گرفتن همسرهای متعدد برای مرد ، مشروط به رعایت عدالت در حقوق واجب همسران است و ثانیا ، تعداد همسران همزمان ، محدود به چهار نفر است و بر خلاف سنن زمان ظهور اسلام، اجازه اختیار بیش از چهار همسر در یک زمان به مرد داده نشده است . برخی از فلسفه هایی که برای چنین تشریعی می توان ذکر کرد ، به قرار زیر است ، هر چند ممکن است ، فلسفه های پنهان و ناگفته دیگری نیز داشته باشد .
چند همسری ، یک ضرورت اجتماعی ؛ گذشته از آن که چنین حکمی مخالف با طبیعت مردان نیست – بر خلاف چند شوهری که مخالف طبیعت زنانه است – چه بسا حوادث طبیعی و اجتماعی آن را به صورت یک امر اضطراری در آورد . به عنوان مثال می توان به عللی مانند بلوغ زودتر دختران ، مرگ و میر کمتر زنان به سبب مقاومت بیشتر آنان در برابر بیماریها ، عمر طبیعی طولانی تر زنان نسبت به مردان ، مرگ و میر ناشی از شرکت مردان در جنگها و یا تصدی مشاغل سنگین و خطرناک توسط مردان و امثال این موارد که موجب فزونی تعداد زنان نسبت به مردان می شود ، می توان ا شاره نمود . در چنین موقعیتهایی – که کم هم نیست – اگر به مردان اجازه ازدواج با بیش از یک زن داده نشود ، چه بسا عدم ارضاء غریزه زنان بی همسر مانده ، سبب ایجاد فساد و فحشاء در جامعه و در نتیجه تزلزل نهاد خانواده شود .
چند همسری ، راهی برای استیفای حق ازدواج توسط زنان ؛ با توجه به آنچه که گذشت بخوبی روشن می شود علی رغم آن که جواز اصلی چند همسری ظاهرا امتیازی برای مردان به نظر می آید ، ولی واقعیت این است که این اصل گامی در جهت تحقق حق ازدواج زنان است . زیرا در صورت نفی چند همسری ، جمعیت بسیاری از زنان ، از دختران ازدواج ناکرده تا بیوگان شوهر از دست داده ، بدون همسر باقی می مانند و عملا از استیفای حق ازدواج خویش بی بهره می گردند . تنها در صورت جواز اصل چند همسری است که این جمعیت فراوان می توانند از این حق طبیعی و خداداد خود استفاده نمایند .
تولید و افزایش نسل ؛ واقعیت این است که زنان ، بسیار زودتر از مردان ، از تولید نسل عقیم می شوند و اگر مرد همچنان دارای احساس فرزند خواهی بوده و این غریزه خود را ارضاء شده نبیند و شرایط و امکانات فرزنددار شدن را نیز داشته باشد ، بویژه اگر وضعیت جامعه هم به گونه ای باشد که افزایش نسل برای آن مفید و یا ضروری باشد ، راهی جز پذیرش اصل چند همسری باقی نمی ماند . می توان این فرض را اضافه نمود که زن ، عقیم و شوهر خواستار فرزند باشد . در این صورت یا باید به اصل چند همسری رأی داد تا مرد بتواند با ازدواج دیگری به این خواسته ی خویش برسد و یا باید به تک همسری فتوا داد که در این صورت مرد برای رسیدن به هدف خود ، مجبور به طلاق زن اول خویش خواهد شد . و زنی به جمع زنان بی شوهر اضافه خواهد شد . روشن است که راه اول بسی منطقی تر از راه دوم است .
آرامش روانی و سلامت اخلاقی مردان در شرایط ویژه ؛ واقعیت دیگر این است که زنان در مواقع متعدد و گاه بسیار طولانی ، بلحاظ غریزه جنسی به سردی می گرایند ، در حالی که مرد در همین شرایط ، گرمای نیاز طبیعی خویش را همچنان حفظ کرده و چه بسا در آتش و التهاب غریزه جنسی خود بسوزد . در این زمان چنین مردی یا باید غریزه خویش را سرکوب کند ، که در این صورت آرامش روانی خود را از دست می دهد و نتیجه ی آن دامنگیر زن ، خانواده و اجتماع هم خواهد شد ؛ و یا آن که به گونه ای غیر مشروع به ارضای غریزه خود تن دهد که در این صورت بهداشت جسمی و سلامت اخلاقی خود را به خطر انداخته و جامعه را به تباهی و فساد می کشاند . بنابراین ، تنها راه چاره ، منحصر به جواز اصل چند همسری است . توجه به این نکته نیز مفید است که مرد به دلیل حضور الزامی و بیشترش در اجتماع ، خیلی بیش از زن در معرض تحریک جنسی قرار می گیرد . بر عکس ، زن ، هم به دلیل عدم الزامش به حضور در جامعه و هم به دلیل حیاء و عفت زنانه اش ، کمتر در معرض چنین آسیبی قرار می گیرد .

عدم مخالفت با احساسات زنانه ؛

علی رغم مخالفت همسران اول با اصل چند همسری ، که معمولا آن را تعمیم داده و بطور کلی اصل چند همسری را مخالف با احساسات زنانه قلمداد می کنند، این اصل بطور کلی با روحیه زنان مخالفتی ندارد. ازدواج مشتاقانه همسران دوم و سوم ، خود شاهدی بر این مدعا است . افزون بر آن که در برخی جوامع ، همسران اول ، خود در مقطعی از زمان ، برای شوهران خویش همسر دوم انتخاب می کنند این سنت نیز – جدای از قضاوت نسبت به خوبی یا بدی آن – شاهد دیگری بر مدعا است . البته باید توجه داشت که اعتراف به حقانیت احساسات منفی برخی از همسران اول به دلیل رفتار ناعادلانه شوهرانشان ، خدشه ای بر اصل فوق وارد نمی سازد ، بلکه بر شرط عدالت در انتخاب چند همسر تاکید می ورزد .

عدم کمبود زن ؛

گاه گفته می شود در صورت جواز اصل چند همسری برای مردان ، ممکن است جامعه با قحطی و کمبود زن مواجه شود و در نتیجه برخی از مردان ، بدون همسر مانده و نتوانند از حق نکاح و ازدواج خود بهره مند گردند . ولی واقعیت این است که علی رغم وجود تعدد زوجات در جوامع مختلف – حتی به صورت غیر عادلانه و نامحدود آن – هیچگاه از کمبود و قحطی زنان گزارشی دیده نشده است ، و این خود – جدا از عواملی که پیشتر برای کثرت زنان گفته شد – می تواند نتیجه این واقعیت باشد که از انبوه مردان تعداد بسیار اندکی هستند که از ازدواج دوم استقبال می کنند و یا به آن تن می دهند و اکثریت آنان به دلیل عشقشان به همسر اول و کانون گرم خانواده ، رغبتی به ازدواج دوم ندارند . بنابراین جامعه هیچگاه با کمبود زن مواجه نمی شود .

ازدواج موقت ؛

از قوانین حکمت آمیز دیگری که در اسلام پیش بینی شده است قانون ازدواج موقت است . همه حکمتهایی که در باب قانون تعدد زوجات گفته شد ، و بویژه برخی از آنها ، در این جا نیز صادق است . بویژه در شرایط امروز که از یک سو به دلیل حضور بیشتر دختران و پسران در جامعه و در صحنه های مشترکی همچون ادارات و دانشگاهها ، بیش از گذشته در معرض تحریک و فشار غریزه جنسی قرار می گیرند و از سوی دیگر به دلیل مسؤولیتها و تکالیف قانونی و عرفی ناشی از ازدواج دائم ، و فراهم نبودن شرایط و امکانات لازم برای پذیرش این مسؤولیت ها ، کمتر جوانی است که در این سن و سال حاضر به ازدواج دائم باشد . در چنین شرایطی یا باید به صورت افراطی و غیر واقع بینانه به رهبانیت دستور داد و یا آن که جوانان را به کام مشکلات ناشی از ازدواج دائم در انداخت و یا آن که راه حل معتدلانه ازدواج موقت را پذیرفت که هم از یک سو جوانان به آرامش روانی و سلامت اخلاقی برسند و هم از سوی دیگر در شرایط تحصیل و نداشتن شغل و در آمد، گرفتار مشکلات زندگی – از جمله مشکلات ناشی از داشتن فرزند – نشوند ، چرا که در ازدواج موقت می توان به صورت شرط ضمن عقد تمتعات جنسی را به گونه ای محدود و مشروط نمود که به تولید فرزند منجر نگردد . افزون بر آنچه گفته شد ، ازدواج موقت برای جوانان فایده دیگری هم دارد و آن مقدمه و آزمایشی بودن این ازدواج ، برای ازدواج دائم است . زن و مردی که هنوز نتوانسته اند نسبت به یکدیگر اطمینان کامل پیدا کنند می توانند به عنوان آزمایشی برای مدتی موقت با هم ازدواج کنند ، اگر اطمینان کامل پیدا کردند ازدواج دائم نمایند ، وگرنه از هم جدا شوند . در پایان این فراز ، تذکار این نکته مفید است که ازدواج موقت ، ویژه مردان نیست ، بلکه زنان نیز همچون مردان از این حق بهره مند می شوند ، تنها با این تفاوت که آنان در یک زمان نمی توانند بیش از یک همسر – چه دائم و چه موقت – داشته باشند ، به حکمتی که در فراز پیشین بیان شد .

حقوق و تکالیف ناشی از ازدواج

پس از وقوع عقد نکاح ، زن ومرد نسبت به یکدیگر و سپس نسبت به فرزندانشان دارای حقوقی و تکالیفی می شوند که اکثر آنها بین آن دو – هرچند با اختلافاتی – مشترک است و برخی از آنها حقوق و تکالیف ویژه ی هر یک از زن و شوهر است که ذیلا به آنها اشاره می کنیم.

حق و تکلیف ویژه نسبت به مهریه ؛

مهر یا صداق یا کابین ، حقی است مالی که به مجرد وقوع عقد نکاح ، زن صاحب آن می گردد ، حتی اگر در متن عقد هم پیش بینی نشده باشد . و در برابر ، شوهر مکلف به پرداخت آن می شود . ثبوت این حق و تکلیف ، مشروط به هیچ شرطی نیست . پس اولین تفاوت حقوقی زن و شوهر در خانواده ، در موضوع مهر یا کابین است .

حق و تکلیف ویژه نسبت به نفقه ؛

پرداخت هزینه ی لازم زندگی بطور عام ، و مخارج زن بطور خاص بر عهده ی مرد است و در این خصوص زن هیچ گونه تکلیفی نداشته و فقط صاحب حق است . البته ثبوت این حق ( برای زن ) و تکلیف ( برای شوهر ) ، بر خلاف مهریه ، مطلق و نامشروط نیست ، بلکه زن آن گاه صاحب حق می شود ومرد به انجام تکلیف ملزم می گردد ، که زن متقابلا از انجام اصلی ترین تکلیف خود یعنی تمکین سرباز نزند . حق نفقه زن ، ویژه دوران زندگی مشترک نیست ، بلکه پس از طلاق و جدایی مادام که زن در ایام عده به سر می برد از این حق برخوردار بوده و مرد مکلف به پرداخت نفقه ی او می باشد . بر اساس آنچه گذشت ، این نتیجه گرفته می شود که از نظر مالی ، زن فقط صاحب حق است و مرد عهده دار تکلیف . به گونه ای که مرد را در آن حق و زن را در این تکلیف هیچ گونه اشتراکی با یکدیگر نیست . بنابراین منطقی است که متقابلا مرد نیز دارای حقوقی ویژه باشد و زن عهده دار تکلیفی ویژه .

حق و تکلیف نسبت به تمکین ؛

در برابر حقوق متعددی که زن در زندگی خانوادگی دارد ، یگانه تکلیف الزامی که به مجرد وقوع عقد ، بطور مطلق و نامشروط ، بر عهده ی او قرار می گیرد ، وظیفه تمکین است . بنابراین ، تمکین ، تکلیف زن و حق شوهر است . مقصود از تمکین فقط در رابطه زناشویی است و انجام سایر کارهایی که معمولا زنان در خانه آن را انجام می دهند از قلمرو موضوع تمکین خارج است . ضمانت استیفای این حق و انجام این وظیفه ، محرومیت زن از نفقه است . همان طور که گذشت زن آنگاه از حق نفقه برخوردار است که خودسرانه و بدون عذر شرعی از تمکین خودداری ننماید . در عین حال باید در نظر داشت که اگر چه حق و تکلیف تمکین نسبت به مرد و زن ، یک حق ابتدایی و نامشروط است ( همچون مهریه ) ؛ اما در عین حال ، پس از تمکین ، اگر شوهر از پرداخت نفقه خودداری کند ، زن می تواند در جهت الزام او به انفاق ، از تمکین خودداری ورزد . و از این جهت با مهریه متفاوت می گردد . به عبارت دیگر ، حق زن نسبت به مهریه ، بیش از حق مرد نسبت به تمکین از ثبات و قوام برخوردار است ، چرا که مهریه هم ابتدائا و هم استدامتا مطلق و نامشروط است ، اما حق تمکین برای مرد ، هرچند در آغاز نامشروط است اما در ادامه مشروط به پرداخت نفقه می گردد .
تفاوت دیگر حق زن نسبت به مهریه و نفقه با حق مرد نسبت به تمکین در این است که اصولا مهریه و نفقه حق ویژه زن است و مرد در این خصوص هیچ گونه حقی ندارد ، بر خلاف تمکین ، که هر چند بیشتر به صورت حق مرد و تکلیف زن مطرح می شود ، اما زن نیز با اندکی تفاوت از حق تمکین – که بیشتر تحت عنوان حق مبیت و مضاجعت از آن یاد می شود – برخوردار است و متقابلا مرد وظیفه دارد که این حق زن را مراعات نماید . پس زن در حق تمکین ، شریک مرد است اما مرد در حق مهریه و نفقه شریک زن نیست .
نکته ی دیگری که تذکر آن در این جا لازم است این است این است که از شاخه های انحصار تکلیف اساسی زن به تمکین ، حق گرفتن اجرت در برابر انجام کارهای خانه و حتی شیردهی فرزند است ، زیرا اگرچه مادران با عشق و ایثار به انجام این امور اقدام می کنند ، اما انجام این کارها وظیفه ی الزامی آنان نیست و بنابراین کارشان محترم است و می توانند تقاضای دستمزد نمایند .

مدیریت خانواده ؛

خانواده یک واحد اجتماعی است ؛ پس ناگزیر باید دارای نظم و انضباط باشد تا به هرج و مرج مبتلا نگردد و وحدت آن حفظ شود . از سوی دیگر اساس خانواده را محبت ، عاطفه و دوستی تشکیل می دهد . بر این اساس ، در مورد مسائل خانوادگی در مرحله ی نخست باید با مشورت دو طرف و یا همه ی اعضای خانواده تصمیم گیری شود ولی در مواردی که اختلاف دارند و با مشورت و همفکری به نتیجه ی واحدی نمی رسند ، تصمیم گیری نهایی با مرد است که نوعا صلاحیت بیشتری برای این کار دارد . از اینجاست که گفته می شود سرپرستی خانواده با مرد است . خداوند در قرآن کریم می فرماید : « الرجال قوامون علی النساء بما فضل الله بعضهم علی بعض و بما أنفقوا من أموالهم (3) مردان سرپرست زنانند به جهت برتری هایی که خداوند ( از نظر نظام اجتماعی ) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است و به جهت انفاقهایی که از اموالشان ( در مورد خانواده ) می کنند ». در این آیه برای تعلیل سرپرستی مرد نسبت به خانواده ، بر دو عامل تکیه شده است : نخست دوراندیشی و حزم ، تا در کوران عواطف و احساسات به تصمیمات نسنجیده دست نزد ، بلکه بر اساس واقع بینی ، دور اندیشی ، حکمت و مصلحت ، خانواده را به سوی اهداف عالی خود هدایت کند .
عامل دوم این است که مرد باید با تلاش و زحمت شبانه روزی ، هزینه ی خانواده و زندگی را بپردازد و اموال خود را در این راه صرف کند و طبیعی است که سهم بیشتری در تصمیم گیری ها داشته باشد و در موارد اختلاف ، حرف آخر را بزند ، مخصوصا با توجه به این که نوعا دارای نیرو و قدرت جسمی برتر و تعقل و دور اندیشی بیشتر است و از عواطف و احساسات افراطی نیز دورتر می باشد . از آنچه گذشت فلسفه ی سپردن ریاست خانواده به مرد بر اساس این دو عامل به خوبی روشن می شود : یکی ، عامل واقع بینی و تناسب بیشتر مدیریت خانواده با مرد به دلیل تعقل ، حزم و دور اندیشی بیشتر و قدرت روحی بالاتر ، که کمتر تحت تأثیر احساسات و عواطف زودگذر قرار می گیرد ؛ و دیگری ، عامل تعادل و توازن حق و تکلیف است . وقتی زن فقط عهده دار یک تکلیف باشد (تمکین) و بعد از آن دارای حق ، و در برابر ، همه مسؤولیتهای خانوادگی و از جمله مسئله مهم انفاق بر عهده ی مرد قرار گیرد ، طبیعی و منطقی است که متناسب با این همه وظیفه و مسؤولیت از حق و اختیاری هم برخوردار شود تا بهتر بتواند به اداره ی زندگی خانوادگی بپردازد . البته روشن است که سپردن آن همه مسؤولیت به مرد و دادن این اختیار به او ، خود قانونی حکمت آمیز است که خداوند متعال با توجه به تفاوتهای جسمی و روحی مرد و زن ، حفظ حرمت و عفاف زن ، و نیز امور ویژه و بدل ناپذیر او ( حاملگی و شیردهی ) وضع فرموده است . افزون بر آنچه گذشت توجه به این نکته نیز مفید است که وقتی مسئله مدیریت خانواده به خوبی مورد تحلیل قرار گیرد ، معلوم می شود که این نیز خود ، بیش از آن که حقی سودآور برای مرد باشد ، مسؤولیتی سنگین برای او است . که منطق آن را ایجاب می کرده است . چرا که یا باید زمام امور خانواده را به دست فرزندان سپرد ، که این بدیهی البطلان است و یا به دست زن داد ، که این ، هم خلاف مصلحت و هم خلاف تعادل و توازن حق و تکلیف است ، پس بناگزیر باید این مسؤولیت به مرد سپرده شود .

حضانت اطفال ؛

حضانت ، به معنای تربیت و نگهداری طفل ، تکلیف پدر و حق فرزند است و مادر از این جهت هیچ گونه تکلیفی ندارد . اما در عین حال با توجه به مصالح کودک ، این حق ( و نه تکلیف ) به زن داده شده است که در صورت تمایل ، حضانت اولیه ی طفل را بر عهده گیرد . به گونه ای که در این صورت ، بر مرد مقدم داشته می شود . مدت این حضانت نسبت به پسران دو سال و نسبت به دختران هفت سال است . روشن است که در این صورت نیز نفقه ی فرزندان بر عهده پدر می باشد و نه مادر .

طلاق ؛

پیش بینی قانون طلاق در نظام حقوقی خانواده در اسلام ، یکی از امتیازات نظام حقوقی اسلام است زیرا در زمانی که نه حکمیت و ریش سفیدی و نه سایر اقدامات ، برای ادامه ی زندگی مشترک مفید واقع نشود ، راهی جز طلاق برای رهایی زوجین از رنج زندگی باقی نمی ماند . اختیار طلاق ، اصالتا در دست مرد است هرچند زن هم در برخی شرایط می تواند از این اختیار استفاده کند . توجه به نکات ذیل نسبت به طلاق لازم و مفید است :
– سپردن طلاق به مرد ، منطقی ترین راه است ؛ چه آن که واگذاری طلاق به توافق زوجین نتیجه ای مفید و گسترده ندارد ، زیرا در صورت عدم توافق زوجین ، زندگی جهنمی آنان بالاجبار ادامه یافته و طلاق و جدایی و در نتیجه رهایی واقع نخواهد شد . پس به ناچار باید اختیار طلاق یا در دست زن قرار گیرد و یا در دست مرد . روشن است که دادن این اختیار به زن ، با توجه به بعد احساسی و عاطفی او ، چندان به مصلحت نیست . بنابراین سپردن اختیار طلاق به دست مرد ، بخصوص با توجه به غلبه ی بعد عقلانی و حزم و دوراندیشی ، و نیز مسؤولیتهای عمده اش در خانواده ، تنها راه منحصر به فرد باقی مانده است .
– مرد ، در استفاده از اختیار طلاق , مطلق العنان نیست ؛ بلکه باید با رعایت عدالت و حفظ حقوق زن – حتی پس از جدایی و طلاق – از این اختیار استفاده کند . ضمانت اجرای این اصل هم ، لزوم وقوع صیغه ی طلاق در محضر دو شاهد عادل است که این خود مانع تحقق طلاقهای ظالمانه خواهد شد .
– طلاق ، حق قابل توکیل است . بنابراین زن می تواند در هنگام وقوع عقد ازدواج، به صورت شرط ضمن عقد ، این حق و اختیار را به صورت وکالتی به خود منتقل کند تا بتواند – مثلا – در صورتی که شوهر او معتاد یا بیمار لاعلاج شد – خود را رها سازد .
– افزون بر آنچه گفته شد ، اگر در زندگی خانوادگی ، مردی به همسر خود ستم کند و نه حاضر و یا قادر به اصلاح رفتار خویش باشد و نه حاضر به طلاق زن ، در این صورت زن می تواند به دادگاه اسلامی مراجعه کند تا قاضی ، حتی علی رغم مخالفت مرد ، زن را طلاق داده و او را آزاد نماید .

ارث ؛

همان طور که پیشتر اشاره شد اصل برخورداری زن از ارث از مسلمات قوانین اسلام است ؛ و اسلام در زمانی این اصل را اعلام نمود که نه تنها در محیط عرب جاهلی ، بلکه حتی در جوامع متمدن آن روزگار نیز ، نه تنها زنان از ارث محروم بودند ، بلکه خودشان شیء و مال محسوب شده و به عنوان بخشی از میراث ، به وراث منتقل می شدند . در اصل بهره مندی از ارث ، اسلام ، زنان را همچون مردان قرار داده و حتی در مقام تعیین سهام ارث ، سهم او را پایه قرار داده و فرموده است « للذکر مثل حظ الانثیین » (4) و با بیان این قاعده غالبی – و نه عمومی – سهم مرد را دو برابر سهم زن ، به عنوان سهم پایه قرار داده است نه آن که سهم زن را نصف سهم مرد اعلام کند . این اختلاف در سهم ، علی رغم آن اشتراک در اصل ، خود پرسش برانگیز است . توجه به نکات ذیل ، روشنگر فلسفه ی این اختلاف و پاسخ به پرسشهای مربوطه است .
-اولا ، این اختلاف در تسهیم و تخصیص ، هرگز جنبه ی ارزشی نداشته و دو برابر بودن سهم الارث مرد نسبت به زن ، هرگز به معنای ارزش مضاعف مردان نیست .
– ثانیا ، مبنای این تقسیم و تسهیم ، لزوم رعایت تناسب و تعادل حقوق هر کس با وظائف او است . توجه به این نکته توهم ظالمانه و تبعیض آمیز بودن این تسهیم را از بین می برد . اگر مسئله ی ارث ، به عنوان بخشی از حقوق خانواده در کنار سایر اجزای این نظام حقوقی قرار گیرد ، و مجموعه ی نظام حقوق خانواده ، به عنوان جزیی از نظام حقوقی اسلام مورد مطالعه و دقت واقع شود و حقوق و تکالیف مختلف زنان و مردان در صحنه ی خانواده و اجتماع ، بخصوص از بعد اقتصادی ، با هم مقایسه شود ، به خوبی روشن می شود که در این تسهیم نه تنها به زن ظلم نشده است ، بلکه عملا او بهره ی بیشتری از مرد خواهد داشت ( به توضیحی که خواهد آمد ) . زن از مزیت اقتصادی مهریه و نفقه برخوردار است و هیچ تکلیفی جز تمکین ندارد . اما مرد افزون بر آن که ملزم به پرداخت مهریه و نفقه زن است ؛ ملزم به تأمین سایر مخارج زندگی نیز بوده و حتی در صورت درخواست زن ، موظف به پرداخت اجرت شیردهی ، حضانت ، انجام کارهای خانه و امثال آن نیز هست . همچنان که در برخی موارد ، پرداخت دیه ی مقتول ، منحصرا بر عهده مرد قرار می گیرد و دو برابر بودن سهم الارث مرد ، یکی از راههایی است که او بهتر بتواند به انجام وظائف مادی و اقتصادی اش اقدام کند .
– ثالثا ، هرچند ظاهر این تسهیم ، برخورداری مضاعف مرد از ارث و مزایای اقتصادی است ولی واقعیت چنین نیست ، زیرا اگرچه نتیجه ی این تقسیم آن است که در مرحله ی «تملک» مرد دو برابر بیش از زن مالک می شود ولی در مرحله ی « مصرف و اختصاص » تقریبا زن بیش از مرد بهره می برد . زیرا زن سهم و دارایی خود را برای خود نگه می دارد و هیچ الزامی برای خرج کردن آن ندارد . اما سهم مرد عملا و غالبا در جریان انفاق و تأمین هزینه ی زندگی ، به خانواده اش ، که به طور تقریبی نیمی از آن را زنان تشکیل می دهند ، باز می گردد . افزون بر آن که زن می تواند سهم خویش را در جریان رشد اقتصادی قرار داده و بطور ویژه و خاص از منافع آن بهره مند گردد .
– رابعا ، ، شاید یکی دیگر از حکمتهای این گونه تقسیم و تسهیم این باشد که غالبا و نوعا ، مرد بیش از زن می تواند از سرمایه ی خویش در گردش اقتصادی جامعه استفاده کند و به این وسیله ( اختصاص سهم بیشتر به مرد ) از رکود اقتصادی جامعه پیش گیری می شود .
– خامسا ، و بالاخره آن که دو برابر بودن سهم مرد از ارث ، یک قاعده ی عمومی نیست ، زیرا نه تنها در برخی از موارد ، زنان برابر مردان ارث می برند ، (5) بلکه گاهی با تفاوتی زیاد ؛ بیش از مردان از ارث بهره مند می شوند (6) آنچه گفته شد ، حکمتهایی است که به ذهن می رسد و چه بسا حکمتهای متعالی دیگری نیز در این حکم وجود داشته باشد . در عالمانه و حکیمانه بودن این حکم همان بس ، که خداوند متعال ، پس از ذکر برخی از احکام ارث ، می فرماید : « ان الله کان علیما حکیما ) (7) و با این تعبیر ، علاوه بر آن که بطور غیر مستقیم انسان را به فهم حکمتهای الهی دعوت می کند ، بر حکیمانه بودن این احکام اصرار می ورزد ، هرچند انسان به آن حکمتها دست نیابد و یا کوته اندیشانه ، آن احکام را ظالمانه و تبعیض آمیز بپندارد .

پی نوشت :

1. و انکحوا الایامی منکم والصالحین من عبادکم و امائکم ، ان یکونوا فقراء ، یغنهم الله من فضله . نور/ 32 . البته این که نکاح وظیفه ای اخلاقی است یا حقوقی ، قابل بحث است .
2. البته این شرط اجماعی و مورد اتفاق نظر همه فقها نیست .
3. نساء / 34 .
4. نساء / 11 .
5. مثلا پدر و مادر میت ، در صورتی که میت فرزند داشته باشد ، هر کدام به تساوی یک ششم ارث می برند .
6. مثلا اگر ورثه میت ، فقط پدر و یک دختر باشد ، در ا ین جا مرد (پدر) یک ششم و زن (دختر)پنج ششم ارث می برد .
7. نساء / 11 .

منبع: کتاب فلسفه ی حقوق

منبع:

http://www.alqaza.com/far/index.php?option=com_content&view=article&id=69:1389-02-06-22-35-13&catid=239:1389-01-22-19-36-55&Itemid=84


برچسب ها:,

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما