مادران، دختران و ازدواج (تفاوت هاي نسلي در ايده ها و نگرش هاي ازدواج در شهر يزد)
مادران، دختران و ازدواج (تفاوت هاي نسلي در ايده ها و نگرش هاي ازدواج در شهر يزد) / عباس عسكري ندوشن/ محمد جلال عباسي شوازي/رسول صادقي / 7
اين مقاله، تفاوتها و تغييرات بيننسلي در ارزشها و نگرشهاي مرتبط با ازدواج و تشکيل خانواده را در بين دو نسل مادران و دختران مقايسه و تحليل ميکند. دادههاي تحقيق، از طريق پيمايش، در شهر يزد جمعآوري و اطلاعات مربوط به 155 نفر از نسل مادران و 155 نفر از نسل دختران مورد تحليل قرار گرفته است.نتايج بيانگر اجماع و توافقنظر هر دو نسل در مورد سن مناسب ازدواج و همچنين مخالفت با چندهمسري مردان است که ثبات زياد اين ابعاد نگرشي را نشان ميدهد. از سوي ديگر، تفاوتهاي بيننسلي معناداري در ايدهها و نگرشهاي دختران و مادران در ابعادي نظير زمانبندي فرزند اول، ازدواج خويشاوندي، نحوه انتخاب همسر و مجرد ماندن وجود دارد و دختران از ايدهها و نگرشهاي مدرنتري در اين ابعاد برخوردارند. چنين تفاوتهاي بين نسلي در نگرشهاي ازدواج ميتواند هم ناشي از تغييرات ايدهايي و هم ناشي از تفاوتهاي نسلي در مشخصههاي اقتصادي ـ اجتماعي از جمله آموزش، اشتغال و خاستگاه شهري باشد که بررسيهاي بيشتري را ميطلبد. هرچند دامنه تغييرات نسلي در محيط مورد مطالعه گسترده نيست، ولي نتايج بيانگر تغييراتي آرام در ويژگيهاي خانواده در ايران ميباشد. ازدواج، نهاد خانواده، شهر يزد.
كليد واژه
تفاوت بيننسلي، تغييرات ايدهاي، الگوهاي ازدواج، نهاد خانواده، شهر يزد
1) مقدمه
مسائل و تغييرات نسلي در حوزههاي ازدواج، باروري و خانواده يکي از محورهاي عمده تحقيقات جمعيتشناسي در ساليان اخير بوده است. در عصر تحولات پرشتاب اجتماعي و تغييرات سريع فرهنگي، تفاوتهاي بيننسلي در نگرشها منجر به ايجاد شکاف و فاصله بين نسلها ميگردد و باعث ميشود که هر نسل فلسفه و شيوه زندگي متفاوتي پيدا کند. در گذشته، جوامع کمتر در معرض تغيير بوده و در نتيجه تمايزات و تفاوتهاي نگرشي نيز کمتر بود و پسران همانند پدران و دختران همانند مادران فكر و رفتار ميکردند؛ اما امروزه، جوامع در معرض تغييرات سريع قرار گرفتهاند و تفاوت ميان نسلها آن چنان عميق گرديده که زمينه مهمي را براي شکافهاي اجتماعي در درون جوامع فراهم آورده است.
در دوره تغييرات سريع فرهنگي و اجتماعي، جامعه شاهد بيشترين واگرايي و انشعاب بين نسلهاست و موضوع تفاوتهاي بيننسلي اهميت ويژهاي يافته است. مدل کوهورتي تغيير اجتماعي (cf. Ryder, 1965)، که بر تفاوتهاي سني در رابطه با رفتارها و ارزشهاي خانواده نيز منطبق است (Thornton, 1989:P874)، بر اين مـوضوع اشـاره دارد که نـسلهاي جـوانتر با پـذيـرش عـقايد و ارزشهـاي جديد، نقش تعيين کننـدهاي را در شـکل دادن به تغـييرات اجتـماعي برعـهده مـيگيرند و حال آنکه، نسـلهاي قديميتر با پايبندي بيشـتر به عقايد و ارزشهاي سنـتي جامعه، در برابر تغـييرات سـريع، مـقاومت نشـان مـيدهند. به همين خاطر، ارزشهاي خانواده حتي در مواجهه با تغييرات پرشتاب اجتماعي ـ جمعيتي نيز گرايش به تغيير تدريجي دارند.
عليرغم شواهد در دسترس پيرامون تفاوتهاي قومي و منطقهاي موجود در الگوهاي تاريخي ازدواج و تشکيل خانواده در ايران (رك. عباسيشوازي و صادقي، 1384)، براي قرنهاي متمادي، نظام ارزشهاي اسلامي به مثابه يک نيروي همگونساز در سرتاسر جامعه ايران ايفاي نقش کرده و در تنظيم روابط و مناسبات ازدواج معيار مهمي بشمار رفته است. شريعت اسلام بر قداست نهاد خانواده و اهميت تشکيل و تحکيم آن تأکيد زيادي دارد و در مقابل، تجرد بعد از سن تکليف و نيز وقوع طـلاق را ـ به رغـم آنکه هـيچيک تـحريم نشـده ـ امـري ناپـسند ميشـمارد. سن مـناسب ازدواج، طبـق توصـيه اسلام، بعد از رسيدن به سن تکلـيف (رك. قائمي، 1364) و در ايران عموماً پايين بوده است و مردان و زنان مجرد از نظر اجتماعي تحت فشار بودند که زودتر ازدواج کنند. از آنجا که مجموعهاي از احکام مذهبي بر شيوه ارتباط زنان و مردان با يکديگر در جامعه حاکم بود، فرصت تعامل زوجين قبل از ازدواج، تحت کنترل و نظارت دقيق خانوادهها بود و مخصوصاً توسط خانواده دختر، محدود ميشد(cf. Tashakkori & Thompson, 1988). در اين شرايط، انتخاب همسر براي فرزندان عمدتاً توسط والدين و از بين خويشان صورت ميگرفت (cf. Abbasi ـ Shavazi et al, 2008 b) و پيدا کردن همسر مناسب براي فرزندانِ واقع در سن ازدواج، و ترتيب دادن يک ازدواج شايسته براي آنان وظيفه خانواده بشمار ميرفت (cf. Askari ـ Nodoushan et al, 2006; Friedl, 2003). به همين خاطر، فرصت کافي براي انتخاب آزادانه و مستقل همسر آينده وجود نداشت. پس از ازدواج نيز الگوي رايج سکونت، همسکنايي با خانواده والدين شوهر يا به عبارتي پدرمکاني بود.
با وجود تداوم نقش عناصر فرهنگي گذشته و تأثير پايدار ارزشهاي مذهبي بر نگرشها و رفتارهاي خانوادگي ايرانيان، طي ساليان اخير نهاد ازدواج و خانواده تغييرات محسوسي را تجربه کرده است. اگرچه اين تغييرات، ابعاد مخـتلف ساختاري، کارکردي و ايـدهايي را شامل ميشود، اما در مقاله حاضر، بهطور مشخص، تأکيد اصلي بر تحولات ايدهايي، نگرشي و ارزشي نسبت به موضوعات مرتبط با ازدواج است. با توجه به سرعت تغييرات اجتماعي در ساليان اخير، انتظار ميرود که بازتاب تغييرات سريع اجتماعي دهههاي اخير، در ارزشها و نگرشهاي بيننسلي نمود پيدا کند و از اينرو، نگرش نسلهاي جديد و قديم از يکديگر متمايز باشد.
در اين مقاله، تغييرات تدريجي در ارزشها و نگرشهاي مرتبط با ازدواج را از طريق مقايسه تشابهات و تفاوتهاي بيننسلي در نگرشها در بستر اجتماعي شهر يزد بررسي ميکنيم. رويکرد ما در درک و تحليل تحولات ايدهايي موردنظر، مقايسه نگرشها و ارزشهاي مرتبط با ازدواج نسل مادران با نسل دختران مجرد آنها ميباشد. استفاده از اين رويکرد، در مطالعه ازدواج و خانواده در ايران، اولاً، با توجه به تغييرات رفتاري و نگرشي خانواده در چند دهه اخير، حائز اهميت است؛ زيرا نسلها بهطور متفاوتي در معرض اين تغييرات بوده و بالطبع تغييرات اجتماعي را بهگونهاي متفاوت درک، باور و عملياتي کردهاند. ثانياً، درک تفاوتهاي نسلي ميتواند به شناخت تغييرات رخ داده در خانواده و همچنين پيشبيني پتانسيل موجود براي تغييرات آينده خانواده کمک کند.
2) ملاحظات نظري
رويکردها و تبيينهاي نظري مطرح در زمينه تغييرات ازدواج و خانواده را ميتوان به دو گروه کلي تقسيم نمود: گروه اول، تأکيد بيشتري بر نقش تغييرات ساختاري جامعه در تبيين تغييرات خانواده دارند (تبيينهاي ساختاري). دسته دوم، بيشتر بر نقش عوامل فرهنگي و تغيير ايدهها در تبيين تغييرات خانواده تأکيد ميکنند (تبيينهاي ايدهايي2). يکي از رايجترين و پرکاربردترين تبيينهاي ساختاري، تئوري مدرنيزاسيون يا همگرايي خانواده (cf. Good, 1963) است. بر طبق اين تئوري، فرآيند مدرنيزاسيون، موجب تجديد ساختار جوامع از طريق صنعتي شدن، شهرنشيني، افزايش آموزش، گسترش رسانههاي گروهي، توسعه حمل ونقل و ارتباطات و… ميگردد. تحت تأثير اين تحولات ساختاري، الگوها و عناصر سنتي ازدواج و خانواده در جوامع کمتر توسعهيافته، سرانجام به سمت مدل جهانشمول خانواده مدرن غرب با ويژگيهايي نظير هستهاي بودن، فردمحوري، آزادي در انتخاب همسر، ازدواج در سنين بالا، باروري پايين و برابري جنسيتي پيش خواهد رفت.
در تبيينهاي ايدهايي و نگرشي (cf. Clel& &Wilson, 1987; Lesthaeghe, 1995; Lesthaeghe & Surkyne, 1988; van de Kaa, 2001)، عمدتاً بر نقش تغييرات فرهنگي و ارزشي جوامع، (نظير رشد فردگرايي و سکولاريزم و همچنين اشاعه ايدهها و ارزشهاي غربي)، در تغيير رفتارها و ايدهآلهاي مرتبط با ازدواج و خانواده تأکيد ميشود. تئوري گذار دوم جمعيتي3 (cf.Van de Kaa, 1987; Lesthaeghe, 1995) يکي از چارچوبهايي است که عمدتاً براي تحليل روند تحولات خانواده در کشورهاي پيشرفته صنعتي پس از جنگ جهاني دوم (نظير افزايش ميزانهاي طلاق، گسترش آزادي جنسي، کاهش باروري، افزايش سن ازدواج، افزايش زندگيهاي مشترک بدون ازدواج و رواج فرزندآوري خارج از حيطه ازدواج) مطرح گرديد. نظريه گذار دوم جمعيتي، تغييرات بنيادين ارزشي و گسترش ايدههاي پستماترياليستي، يعني تأكيد بر استقلال فردي و خود تحققبخشي را عامل تغييرات نوين خانواده تلقي ميكند.
نسخه جديدي از تبيينهاي ايدهايي و ارزشي تغييرات خانواده، اخيراً تحت عنوان تئوري ايدهآليسم توسعه2 مطرح شده است (cf. Thornton 2001, 2005). در اين تئوري بر اشاعه و گسترش ايدههاي مرتبط با توسعه، پيشرفت و مدرنيته در سطح جهان، به عنوان نيرويي مهم و تأثيرگذار در تغييرات ارزشي و رفتاري خانواده تأکيد شده است. براساس اين ديدگاه، در چند قرن گذشته، ايدههاي مرتبط با توسعه و پيشرفت بهعنوان يک آرمان بشري مطلوب در سراسر جهان مقبوليت يافته و به شکل بستهاي از ايدهها ـ ايدهآليسم توسعه ـ انتشار يافته است. بسته ايدهآليسم توسعه حاوي مجموعهاي از ايدهها بدين شرح است که: 1) جامعه مدرن جامعهاي خوب و قابل حصول است. 2) خانواده مدرن، خانوادهاي خوب و قابلحصول است. 3) خانواده مدرن و جامعه مدرن ارتباط علّي متقابل دارند و لازم و ملزوم يکديگرند. 4) انسانهاي مدرن آزاد و برابرند و روابط اجتماعي، مبتني بر توافق و اجماع است. اين مجموعه از ايدهها، آرمانها و ايدهآلهاي تأثيرگذاري را ايجاد نموده که در تغييرات نگرشي و رفتاري خانواده در سطح جهان نيرويي قدرتمند بوده است. هر کجا که عناصري از ايدهآلهاي اساساً غربي توسعه و اشکال خانواده مرتبط با آن، گسترش و مقبوليت يافتهاند، به تسريع تغيير در بسياري از رفتارهاي جمعيتي و خانوادگي، نظير افزايش استفاده از روشهاي پيشگيري، کاهش باروري و گسترش خانوادههاي کوچکتر، افزايش سن ازدواج، نظارت کمتر والدين بر ازدواج جوانان، طلاق بيشتر، برابري جنسيتي بيشتر، روابط جنسي و فرزندآوري خارج از محدوده ازدواج کمک کردهاند. در عين حال، مقاومت در برابر عناصري از ايدهآليسم توسعه در نقاطي از دنيا، عاملي در ابقاء الگوها و اشکال سنتي خانواده بوده است.
گرچه هر کدام از اين ديدگاههاي تئوريکي تلاش کردهاند تا عوامل تغييرات خانواده و سازوکار تأثيرگذاري آنها را توضيح دهند، اما قدر مسلم اينکه، تأثير عوامل نگرشي و ساختاري تغييرات خانواده در بين همه گروهها و لايههاي اجتماعي يکسان و همزمان نيست. معمولاً در بين گروههاي مختلف اجتماعي، سطوح مختلفي از پايبندي به ارزشهاي ريشهدار تاريخي و همچنين انطباق با تغييرات جديد نيز وجود دارد که سبب ايجاد تفاوتها و شکافهاي اجتماعي ميگردد. در پروسه تحولات شتابان اجتماعي، يکي از بارزترين شکافهاي ارزشي و نگرشي در بين نسلهاي قديم و جديد نمود پيدا ميکند؛ بهطوري که نسلهاي قديم گرايش بيشتري به حفظ و استمرار ارزشهاي ريشهدار فرهنگي دارند و در مقابل، نسلهاي جوانتر، به تغييرات اجتماعي جديد روي آورده و به آن فرصت و امکان بروز ميدهند.
با توجه به مباحث نظري فوق، اين مقاله به بررسي تفاوتها و تغييرات بيننسلي در ارتباط با ارزشها و نگرشهـاي مـرتبط با ازدواج و تشکيل خانواده ميپردازد. لازم به ذکر است که مـفهوم نسل در چهار معنا و مقوله يعني نسل به معناي نسب خويشاوندي، نسـل به معناي افراد هم دوره، نسل به معناي مرحله زندگي و نسل به معناي دوره تاريخي بکار گرفته شده است (cf. Kertzer, 1993). در اين مقاله منظور از نسل باتوجه به نسب خويشاوندي شامل دو نسل دختران و مادرانشان ميباشد که بهطور ضمني ساير معاني نسل را نيز در خود دارد.
3) پيشينه تحقيق
در بستر تحولات اجتماعي وسيع دامنه در دهههاي اخير، يکي از حوزهها و علايق مهم پژوهشي محققان خانواده، بررسي شباهتها و تفاوتهاي بين نسلي بوده است. برخي مطالعات نظير مالهوترا و همکارانش (1992) به بررسي و تبيين شباهتهاي نسلي دختران و مادران در ادراکات و انتظارات ازدواج پرداختند. مطالعه آنها در سريلانکا نشان داد که نگرشهاي دختران و مادران شان درباره ازدواج نسبتاً مدرن ميباشد. در تبيين اين وضعيت، گسترش تحصيلات و استفاده از رسانهها بسيار مهم بودهاند، بدين صورت که در بستر جامعهاي که فرصتهاي تحصيلي و رفاه اجتماعي براي زنان در دسترس باشد، مادران در توافق بيشتري با دخترانشان بر ابعاد فردي2 ازدواج تاکيد دارند تا ابعاد خانوادگي3 آن. در مقابل، مطالعات ديگر عمدتاً تفاوتهاي نسلي را نشان دادهاند. براي مثال، مطالعه شارما وهمکاران4 (2005) تفاوتهاي بيننسلي در مفهوم ازدواج بهويژه در ارتباط با ازدواجهاي عاشقانه و بين طبقاتي در ميان دو نسل دختران و مادران در هند را نشان ميدهد.
در ايران نيز برخي مطالعات در حوزه خانواده، رويکردي نسلي اتخاذ کرده و شباهتها و تفاوتهاي بين نسلي را در اين حوزه مورد بررسي قرار دادهاند. براي مثال، آزادارمکي و همکاران (1379) تفاوتهاي بين نسلي را با بررسي سه نسل در خانوادههاي تهراني مورد مطالعه قرار داده و نتيجه گرفتند که الگويي از شباهتها و تفاوتهاي نسلي يا بهعبارتي تداوم و تغيير در سنتها و ارزشهاي حاکم بر خانواده و نگرشهاي موجود نسبت به آنها وجود دارد. عبداللهيان (1383) نيز در بررسي نسلها و نگرشهاي جنسيتي بر جريان متفاوت ذخيرهسازي اطلاعات تأکيد داشته و نشان ميدهد نسلهاي جوانتر نقش پررنگتري در فرآيند توليد ارزشهاي اجتماعي و نيز بازتوليد نظام اجتماعي ايران دارند. عباسيشوازي و ترابي (1385) نيز در بررسي تفاوتهاي بين نسلي ازدواج خويشاوندي در ايران نشان دادند که تفاوتهاي بين نسلي فرزندان و والدين در ويژگيها و مشخصههاي فردي منجر به کاهش مطلوبيت و رواج ازدواج خويشاوندي نگرديده است. همچنين رابطه الگوهاي رفتاري و نگرشي فرزندان با الگوي ازدواج والدين و نيز تأثير تفاوت ويژگيهاي والدين بر نگرش فرزندان از ساير نتايج به دست آمده در اين مطالعه است.
علاوه بر اينها، مطالـعات ديگري نيز به بررسي تفاوتهاي نسلي خانواده در ابعاد مختلفي نظير ازدواج و تشکيل خانواده ((cf. Axinn & Thornton, 1993، روابط جنسي (cf. Annie Kao et al. 2007)، نگـرشهاي بـاروري (cf. Barber, 2001)، طـلاق (cf. Amato, 1996)، نقـشها و مـوقـعيتهاي زنانه (cf. Sheblosk & Gibbons,1998) پرداختهاند.
4) روش و دادههاي تحقيق
شهر يزد، به عنوان ميدان تحقيق حاضر، مرکز و بزرگترين شهر استان يزد محسوب ميگردد. اين شهر، از نظر عناصر فرهنگي مختلفي نظير قوميت، زبان و مذهب، جمعيتي تقريباً يکدست و همگن بشمار ميرود. علاوه بر اين، از نظر اکثر شاخصهاي متعارف اقتصادي ـ اجتماعي نظير سواد و تحصيلات، شهرنشيني، صنعت و اشتغال، جايگاهي بالاتر از متوسط کشوري را به خود اختصاص داده است (رک. عسکريندوشن، 1388). يزد، بهرغم برخورداري از سطح نسبتاً بالاي توسعهيافتگي در کشور، هنوز فرهنگ مذهبي و بسياري از ويژگيهاي سنتي خانواده را حفظ كرده است. همچنين از نظر نگرش نسبت به ازدواج زودرس و اهميت و استحکام بنيان خانواده، يزد جامعهاي سنتگراست و يکي از پايينترين ميزانهاي طلاق در ايران را دارد که آن را در زمره شهرهاي سنتي و مذهبي ايران قرار ميدهد (رک. عباسيشوازي و عسکريندوشن، 1384؛ (cf. Tremayne, 2006 . از اينرو، يزد آميزهاي منحصربهفرد از ترکيب عناصر مدرن و سنتي را در خود مجسم کرده که بستر اجتماعي مناسب و جالبي را براي بررسي تغييرات رفتاري و نگرشي خانواده و ازدواج فراهم ميکند.
دادههاي مورد استفاده، حاصل يک پيمايش مقطعي در شهر يزد است که در پاييز 1386 به اجرا درآمد و اطلاعات لازم از طريق مصاحبه چهرهبهچهره با پاسخگويان جمعآوري گرديد. با استفاده از روش نمونهگيري خوشهاي دو مرحلهاي (که در آن واحد نمونهگيري مرحله اول، خوشه و واحد نمونهگيري مرحله دوم، گروهي شامل سه خانوار معمولاً مجاور بود) 564 خانوار در مناطق مختلف شهر يزد، به عنوان نمونه انتخاب شدند. از هر خانوار نمونه، با يک نفر زن حداقل يکبار ازدواج کرده واقع در سنين 59 ـ 15 ساله مصاحبه به عمل آمد. پس از انجام مصاحبه با نمونه واجد شرايط، چنانچه خانوار نمونه داراي دختر هرگز ازدواجنکرده واقع در سنين 29 ـ 15 ساله بود، آن دختر نيز بهطور جداگانه مورد مصاحبه قرار گرفت. اطلاعات لازم سرانجام از 548 زن حداقل يکبار ازدواج کرده 59 ـ 15 ساله و 155 دختر هرگز ازدواج نکرده 29 ـ 15 ساله جمعآوري گرديد.
جدول شماره (1): مشخصههاي جمعيتي نمونه به تفکيک مادران و دختران
نسل | مشخصههاي جمعيتي | |
دختران | مادران | |
7/19
| 8/43
| ميانگين سني (به سال) |
|
| سطح تحصيلات (به درصد) |
ـ
| 1/7
| بيسواد
|
3/1
| 8/43
| ابتدايي
|
9/3
| 4/19
| راهنمايي
|
1/56
| 2/23
| متوسطه و ديپلم
|
7/38
| 5/6
| دانشگاهي
|
|
| وضع اشتغال (به درصد) |
3/14
| 2/12
| شاغل |
7/85
| 8/87
| غيرشاغل
|
|
| محل اصلي زندگي تا قبل از 12 سالگي (به درصد) |
4/97
| 2/74
| شهر
|
6/2
| 8/25
| روستا
|
155
| 155
| تعداد نمونه مورد بررسي |
در مقاله حاضر، براي انجام تحليلها، صرفاً زيرنمونهاي از زنان واجد شرايطي که داراي حداقل يک دختر ازدواج نکرده واقع در سنين 29 ـ 15 ساله بوده انتخاب شدند به اين ترتيب، 155 مادر و 155 دختر هرگز ازدواج نکرده آنها که امکان همتا نمودن و پيوند زدن اطلاعات آنها در فايل دادهها وجود داشت، انتخاب گرديده و تفاوتها و تغييرات نسلي در نگرشها و ايدهآلهاي ازدواج مربوط به اين دو نسل مورد بررسي قرار گرفت. جدول شماره1 برخي از ويژگيهاي جمعيتي نمونه مورد بررسي را براي دو نسل مادران و دختران نشان ميدهد. اطلاعات جدول، نشان ميدهد که نسل دختران برخوردار از سطوح آموزشي بالاتر، اشتغال بيشتر (به رغم آنکه هنوز اکثر آنها در سنين آموزش واقعاند) و عمدتاً داراي خاستگاه شهرياند. تفاوتهاي نسلي در اين ويژگيها، ميتواند بر ايدهآلها و نگرشهاي ازدواج آنان تأثير گذارد.
5) نتايج و يافتههاي تحقيق
به منظور مطالعه تفاوتها و تغييرات بيننسليِ ارزشها و هنجارهاي ازدواج، با استفاده از رويکرد نسلي به مقايسه ديدگاهها و نگرشهاي دو نسل مادران و دختران ميپردازيم. اطلاعات مورد تحليل در اينجا، براساس سؤالات کاملاً يکسان براي هر دو گروه مادران و دختران (ولي در دو پرسشنامه مجزا) جمعآوري شدهاند. در ارائه نتايج و يافتههاي تحقيق تمرکز بر چهار محور از نگرشهاي بيننسلي در رابطه با ابعاد مختلف ازدواج است:
1 ـ ميزان پايبندي به نهاد ازدواج 2 ـ نگرش نسبت به نحوه انتخاب همسر و رُجحانهاي فرهنگي مرتبط با ازدواج خويشاوندي 3 ـ زمانبندي ازدواج و فرزندآوري 4 ـ نگرشها در مورد ازدواج مجدد و چندهمسري.
1 ـ 5) نگرش نسبت به تجرد و ازدواج
تحليل نگرشهاي بيننسلي را با بررسي نظرات پاسخگويان در مورد تجرد و زندگي زناشويي آغاز ميکنيم. اطلاعات لازم براي بررسي نگرشها در اين زمينه در قالب دو گويه چهار درجهاي (کاملاً مخالف تا کاملاً موافق) از طيف ليکرت جمعآوري شده که مضمون گويههاي مورد استفاده و نتايج آن در جدول 2 منعکس شده است. در مورد اولين گويه از جدول ميتوان ديد که در کل، هر دو نسل نگرشي منفي و مخالف نسبت به تجرد دارند. با اين حال، نسل مادران مخالفت شديدتري را در مورد مجرد ماندن نسبت به نسل دختران هرگز ازدواجنکرده ابراز داشتهاند؛ بهطوري که مخالفت با تجرد از 83 درصد براي مادران به 74 درصد براي دختران کاهش مييابد. به عبارت ديگر، نسل جديد بيشتر از نسل قديم با تجرد و عدم ازدواج موافقاند.
جدول شماره (2): توزيع درصدي نظرات نسل مادران و دختران در مورد تجرد و زندگي زناشويي
نگرش نسبت به تجرد و ازدواج | مادران پاسخگو | دختران پاسخگو | مقدار آزمون |
با توجه به همه محاسن و معايباش، مجرد بودن بهتر از تأهل است* (درصد مخالفين) | 2/83
| 2/74
| *733/4 =X2
|
ازدواجکردهها، زندگي راحتتري از مجردها دارند* (درصد موافقين) | 9/72
| 0/49
| ***557/18=X2
|
* درصد موافقين، مجموع درصد پاسخها به گزينههاي کاملا موافق و موافق، و درصد مخالفين، مجموع درصد پاسخهاي ذکر شده به گزينههاي کاملا مخالف و مخالف است. ضمنا، دو گويه فوق، مقادير گمشده(missing values) نداشته و تعداد پاسخگويان نمونه از هر نسل معادل 155 نفر بوده است. *معناداري در سطح 05/0 ** معناداري در سطح 01/0 *** معناداري در سطح 001/0 |
ملاحظه قسمت پاييني جدول 2، در اين مورد که ازدواجکردهها، زندگي راحتتري از مجردها دارند، حکايت از اين دارد که نگرشهاي دو نسل عدم تشابه بيشتري را منعکس ميکنند. در حالي که نزديک به سه چهارم از مادران نگرش مثبتي را در مورد تأهل و زندگي زناشويي اظهار کردهاند، اين نسبت در بين دختران به نصف کاهش يافته است.
توزيع نگرشها نسبت به هر دوگويه مربوط به تجرد و زندگي زناشويي حاکي از تفاوت معنادار آماري است که بين نسل مادران و دختران وجود دارد. ما اين تفاوتهاي نگرشي را به نوعي تغيير و در عين حال استمرار بيننسلي در ايدهها، ترجيحات و انتظارات در زمينه ازدواج تفسير ميکنيم. نگرش غالبي که در درون هر دو گروه در مخالفت با تجرد وجود دارد، همچنان نشان دهندة اهميت پايدار نهاد ازدواج در زندگي فردي و اجتماعي و استمرار پايبندي به آن است. در عين حال، نظر مساعدتر دختران نسبت به تجرد، ميتواند بيانگر تغييري باشد که در نگرش نسبت به تجرد و همسو با تأخير در سن ازدواج و طولانيتر شدن دوره تجرد طي ساليان اخير در جامعه ايران روي داده است. به باور ما، اين نگرش ميتواند منعکس کننده موافقت و تمايل عدهاي از جوانان به طولانيتر شدن دوره تجرد باشد، اما به معناي تمايل آنان به تجرد قطعي نيست؛ زيرا گرايشهاي فرهنگي رايج در جامعه ايران بهطور کلي و در شهر يزد بهطور خاص، در جهت حمايت شديد از ازدواج است و نتايج مطالعات و تحقيقات قبلي (cf. Abbasi ـ Shavazi et al,2003) نيز مؤيد نيروي قدرتمند عناصر فرهنگ سنتي در شهر يزد نسبت به موضوعات ازدواج و خانواده است. از طرف ديگر، در فرهنگ عمومي جامعه نيز بهطورسنتي، انتظارات اجتماعي ازدواج براي جوانان نيرومند بوده و فشارهاي اجتماعي متعددي بر جوانان وجود دارد تا پس از رسيدن به سنين مناسب، اقدام به ازدواج و تشکيل خانواده نمايند. اين فشارهاي اجتماعي که همواره در مورد دختران بيش از پسران بوده، همچنان در بطن ارزشها و هنجارهاي فرهنگي جامعه استمرار دارد.
2 ـ 5) انتخاب همسر، حدود و دامنه آن
نظام تاريخي ازدواج در جامعه ايران، عمدتاً توسط والدين و شبکه خويشاوندي ترتيب مييافت و الگوي همسرگزيني از قديم با محوريت خانواده بود (رك. سرايي، 1385؛ آزادارمکي، 1386). با توجه به وابستگي متقابل اقتصادي و اجتماعي نسلها و خويشاوندان در گذشته، پيوند ازدواج، تنها دو فرد را به هم مرتبط نميکرد، بلکه دو دودمان را به يكديگر مرتبط مينمود و از اين رو موضوعي فراتر از آن چيزي بود که بهطور کامل به اختيار فرد نهاده شود. از طرفي به خاطر تصورات مذهبي رايج در خصوص تعريف رفتار شايسته براي زنان و ضرورت حفظ عفت و پاکدامني، هرگونه معاشرتِ پيش از ازدواج و تعامل بين زوجين معمولاً به جلسات کوتاه آشنايي محدود ميشد که تحت نظارت و کنترل شديد خانوادهها، مخصوصاً خانواده دختر قرار داشت (cf. Bauer, 1984; Tashakkori & Thompson, 1988).
دادههاي جدول 3، توزيع درصدي پاسخگويان تحقيق حاضر را در رابطه با نگرش نسبت به انتخاب همسر نشان ميدهد. در اين جدول، به منظور بررسي نگرشها در زمينه انتخاب همسر، نظرات پاسخگويان در مورد شيوه مناسب تصميمگيري جوانان در مورد ازدواج و همچنين ترجيحات پاسخگويان در رابطه با انتخاب همسر از بين خويشاوندان و يا غيرخويشاوندان ارائه شده است.
جدول شماره (3): توزيع درصدي نظرات مادران و دختران نسبت به انتخابهمسر، حدود و دامنه آن
انتخاب همسر، حدود و دامنه آن | مادران پاسخگو | دختران پاسخگو | مقدار آزمون |
براي ازدواج، بهتر است به دختر و پسر فرصت داد تا از يکديگر شناخت کافي پيدا کنند يا اينکه خانوادهها از روي شناخت و تجربهاي که دارند در مورد ازدواج آنها تصميم بگيرند* |
|
|
|
دختر و پسر از هم شناخت کافي پيدا کنند | 0/69 | 5/86 |
|
خانوادهها در مورد ازدواج آنها تصميم بگيرند | 7/9 | 9/3 | **632/13 =X2 |
ساير | 3/21 | 7/9 |
|
بنظر شما، پسرها بهتر است با دختري از افراد فاميل ازدواج کنند يا با فردي غيرخويشاوند* |
|
|
|
فاميل و خويشاوند | 1/18 | 7/9 |
|
غيرخويشاوند | 6/51 | 8/45 | *639/8 =X2 |
فرقي نميکند | 3/30 | 5/44 |
|
بنظر شما، دخترها بهتر است با پسري از افراد فاميل ازدواج کنند يا با فردي غيرخويشاوند* |
|
|
|
فاميل و خويشاوند | 7/18 | 2/5 |
|
غيرخويشاوند | 0/49 | 3/52 | ***285/ 14 =X2 |
فرقي نميکند | 3/32 | 6/42 |
|
* گويههاي فوق، مقادير گمشده نداشته و تعداد پاسخگويان نمونه از هر نسل معادل 155 نفر بوده است. * معناداري در سطح 05/0 ** معناداري در سطح 01/0 ***معناداري در سطح 001/0 |
اطلاعات ارائه شده در اولين بخش از جدول 3 بر مقوله شيوه مناسب انتخاب همسر متمرکز است و نشان ميدهد که در بين پاسخگويان دو نسل، تفاوتهاي نگرشي محسوسي در رابطه با نحوه انتخاب همسر وجود دارد. ملاحظه نحوه توزيع پاسخها در بين مقولات مختلف اين پرسش منعکس کننده تمايل بيشتر نسل دختران به آزادي جوانان در امر انتخاب همسر است. در حالي که نزديک به 69 درصد از نسل مادران پاسخگو معتقدند که در تصميمگيري براي ازدواج بايد جوانان شناخت کافي نسبت به يکديگر پيدا کنند، اين نسبت در بين نسل دختران بالاتر و حدود 87 درصد بوده است. در مقابل، تأکيد بر نقش شناخت و تجربه خانواده در ارتباط با تصميمگيري براي ازدواج جوانان در بين مادران بيشتر از دختران است.
يافتههاي مطالعه حاضر، همچنين همسو با نتايج مطالعات قبلي در اين زمينه است. چندين مطالعه، براساس دادههاي قومنگارانه (cf. Friedl, 2003; Bauer, 1985) شکل رايجِ ازدواجهاي ترتيبيافته را در گذشته، بهويژه براي زنان گزارش کردهاند و شواهدي از تغيير آن را در ساليان اخير ارائه دادهاند. بهعنوان مثال، در مطالعه فريدل (2003)، زنان سالمند عموماً چنين ابراز ميکردند که تا قبل از عروسي، بهدرستي نميدانستند که ازدواج يعني چه و تنها چيزي که انتظار داشتند، پوشيدن لباس نو و گردنبند و برگزاري مراسم بود. ولي نسلهاي جديد کاملاً متفاوت از نسلهاي پيشاند، بهطوريکه فرآيندي از فردگرايي، بهتدريج در ميان جوانان و مخصوصاً زنان، شروع شده و واژه آزادي در بحث ازدواج راه پيدا کرده که تلويحاً به معني تمايل روزافزون به استقلال بيشتر در زمينه انتخاب همسر ميباشد (Friedl, 2003: p157). البته، با اين همه بايد يادآور شد که گرچه در چند دهه اخير، تغييرات نگرشي و رفتاري عمدهاي در جهت انتخاب آزادانهتر همسر صورت گرفته است، ولي همچنان نظر و شرايطي که خانواده در انتخاب همسر مطرح ميکند، اهميت دارد.
ازدواج خويشاوندي، از ديرباز به عنوان يکي از اشکال مرجح انتخابهمسر در جامعه ايران رواج داشته است. مطالعات اخير ثبات نسبي و بالاي ازدواجهاي خويشاوندي در ايران را نشان دادهاند و رواج ازدواجهاي خويشاوندي را در دامنهاي بين 41 ـ 38 درصد از کل ازدواجها و در شهر يزد حدود 46 درصد گزارش کردهاند (رک. عباسي و ترابي،1385؛(cf. Givens & Hirshman,1994 ؛Abbasi ـ Shavazi, et al, 2008a,b . بخش دوم و سوم جدول 3، نگرشهاي پاسخگويان دو نسل را در مورد ترجيح ازدواج خويشاوندي براي پسران و دختران نشان ميدهد. نگرش نسل مادران در مورد ازدواج خويشاوندي يا غيرخويشاوندي فرزندان اعم از پسر و دختر تقريباً مشابه است، بهطوريکه حدود نيمي از آنان ازدواج غيرخويشاوندي و تقريباً 18 درصد ازدواج خويشاوندي را مناسب ميدانند و 30 درصد نيز معتقدند که فرقي نميکند. اين در حالي است که نسل جوان به مراتب کمتر از مادرانشان موافق ازدواج خويشاوندي بودهاند و در مقابل، نظر مساعدتري نسبت به ازدواج غيرخويشاوندي مخصوصاً براي دختران ابراز داشتهاند. از اينرو، ميتوان نوعي تفاوت نسلي را در نگرش به ازدواج خويشاوندي و در جهت کمترشدن مطلوبيت اين نوع ازدواجها براي نسل جديد مشاهده نمود.
3 ـ 5) زمانبندي ازدواج و فرزندآوري
اسناد و شواهد موجود حکايت از آن دارد که در گذشته ازدواجها در ايران، تقريباً در تمامي طبقات اجتماعي و نقاط شهري و روستايي در سنين پايين صورت ميگرفت. با وجود تغيير سن واقعي ازدواج در دهههاي اخير، دادههاي مناسبي براي بررسي روند تغييرات نگرشي در چند دهه گذشته در دسترس نيست. با اينحال چندين مطالعه، سن مطلوب ازدواج را تا چند دهه قبل براي دختران زير 20 سال، با تمرکز بيشتر بر سنين 18 ـ 16 سالگي گزارش کردهاند (Gulick & Gulick, 1978:p 517; Bauer, 1984:p 281).
بخش اول جدول 4، توزيع نظرات پاسخگويان دو نسل را در مورد متوسط سن مناسب ازدواج دختران و پسران نشان ميدهد. براساس دادهها، در خصوص سن ايدهآل ازدواج پسران تفاوت اندک و از نظر آماري غيرمعناداري را در بين دو نسل نشان ميدهد. در مقابل، سن ايدهآل ازدواج دختران به ترتيب برابر 1/22 و 2/23 سال بوده است که تفاوت بين نسلي و معناداري را در جهت تمايل بيشتر نسل جديد در به تأخير انداختن ازدواج نشان ميدهد.
جدول شماره (4): نظرات پاسخگويان در مورد زمانبندي ازدواج و تولد اولين فرزند بعد از ازدواج
زمانبندي ازدواج و فرزندآوري | مادران پاسخگو | دختران پاسخگو | مقدار آزمون |
متوسط سن ايدهآل ازدواج (سال) |
|
|
|
براي پسران | 1/26 | 5/26 | 607/1=t |
براي دختران | 1/22 | 2/23 | *** 123/4= t |
براي يک زوج تازه ازدواجکرده مناسب است که چه مدتي (به ماه) پس از ازدواج، بچه اولشان را بدنيا بياورند؟* |
|
|
|
12ماه و کمتر | 1/35 | 1/15 |
|
24 ـ 13 ماه | 4/51 | 4/51 |
|
36 ـ 25 ماه | 8/10 | 6/22 |
|
بيش از 36 ماه | 7/2 | 0/11 |
|
تعداد کل پاسخگويان | 154 | 154 | ***132/5=t |
*لازم به ذکر است که نگرش در رابطه با مدت زمان مناسب بين سن ازدواج و تولد اولين فرزند به صورت يک سؤال باز و در سطح فاصلهاي سنجيده شده است. با اين حال، به منظور مقايسه بهتر نگرشهاي دو نسل دادهها به صورت گروهبندي شده نمايش داده شد، اما در نهايت، با توجه به فاصلهاي بودن سطح سنجش متغير اصلي از آزمون t براي آزمون تفاوت استفاده شده است. * معناداري در سطح 05/0 ** معناداري در سطح 01/0 ***معناداري در سطح 001/0 |
در مـجموع، تفاوت بيننـسلي نگرشها در مـورد سـن ايـدهآل ازدواج نسـبتاً انـدک و هـمگراست. به باور ما، اين وضـعيت انـعکاسـي از همگرايي انتـظارات نسـل جـوان و والدين در زمـيـنه ادامـه تحـصيل و اشـتغال در بازار کار و در ضـمن شـرايط بحراني کـسـب شـغل و درآمـد براي جـوانان ميباشد (رك. صـادقـي و همکاران، 1386؛ cf. Abbasi ـ Shavazi et al. Forthcoming).
ادبيات پژوهشي موجود در رابطه با زمانبندي فرزند اول پس از ازدواج مبين رابطه ميان زمانبندي فرزند اول و فاصلهگذاري تولدهاي بعدي و نيز تعداد کل فرزندان است (cf. Teachman & Heckert, 1985; Trussell & Menken, 1978). از نقطهنظر تاريخي در جامعه ايران، تشکيل خانواده ارتباط تنگاتنگي با تجديدنسل و فرزندآوري داشته و غالباً يکي از انگيزههاي اصلي و اوليه ازدواج، تداوم نسل و داشتن فرزند به شمار ميرفت. باروري بالا تعيينکننده منزلت اجتماعي و خانوادگي زن و ناباروري يک توجيه کافي براي طلاق يا ازدواج مجدد مرد دانسته ميشد. از اينرو، انتظارات رايج اجتماعي از زوجين و بهويژه زنان، اين بود که در فاصله کوتاهي پس از شروع زندگي زناشويي (و معمولاً در اولين سال ازدواج) اولين فرزند خود را به دنيا آورند. با اين حال، شواهد حاکي از تغييرات اخيري است که در رفتارهاي فاصلهگذاري و توقف فرزندان در حال وقوع است (cf. Hosseini ـ Chavoshi et al, 2006).
اطلاعات ارائه شده در جدول 4، هماهنگ با روند تغييرات رفتاري اخير، تفاوت آماري معناداري را در نگرشهاي دو نسل پيرامون زمانبندي فرزند اول نشان ميدهد. از بين پاسخگويانِ نسل مادران، کمي بيش از يکسوم بر اين باورند که بهتر است اولين فرزند، در نخستين سال زندگي زناشويي متولد شود که اين نسبت در نسل دختران به حدود يکششم تنزل مييابد. در مقابل، تنها يک نفر از هر هشت نفر در بين نسل مادران با فاصله زماني بيش از دو سال بين ازدواج و تولد اولين فرزند نظري موافق دارند و در بين نسل دختران تنها يک نفر از هر سه نفر. بنابراين، تفاوت بيننسلي قابل توجهي در نگرشها در مورد فاصلهگذاري بين زمان ازدواج و تولد اولين فرزند مشاهده ميشود و نسل دختران گرايش زيادي در جهت به تأخير انداختن فرزندآوري دارند. از اينرو به نظر ميرسد که الگوي سنتي به دنيا آوردن چند فرزند فوري بلافاصله بعد از ازدواج درحال تغيير اساسي ميباشد.
4 ـ 5) ازدواج مجدد و چندهمسري
چندهمسري در ايران، همواره تنها از نوع چندزني مقبول بوده و عليرغم امکان نظري و تأييد ديني در انتخاب بيش از يک زن براي مرد، واقعيت اجتماعي در ايران نشان دهنده تکهمسري است (آزادارمکي،1386:ص 104). اگرچه در گذشته بعضي از افراد متمول امکان انتخاب بيش از يک زن را پيدا ميکردند، ولي رواج آن بالنسبه محدود بوده است. بـرآوردهاي اماني (اماني،1380:ص 42) بـراساس سـرشماريهاي 75 ـ 1335، بالاترين ميزان رواج چندهمسري را در سرشماري 1365 و معادل 1022 زوجه در برابر هزار زوج نشان ميدهد که پس از آن به 1007 زوجه براي هر هزار زوج در سرشماري 1375 کاهش يافته است.
جدول 5، توزيع نگرشها و ايدهآلهاي مرتبط با ازدواج مجدد و چندهمسري را براي پاسخگويان دو نسل نشان ميدهد. با نگاه در اولين بخش از جدول که به بررسي ديدگاه پاسخگويان در مورد چندهمسري اختصاص دارد، به خوبي ميتوان حمايت از قانوني بودن تکهمسري را در ميان هر دو نسل ملاحظه نمود. به نحوي که بهطور متوسط حدود 90 درصد از پاسخگويان هر دو نسل از آن حمايت ميکنند. عليرغم تفاوتي که در توزيع درصدي نظرات مادران و دختران وجود دارد، اين تفاوت از نظر آماري معنادار نيست و حاکي از اجماع و توافق نظر هر دو نسل در مخالفت با چندهمسري است.
جدول شماره(5): توزيع درصدي نظرات مادران و دختران نسبت به ازدواج مجدد و چندهمسري
ازدواج مجدد و چندهمسري | مادران پاسخگو | دختران پاسخگو | مقدار آزمون |
براي بيشتر مردم دنيا، کدام بهتر است جامعهاي که قانون به مردان اجازه دهد همزمان چندزن داشته باشند يا جامعهاي که چندزني در آن قانوني نباشد |
|
|
|
چندزني قانوني باشد | 6/8 | 8/11 |
|
چندزني قانوني نباشد | 4/91 | 2/88 | 824/0=x2 |
تعداد کل پاسخگويان | 151 | 144 |
|
حتي اگر زن اول نازا باشد، مرد حق ندارد زن دوم بگيرد (درصد موافقين)* | 9/41 | 2/54 | *665/4 =x2 |
اگر زن جواني از شوهرش طلاق بگيرد يا اينکه شوهرش فوت کند، بايد دوباره ازدواج کند (درصد موافقين)* | 9/92 | 0/87 | 969/2 =x2 |
* درصد موافقين، مجموع درصد پاسخها به گزينههاي کاملا موافق و موافق است. ضمنا اين گويهها، مقادير گمشده نداشته و تعداد پاسخگويان نمونه از هر نسل معادل 155 نفر بوده است. * معناداري در سطح 05/0 ** معناداري در سطح 01/0 *** معناداري در سطح 001/0 |
در بخش دوم و سوم جدول 5، به موضوع ازدواج مجدد توجه شده است. در اينجا لازم به تأکيد است که از نقطهنظر تاريخي در جامعه ايران، ناباروري يک توجيه کافي براي طلاق (cf. Aghajanian, 1986) يا ازدواج دوباره مرد دانسته ميشد. اطلاعات ارائه شده در بخش دوم جدول، نگرش پاسخگويان دو نسل را در مورد اين گويه که <حتي اگر زن اول نازا باشد، مرد حق ندارد زن دوم بگيرد> نشان ميدهد. ملاحظه توزيع درصدي نظرات حاکي از وجود تفاوت نسلي و معنادار از نظر آماري در اين خصوص است؛ بهطوري که حمايت از اين گويه براي نسل قديم و جديد به ترتيب برابر با 42 و 54 درصد است. بهعبارت ديگر، مخالفت جوانان با چندزني در صورت ناباروري زن اول بيشتر از نسل قديم است.
الگوي توزيع نظرات پاسخگويان در مورد ازدواج مجدد زنان در آخرين بخش جدول آمـده است که حکـايت از مـقبوليت و موافقت پاسخگويان هر دو نسل در رابطه با ازدواج مجدد زنان دارد، بهطوريکه نسبت درصد موافقين با ازدواج مجدد زنان جوان در بين نسل مادران حدود 93 درصد و در بين نسل دختران حدود 87 درصد است. با اين حال، ملاحظه مقدار آزمون تفاوت معناداري را در نگرشهاي دو نسل نشان نميدهد. از اينرو، هر دو نسل قديم و جديد با ازدواج مجدد زنان جوان مطلقه يا بيوه موافقاند.
6) نتيجهگيري
هدف از اين مقاله، بررسي تحولات ايدهاي، نگرشي و ارزشي نسبت به موضوعات مرتبط با ازدواج و تشکيل خانواده با استفاده از رويکرد نسلي بود. با توجه به سرعت تغييرات اجتماعي در ساليان اخير، انتظار تئوريک بر اين بود که بازتاب تغييرات سريع اجتماعي دهههاي اخير، در تغييرات ارزشي و نگرشي بيننسلي نمود پيدا کند و در نتيجه نگرش نسلهاي جديد (دختران) و قديم (مادران) متمايز از يکديگر باشند. براي مطالعه اين موضوع، ثبات و تغيير در ارزشها و نگرشهاي مرتبط با ازدواج با استفاده از رويکرد بيننسلي و از طريق مقايسه تشابهات و تفاوتها در بين دو نسل (مادران و دختران هرگز ازدواجنکرده آنان) مورد بررسي قرار گرفت. دادهها از طريق يک پيمايش مقطعي در شهر يزد جمعآوري و اطلاعات مربوط به 310 نفر از مادران و دختران هرگز ازدواجنکرده آنان مورد بررسي قرار گرفت. برمبناي دادههاي مذکور، تداوم و تغيير بيننسلي در ارزشها و ايدهآلهاي ازدواج در چهار بعد مهم مورد تحليل قرار گرفت: اول، ميزان پايبندي به نهاد ازدواج، دوم، نگرش نسبت به نحوه انتخاب همسر و رجحانهاي فرهنگي مرتبط با ازدواج خويشاوندي، سوم، سن مناسب ازدواج و فرزندآوري و در نهايت، ايدهها و ديدگاههاي افراد نسبت به ازدواج مجدد و چندهمسري.
مقايسه و تحليل بيننسلي نگرشها، حاکي از اين بود که هم جوانان و هم نسل مادران نگرشي منفي و مخالف نسبت به تجرد دارند که بيانگر تأکيد و تعهد اجتماعي شديد نسبت به ازدواج و زندگي زناشويي است. با اين همه تفاوتهاي محسوس نگرشي نيز در اين زمينه بين دو نسل وجود دارد، بهطوريکه درصد دختراني که در مقايسه بين تجرد و تأهل، نظر مساعدتري نسبت به زندگي مجردي دارند، بيشتر از نسل مادران ميباشد.
يافتههاي مـطالعه همچـنين نشان داد که در زمينه شيوه انتخاب همسر، اکثريت پاسخگويان از هر دو نسل، بر کسب شناخت کافي زوجين نسبت به يکديگر تأکيد دارند، ولي در بين نسل جوان تمايل و تأکيد بيشتري در اين زمينه وجود دارد. اين امر از يکسو مبين اهميتي است که مردم براي ازدواج و زندگي زناشويي خوب بر مبناي شناخت کافي و انتخاب همسر صحيح قائلند و در عين حال مبين تمايل جوانان به آزادي بيشتر و استقلال تصميمگيري در زمينه انتخاب همسر است، گرچه در ايران هنوز نظر و شرايطي که خانوادهها در انتخاب همسر مطرح ميکنند، حائز اهميت است. همچنين تفاوتهاي بيننسلي محسوسي در زمينه ايدهآلها و ترجيحات انتخاب همسر در درون و يا بيرون از شبکه خويشاوندي وجود دارد و دادههاي تحقيق، از کاهش مطلوبـيت ازدواجهاي فـاميلي و خويـشاوندي در بيـن نـسل جديد حکايت ميکند، بهطوريکه دختران به مراتب کمتر از مادرانشان موافق ازدواج خويشاوندي بودهاند و در مقابل، نظر مساعدتري نسبت به ازدواجهاي غيرخويشاوندي ابراز داشتهاند.
در دو نسل مورد بررسي، نگرش نسبت به متوسط سن ايدهآل ازدواج براي پسران مشابه و حدود 26 سال و براي دختران با حدود يکسال تفاوت در بين نسل قديم و جديد به ترتيب حدود 22 و 23 سالگي است که در اين مورد باز هم دامنه اختلاف نظرها نسبتاً کم است. مقايسه نگرشهاي دو نسل در مورد فاصله زماني بين شروع زندگي زناشويي و تولد اولين فرزند، حاکي از شکاف بيننسلي قابلملاحظهاي در نگرشها بود و نسل جوانتر گرايش بيشتري به افزايش فاصلهگذاري بين زمان ازدواج و تولد اولين فرزند داشته و بهدنبال به تأخيرانداختن فرزندآوري ميباشند.
نتايج مطالعه همچنين بيانگر مشابهت زياد و توافقنظر گسترده در نگرشهاي دو نسل دختران و مادران در جهت حمايت از قانوني بودن تکهمسري در جامعه است. با اينحال، زماني که مسأله نازايي زن اول در ميان باشد، در نظر پاسخگويان اختيار کردن همسر دوم براي مردان توجيهپذيرتر ميشود و تفاوت نسلي در نگرشها بروز پيدا ميکند و نسل قديم نگرش سنتيتر و موافقتري را در اين مورد نشان ميدهد.
در مجموع، نتايج مطالعه، در راستاي تأييد و حمايت از انتظار تئوريک مقاله در زمينه تفاوتهاي نسلي در نگرش نسبت به ازدواج و تشکيل خانواده بود. البته در کنار تفاوتهاي نسلي در اکثر ابعاد ازدواج شاهد نوعي همگرايي و تشابه نسلي در برخي از ابعاد آن بوديم. استفاده از رويکرد بيننسلي در اين مطالعه در عين حال که فرصت منحصر بهفردي براي بررسي تفاوتها و تغييرات ارزشي و نگرشي فراهم نمود، امکان تحليل و تبيين عوامل احتمالي اين تفاوتها و شباهتها را نيز ميسر ساخت. با توجه به تفاوتهاي دو نسل در مشخصهها و زمينههاي اقتصادي ـ اجتماعي (جدول 1)، بخشي از تفاوتهاي بين نسلي در ابعاد مذکور ميتواند ناشي از تفاوتهاي نسلي در برخورداري از مشخصههاي اجتماعي مدرن نظير آموزش و تحصيلات، خاستگاه شهري و اشتغال در بخش مدرن اقتصادي باشد و بخشي از آن نيز ميتواند به تغييرات ايدهايي و پذيرش سريعتر و گستردهتر آن توسط نسل جديد مربوط باشد. از سوي ديگر، شباهتهاي نگرشي دو نسل مادران و دختران نيز در برخي ابعاد، ميتواند به خاطر تأثير فرآيند جامعهپذيري والدين، تأثير متقابل والدين و فرزندان بر يکديگر و يا موقعيت مشترک اقتصادي ـ اجتماعي والدين و فرزندان باشد. تحليل دقيقتر اين موضوع مستلزم مطالعات بيشتري در اين زمينه است.
بدينترتيب، نسلها بهطور متفاوتي در معرض تغييرات ازدواج و الگوهاي آن بوده و بالطبع اين تغييرات را بهگونهاي متفاوت درک، باور و عملياتي کردهاند. اين مطالعه تاحدودي به واکاوي برخي از اين ابعاد در حوزه ازدواج پرداخت، مطالعه عميق و تحليلي آن مستلزم دسترسي به دادههاي جامع کمّي و کيفي ميباشد. همچنين، نوعي نياز تحقيقاتي به بررسي تفاوتهاي نسلي در ساير ابعاد خانواده احساس ميشود که مطالعات بعدي لازم است بدان بپردازند؛ زيرا درک تفاوتهاي نسلي ميتواند به شناخت تغييرات رخ داده در نهاد خانواده و همچنين پيشبيني مسير تغييرات آن در آينده کمک کند.
فهرست منابع
– اماني، مهدي (1380)، <نگاهي به چهل سال تحول جمعيتشناختي ازدواج در ايران 75 ـ 1335>، نامه علوم اجتماعي، ش 17. صص. 46 ـ 33.
– آزادارمكي، تقي (1386)، جامعهشناسي خانواده ايراني، تهران: انتشارات سمت.
– آزاد ارمکي، تقي؛ زند، مهناز؛ خزايي، طاهره (1379)، <بررسي تحولات اجتماعي و فرهنگي در طول سه نسل خانواده تهراني>، نامه علوم اجتماعي، ش 16، صص 29 ـ 3.
– سرايي، حسن (1385)، <تداوم و تغيير خانواده در جريان گذار جمعيتي ايران>، نامه انجمن جمعيتشناسي ايران، ش2، صص 60 ـ 37.
– صادقي، رسول؛ قدسي، عليمحمد؛ افشارکهن، جواد (1386)، <واكاوي مسأله ازدواج و اعتبارسنجي يك راهحل>، پژوهش زنان، دوره 5، ش1، صص 108 ـ 83.
– عباسيشوازي، محمدجلال؛ عسکريندوشن، عباس (1387)، <آرمانگرايي در توسعه و نگرشهاي مرتبط با خانواده در ايران: مطالعه موردي در شهر يزد>، نامه علوم اجتماعي، ش34، صص 72 ـ 49.
– عباسيشوازي، محمدجلال؛ ترابي، فاطمه (1385)، <تفاوتهاي بين نسلي ازدواج خويشاوندي در ايران>، نامه انجمن جامعهشناسي ايران، دوره هفتم، ش4، صص 119 ـ 146.
– عباسيشوازي، محمدجلال؛ صادقي، رسول (1384)، <قوميت و الگوهاي ازدواج در ايران>، پژوهش زنان، دوره 3، ش1، صص47 ـ 25.
– عبداللهيان، حميد (1383)، <نسلها و نگرشهاي جنسيتي: سنجش آگاهي از تعارض در نگرشهاي جنسيتي>، پژوهش زنان، دوره 2، ش3، صص 84 ـ 57.
– عسکريندوشن، عباس (1388)، <آرمانگرايي توسعه و تغييرات خانواده (با تأکيد بر متغيرهاي جمعيتي در ايران): مطالعه موردي در شهر يزد>، پاياننامه دکتراي جمعيتشناسي، دانشگاه تهران.
– قائمي، علي (1363)، <نظام حيات خانواده در اسلام> تهران: انتشارات انجمن اوليا و مربيان.
-Abbasi ـ Shavazi, M.J., P. McDonald & M. Hossein ـ Chavoshi, (2003), “Change in Family, Fertility Behavior & Attitudes in Iran”, Working Paper in Demography, 88, Canberra: The Australian National University.
– ptAbbasi ـ Shavazi M. J., P. McDonald & M. Hosseini ـ Chavoshi (2008a), “The Family & Social Change in Post ـ Revolutionary Iran.” In K. M. Yount & H. Rashad (eds), Family in the Middle East: Ideational Change in Egypt, Iran, & Tunisia, New York: Routledge. Pp. 217 – 235.
-Abbasi ـ Shavazi, M. J., P. McDonald & M. Hosseini ـ Chavoshi (2008b), “Modernization or Cultural Maintenance: The Practice of Consanguine ous Marriage in Iran,” Journal of Biosocial Science, 40: 911- 933.
-Abbasi ـ Shavazi, M. J., S. P. Morgan, M. Hosseini ـ Chavoshi & P. McDonald (Forthcoming), “Family Change & Continuity in Iran: Birth Control Use before First Pregnancy”, Journal of Marriage & Family.
-Aghajanian, A. (1986), “Some Notes on Divorce in Iran.” Journal of Marriage & the Family , 48: 749-755.
-Amato, P. (1996), “Explaining the Intergenerational Transmission of Divorce”, Journal of Marriage & the Family ,58: 628 – 640.
– Annie Kao, T. S, B. Guthrie & C. Lovel& ـ Cherry (2007), An “Intergenerational Approach to Underst&ing Taiwanese American Adolescent Girls' & Their Mothers' Perceptions about Sexual Health”, Journal of Family Nursing, 13(3):312- 332.
-Askari ـ Nodoushan, A., T. Aghayarihir, A. Ahmadi & A. Mehryar (2006), “Changing Mate Selection Pattern in Iran”, Paper Presented at the International Conference on Emerging Population Issues in the Asian ـ Pacific egion: hallenges for the 21st Century, Mumbai, 10-13 December 2006.
-Axinn, W. G., & A. Thornton (1993), “Mothers, children & cohabitation: The intergenerational effects of attitudes & behavior”, American Sociological Review , 58, Pp. 233 – 246.
– Barber, J. (2001), “The Intergenerational Transmission of Age at First Birth among Married & Unmarried Men & Women”, Social Science Research, 30: 219 – 247.
-Bauer, J. (1984), “New Models & Traditional Networks: Migrant Women in Tehran”, In J. T. Fawcett, S. hoo, & P. Smith (eds).Women in the Cities of Asia: Migration & Urban Adaptation, Boulder, Colorado: Westview Press.
-Bauer, J. (1985), “Demographic Change, Women & the Family in a Migrant Neighborhood of Tehran”, In A. Fathi (ed.) Women & the Family in Iran, Leiden, Netherl&s: E.J. Brill. pp: 158-186.
-Clel&, J., & C.R. Wilson (1987), “Dem& Theories of the Fertility Transition: An Iconoclastic View”, Population Studies 41(1): 5-30.
-Friedl, E. (2003), “Tribal Enterprises & Marriage Issues in Twentieth ـ Century Iran”, In B. Doumani (ed). Family History in the Middle East: Household, Property & Gender, State University of New York.
-Givens B.P. & C. Hirschman (1994), “Modernization & Consan-guineous Marriage in Iran”, Journal of Marriage & the Family ,56(4): 820- 834.
-Good, W. (1963), “World Revolution & Family Patterns”, London: Free Press of Glencoe.
– Gulick, J. & M.E. Gulick (1978), “The Domestic Social Environment of Women & Girls in Isfahan, Iran”, In L. Beck & N. Keddie (eds). Women in the Muslim World, Cambridge, Massachusetts: Harvard University Press.
-Hosseini ـ Chavoshi, M., P. McDonald, & M. J. Abbasi ـ Shavazi (2006), The Iranian Fertility Decline, 1981- 1999: “An Application of the Synthetic Parity Progression Ratio Method”, Population, 61(5/6): 701- 718.
-Kertzer, L .D. (1993), “Generation as a Sociological Problem”, Annual Review of Sociology, 9: 125 -149.
-Lesthaeghe, R. & J. Surkyn (1988), “Cultural Dynamics & Economic Theories of Fertility Change”, Population & Development Review, 14(1): 1- 45.
-Lesthaeghe, R. (1995), “The Second Demographic Transition in Western Countries: An Interpretation”, Pp.17-61, In K. O. Mason & A ـ M. Jensen (ed.s), Gender & Family Change in Industrial Countries, Oxford: larendon Press.
-Malhotra A, A. Tsui, & V. de Silva (1992), “Mothers, Daughters & Marriage: Explaining Similarity in Generational Perceptions in Sri Lanka”, Unpublished Report. In www.popline.org
-Ryder, N. B. (1965), “The Cohort as a Concept in the Study of Social Change”, American Sociological Review, 30(6): 843- 861.
-Sharma, N, V. Sumati & A. Kesar (2005), “Intergenerational Diffrences in the Concept of Marriage among Dogra Brahmin Females (Mothers & Daughters) ”, Anthropologist, 7(4): 253- 256.
-Shebloski, B. & J. L. Gibbons (1998), “Intergenerational Patterns in Beliefs about Women's Roles among Adolescents & Their Parents in the Czech Republic”, Cross ـ Cultural Research, 32(3): 241- 256.
-Tashakkori, A. & VD. Thompson (1988), “Cultural Change & Attitude Change: An Assessment of Post ـ revolutionary Marriage & Family Attitudes in Iran”, Population Research & Policy Review, 7(1): 3 -27.
-Teachman, J. D. & D. A. Heckert (1985), “The Declining Significance of First ـ Birth Timing”, Demography , 22(2): 185-198.
-Thornton, A. (1989), “Changing Attitudes toward Family Issues in the United States”, Journal of Marriage & the Family, 51: 873- 893.
-Thornton, A. (2001), “The Developmental Paradigm, Reading History Sideways & Family Change”, Demography, 38(4): 449- 465.
-Thornton, A. (2005), “Reading History Sideways: The Fallacy & Enduring Impact of the Developmental Paradigm on Family Life”, Chicago, IL: University of Chicago Press.
-Tremayne, S. (2006), “Modernity & Early Marriage in Iran: A View from Within”, Journal of Middle East Women’s Studies , 2(1): 65-94.
-Trussell, J. & J. Menken (1978), “Early Childbearing & Subsequent Fertility”, Family Planning Perspectives 10: 209- 218.
-Van de Kaa, D. J. (1987), “Europe’s Second Demographic Transition”, Population Bulletin, 42 (1), Washington, PRB.
-Van de Kaa, D.J. (2001), “Postmodern Fertility Preferences: From Changing Value Orientation to New Behavior”, Population & Development Review, 27(Supp.): 290- 331.
منبع:
http://www.mr-zanan.ir/Template1/News.aspx?NID=2908