Warning: session_start(): open(/opt/alt/php74/var/lib/php/session/sess_c775ddf8ae5c5dd76f30878fa8faafbb, O_RDWR) failed: Disk quota exceeded (122) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489

Warning: session_start(): Failed to read session data: files (path: /opt/alt/php74/var/lib/php/session) in /home/doseir/domains/ferdose.ir/public_html/wp-content/themes/differ_parmis/warp/systems/wordpress/src/Warp/Wordpress/Helper/SystemHelper.php on line 489
مقررات کيفري لايحه­ حمايت از خانواده در بوته­ي نقد » موسسه حقوقی عدل فردوسی
Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

مقررات کيفري لايحه­ حمايت از خانواده در بوته­ي نقد

 احمد حاجي ده آبادي/ ص 7

چکيده

حمايت کيفري از ارزش­ها و قواعد هميشه در آخرين مرحله بايد صورت پذيرد به خصوص در حقوقي همانند حقوق خانواده که بيش از آنکه بر پايه­ي قرارداد استوار باشد، ايجاد و دوام آن بر عشق و علاقه‌ي زن و شوهر مبتني است. آنگاه که مداخله‌ي حقوق کيفري لازم است، بايد اصول و قواعد قانون‌گذاري و قانون­نگاري به طور كامل رعايت شود. اينکه مقررات کيفري لايحه حمايت از خانواده تا چه حد بر پايه­ي بايسته­هاي تقنين تنظيم شده است، پرسشي است که اين مقاله درصدد پاسخ­گويي به آن است.

 

کليد واژه:

لايحه­ي حمايت از خانواده، تقنين، ضرورت، جامعيت، تناسب جرم و مجازات، عنصر معنوي.

مقدمه

خانواده کوچک­ترين واحد اجتماع است که علي­رغم کوچکي آن نقش مهمي در روابط اجتماعي اشخاص، تعليم و تربيت فرزندان و پيشرفت و آباداني کشور ايفا مي‌کند چرا که کشوري آباد است و مردماني سعادتمند دارد که مديران موفقي داشته باشد و چنين مديراني در خانواده­هاي خوبي تربيت مي‌يابند و خانواده‌هاي خوب و همسراني شايسته دارند. به طور کلي زنان يا مرداني که در حوزه­ي اجتماع عهده­دار کاري به ظاهر کوچک يا بزرگ‌اند آنگاه موفق­اند که خانواده­ي خوبي داشته باشند. گزاف نيست اگر بگوييم مردي در خارج از خانواده در شغل و کارش موفق است که پيش از آن خانواده­ي خوبي دارد و در زندگي خانوادگي­اش موفق است و بي­جهت نيست که نبي مكرّم اسلام مي‌فرمايند: «من سعادة المرء الزوجة الصالحة» (صابري يزدي1363: 218). اهميت خانواده و نقش بسيار مهم آن نظام­هاي حقوقي را وادار ساخته که با وضع مقررات و پيش­بيني ضمانت اجراهاي مدني و کيفري به حمايت از خانواده و ارزش­هاي آن دست يازند.

پيشـينه­ي قانون­گذاري در زمينه­ي حقوق خانواده در ايران به سال1310 بازمي­گردد. در آن سال قانون راجع به ازدواج در تاريخ 23/5/1310 به تصويب رسيد. اما از آن سال تاکنون بارها و بارها قوانين مختلفي در حوزه­ي خانواده به تصويب رسيده و قوانين قبلي دستخوش تغيير و نسخ شده­اند. در آخرين مرحله، کميسيون قضايي مجلس در تاريخ 10/11/1388 لايحه­اي را با عنوان لايحه­ي حمايت از خانواده در 55 ماده به تصويب رسانيده است که توسط مجلس شوراي اسلامي در حال بررسي است و موادي از آن به تصويب رسيده است. گرچه در حال حاضر بخش عمده­اي از اين لايحه به امور شکلي مثل نحوه­ي تشکيل دادگاه خانواده مربوط است اما لايحه از امور ماهوي خالي نيست. فصل ششم اين لايحه از ماده 46 تا 53 يعني 8 ماده با عنوان «فصل ششم ـ مقررات کيفري» به جرم انگاري برخي اعمال در حوزه­ي حقوق خانواده و يا مرتبط با آن پرداخته است. اين مقاله درصدد نقد و بررسي مقررات کيفري اين لايـحه است تا مگر با بيان نقاط ضعف و اشکال بتواند گامي کوچک در جهت کمک به قانون­گذار در اين زمينه بردارد.

طبيعتاً­، نقد و بررسي لايحه مي‌تواند از جنبه‌هاي مختلفي صورت پذيرد اما در اين مقاله تنها به نقد از منظر بايسته‌هاي قانون‌گذاري و قانون‌نگاري مي‌پردازيم.

توضيح بيشتر آنکه تقنين از دو مرحله متشکل است: مرحله­ي اول يافتن بهترين حکم و مرحله­ي دوم يافتن بهترين قالب براي بيان بهترين حکم است. مي‌توان مرحله­ي اول را قانون‌گذاري و مرحله­ي دوم را قانون­نگاري ناميد (حاجي­ده­آبادي 1385: 18-16).

هريک از اين دو مرحله قواعد و اصولي دارد که اگر رعايت شود قانون مي‌تواند به اهداف خود نزديک شود و با کمترين هزينه اهداف مدنظر قانون­گذار محقق شود. از اين قواعد و اصول به بايسته‌هاي قانون‌گذاري و بايسته‌هاي قانون­نگاري و از مجموع آنها به بايسته‌هاي تقنين تعبير مي‌کنيم. البته واژه‌هاي ديگري نيز به کار رفته است مثل «اصول ماهوي تقنيني» و «اصول شکلي تقنيني» يا «فن قانون­نويسي» (کاتوزيان 1377: 102).

سؤال مدنظر در مقاله حاضر اين است که آيا کميسيون امور قضايي مجلس در بخش مقررات کيفري اين لايحه بايسته‌هاي قانون‌گذاري و قانون­نگاري را رعايت نموده است يا خير.

بدين منظور لايحه را از منظر اصولي همچون ضرورت، جامعيت، مغايرت نداشتن با واقعيات و مستلزم عسروحرج نبودن، تناسب جرم و مجازات، صراحت و استفاده از اصطلاحات رايج، سياست يکسان در بيان يا عدم بيان عنصر معنوي جرم و در نهايت تعيين مجازات نقدي بر اساس نرخ تورم بررسي مي‌کنيم. لازم به ذکر است لايحه از اين منظر (بايسته‌‌هاي تقنين) محسّناتي دارد اما اين مقاله درصدد بيان اشکالات آن است.

1) ضرورت

يکي از بايسته‌هاي قانون‌گذاري در زمينه­ي حقوق کيفري ضرورت است. مقصود از اين اصل آن است که استفاده از ضمانت اجراهاي کيفري براي حمايت از ارزش­ها و ايده­آل­ها آنـگاه مجاز است که نتوان از ساير ضمانت اجراها بهره جست. گاه اهميت فوق العاده­ي ارزش­ها و کارايي نداشتن ديگر ضمانت اجراهاي حقوقي ايجاب مي‌کند که حقوق کيفري مداخله نموده با وضع مجـازات­ها به حمـايت از ايده­آل­ها بپـردازد. کلارکسون- حقوق‌دان انگليسي- در اين ­باره مي‌نويسد:

کسي از پتک براي شکستن يک فندق استفاده نمي‌کند. کسي نبايد براي کنترل رفتاري که مي‌تواند به وسيله­ي ساير رشته‌هاي حقوقي به شکل مؤثري تحت نظم درآيد، از حقوق جزا استفاده کند (کلارکسون 1371: 224).

اصل ضرورت هم از مباني حقوقي برخوردار است و هم از ادله­ي فقهي؛ مطابق ادله­ي فقهي چون مجازات نوعي تصرف در مال، جان، عضو، آزادي و حيثيت ديگري است، پس نوعي ولايت بر ديگري است و اصل، اقتضاي آن را دارد که کسي بر ديگري ولايت ندارد مگر اينکه دليل قطعي بر آن وجود داشته باشد. از منظر حقوقي نيز نتيجه­ي غالب تئوري­هايي که براي معيار جرم­انگاري مطرح شده آن است که جرم­انگاري آخرين حربه است نظير اصل ضرر[1] که جان استوارت ميل مطرح کرده است و بر اساس آن تنها رفتارهايي بايد ممنوع و مجازات­پذير دانسته شود که ضرر مادي و خارجي به ديگران وارد کند و يا معيارهاي چهارگانه‌اي که رُسي در اين زمينه پيشنهاد داده است.[2]

حقوق خانواده حقوقي است که در آن کمتر و يا به ندرت بايد از ضمانت اجراهاي کيفري به ­خصوص در روابط بين زوجين بهره جست. اگر در ساير بخش­هاي حقوق، استفاده از ضمانت اجراهاي کيفري با قيد ضرورت توصيه مي‌شود و آخرين حربه ضمانت اجراي کيفري است، اين امر در حقوق خانواده نمود و بروز بيشتري دارد چرا که حقوق خانواده پيش از آنکه مبتني بر قرارداد باشد، مبتني بر عشق و علاقه است و اگر تخلف از قرارداد گاه وضع مجازات را ايجاب مي‌نمايد تا طرفين به تعهد خود عمل نمايند، رابطه­اي که بر اساس عشق و علاقه شکل گرفته است با زور و اجبار ادامه پيدا نمي­کند.

گرچه ايجاد رابطه­ي زوجيت با عقد است، اما عقد، نمود احساس و علاقه­اي است که پيش از آن پيدا شده است و پس از آن نيز آن عشق و علاقه باعث استمرار و دوام زوجيت مي‌شود. عشق و علاقه را نمي توان در قالب قرارداد گنجانيد و کسي را متعهد دانست که به ديگري عشق بورزد. طبيعي است در چنين نگاهي، اصولاً ضمانت اجراهاي حقوقي که محور آنها تخلف از قراردادهاست جايي ندارد چه رسد به ضمانت اجراهاي کيفري که تازه پس از کارايي نداشتن ضمانت اجراهاي حقوقي، مطرح مي‌شود. اين است که قرآن کريم آنگاه که خوف منازعه­ي زوجين در ميان باشد، حکومت­ها را مستقيم دخيل در قضيه نمي­داند و حل و فصل دعوا را به عهده­ي حکومت‌ها نمي­گذارد بلکه مي‌گويد داوري از طرف زن و داوري از طرف شوهر دعوي را فيصله دهند: «و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حکماً من اهله و حکماً من اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفق الله بينهما» (نساء: 35).

در نتيجه بايد با اين نظر موافق بود که حفظ خانواده در برابر دولت يکي از اصول حاکم بر خانواده است و به همين دليل است که حکيمان رخنه‌ي دولت در حوزه­ي خانواده را زيان­بار و خطرناک توصيف و بين اين دو نهاد مرز ايجاد کرده‌اند. آنها با تفکيک «تدبير منزل» از «سياست مدن» سعي کرده‌اند از دخالت دولت در خانواده پيشگيري کرده يا از آن بکاهند (حکمت‌نيا و همکاران 1388: 132).

بله آنگاه که دخالت دولت در حقوق و روابط خصوصي اشخاص ضرورت يابد، مي‌توان با وضع ضمانت اجراها به حمايت از حقوق خانواده پرداخت لکن بايد در اين زمينه‌ در به کار بردن ضمانت اجراهاي کيفري خساست به­ خرج داد و فوراً به سراغ آنها نرفت.

لازم به ذکر است حقوق خانواده ظرافت خاصي دارد و در نتيجه گرچه باور رايج آن است که حمايت کيفري آن­گاه مجاز است که ضمانت اجراهاي غيرکيفري کارايي لازم براي دفاع از ارزش­ها و الزام به تکاليف را نداشته باشند، اما گاه مصلحت ايجاب مي­کند که ضمانت اجراي کيفري بر ديگر ضمانت اجراها مقدم شود و اين مسئله در حقوق خانواده نمود و بروز بيشتري دارد. توضيح اينکه يکي از ضمانت اجراهاي غيرکيفري طلاق است حال اگر در مواردي امر بين انتخاب مجازات يا طلاق داير باشد، نمي­توان به اين بهانه که ضمانت اجراي کيفري آخرين راه حل است، به انتخاب طلاق حکم داد. طبيعي است در اينجا حمايت کيفري بر حمايت غيرکيفري مقدم است.

با توجه به اصل ضرورت به نظر مي‌رسد جرم­انگاري پاره­اي اعمال در اين لايحه، چنان­که توضيح خواهيم داد ضرورتي ندارد:

1-1) ماده­ي 46 لايحه

مطابق ماده­ي 46 ازدواج کردن يا طلاق دادن بدون ثبت در دفاتر رسمي جرم و مرتکب ضمن الزام به ثبت واقعه به پرداخت بيست ميليون ريال تا يکصد ميليون ريال جزاي نقدي يا حبس تعزيري درجه­ي 7 (تا شش ماه) محکوم مي‌شود. از نظر شرعي براي ايجاد علقه­ي زوجيت صرف انشاي عقد کفايت مي‌کند و نيازي به ثبت نيست. اما قانون­گذار بنا به برخي مصالح که در اين ماده به آن اشاره نکرده ولي در ماده­ي 645 قانون مجازات اسلامي[3] بدان اشاره کرده است، ثبت را الزامي مي‌داند. مي‌توان پذيرفت که ثبت نشدن واقعه­ي ازدواج يا طلاق باعث ضرر به ديگران به خصوص زوجه و فرزندان است و نيز منافع اجتماعي ايجاب مي‌کند که جلوي اين ضرر گرفته شود، اما سؤال اين است که آيا براي جلوگيري از ورود ضرر ناشي از ثبت نشدن واقعه­ي ازدواج و طلاق، بايد از حربه­ي مجازات­ها استفاده کرد؟ بدين منظور بايد ببينيم ضمانت اجراي تخلف از ثبت ازدواج و طلاق چه مي‌تواند باشد و آيا ضمانت اجراهاي حقوقي کافي نبوده که قانون­گذار به ضمانت اجراي کيفري روي آورده است؟

يک ضمانت اجرا اين است که چنين ازدواج يا طلاقي باطل باشد. اما چون از نظر احکام اوليه­ي شرع نمي­توان حکم به بطلان چنين عقد و ايقاعي داد قانون­گذار از آن بهره نبرده است.

ضمانت اجراي ديگر آن است که چنين ازدواج يا طلاقي مادام که به ثبت نرسيده منشأ آثار حقوقي نباشد يعني نتوان بر اساس آن اقامه­ي دعوي نفقه، تمکين، ارث و … نمود تا اينکه به ثبت برسد. به نظر مي‌رسد اگر قانون­گذار ضمانت اجراي اموري تشريفاتي همچون ثبت واقعه ازدواج يا طلاق و…. را مترتب ندانستن آثار حقوقي و الزام به ثبت واقعه مي‌دانست بهتر از اين بود که براي آن مجازاتي آن­ هم بيست ميليون تا صد ميليون ريال و يا حبس تا شش ماه را در نظر بگيرد. البته براي اينکه حق زوجه در اين ميان از بين نرود، لازم است قانون­گذار براي زوجه اين حق را پيش­بيني نمايد که بتواند دادخواست الزام زوج به ثبت واقعه­ي ازدواج يا طلاق به دادگاه بدهد و در نهايت در صورت استنکاف زوج، ترتيبي را پيش­بيني کند که ازدواج يا طلاق به ثبت رسد. اين وضعيت درباره­ي فرزندان نيز وجود دارد. نتيجه آنکه بهترين ضمانت اجرا براي لزوم ثبت طلاق يا ازدواج آن است که علاوه بر الزام مرد به ثبت واقعه، چنانچه مرد از ثبت منتفع مي‌شده از آثار ثبت منتفع نيست تا واقعه را به ثبت برساند اما چنانچه زن يا فرزندان از ثبت منتفع مي‌شوند بتوانند با ترتيباتي واقعه را به ثبت رسانده و از آثار آن منتفع شوند.

1-2) ماده­ي 47 لايحه

ماده­ي 47 اين لايحه مقرر مي‌دارد:

هرگاه مردي برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدني ازدواج کند به حبس تعزيري درجه­ي 6 (شش ماه تا دو سال) محکوم مي‌شود. هرگاه ازدواج مذکور به مواقعه منتهي به نقص عضو يا مرض دائم زن منجر گردد، زوج علاوه بر پرداخت ديه به دو تا پنج سال حبس و اگر به مواقعه منتهي به فوت زن منجر شود، زوج علاوه بر پرداخت ديه به حبس تعزيري درجه­ي 4 (پنج تا ده سال) محکوم مي‌شود.

اين ماده که در مورد ازدواج مرد با دختري قبل از رسيدن به سن 13 سالگي است از دو بخش متشکل است، بخش اول آن است که چنين ازدواجي منجر به مواقعه نشده باشد و بخش دوم آن است که منجر به مواقعه شده است. بخش اول آن در واقع ماده 646 قانون مجازات اسلامي فعلي است که مقرر مي‌دارد:

ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولي ممنوع است چنانچه مردي با دختري که به حد بلوغ نرسيده برخلاف مقررات ماده­ي (1041) قانون مدني و تبصره­­ي ذيل آن ازدواج نمايد به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محکوم مي‌گردد.

ماده­ي 1041 قانون مدني که ابتدا در سال1314 تصويب[4] و سپس در 8/10/1361[5] و 14/8/1370[6] اصلاح و در نهايت در1/4/1381 اصلاح گرديده است مقرر مي‌دارد:

عقد نکاح دختر قبل از رسيدن به سن 13 سال تمام شمسي و پسر قبل از رسيدن به سن 15 سال تمام شمسي منوط است به اذن ولي به شرط رعايت مصلحت با تشخيص دادگاه صالح.

اين ماده در جهت حمايت از صغير صورت گرفته و لذا اذن ولي را شرط مي‌داند آن­ هم به شرطي که دادگاه صالح تشخيص دهد. حال اگر مردي بدون اينکه حکم دادگاه صالح وجود داشته باشد با دختري قبل از رسيدن به سن 13 سال ازدواج کند بدون اينکه مواقعه‌اي صورت بگيرد، مطابق ماده­ي 47 به شش ماه تا دو سال حبس محکوم مي‌شود. تبصره­ي اين ماده براي ديگر کساني که به نوعي در اين ازدواج نقش دارند مجازات تعيين کرده است. مطابق تبصره ماده­ي 47 :

هرگاه ولي قهري، مادر، سرپرست قانوني يا مسئول نگهداري و مراقبت و تربيت زوجه در ارتكاب جرم موضوع اين ماده تأثير مستقيم داشته باشد به حبس تعزيري درجه­ي 6 (سه ماه و يك روز تا دو سال) محكوم مي‌شود. اين حكم در مورد عاقد نيز مقرر است.

سؤال اين است که آيا نيازي به وضع اين مجازات براي مرد و عاقد و ولي هست؟ آيا چنين عملي باعث ايراد ضرر به ديگري مي‌شود و به فرض که چنين باشد، آيا ضمانت اجراي حقوقي کفايت نمي­کرد؟ توضيح اينکه براي ارتکاب جرم ماده­ي 47 صرف اجراي صيغه­ي ازدواج يعني انکحت و قبلت کافي است. آيا براي صرف ايجاد صيغه­ي انکحت و قبلت که منتهي به هيچ مواقعه‌اي نشده است، بايد مرد و ولي و عاقد را به سه ماه و يك روز تا دو سال حبس محکوم کرد؟ آيا نمي­توان براي حمايت از ماده­ي 1041­ ضمانت اجراي حقوقي و طبيعي خودش را به کار بست يعني چنين ازدواجي را باطل و يا موقوف به تشخيص دادگاه صالح دانست؟ به نظر مي‌رسد که باطل بودن و يا معلق بودن صحت چنين نکاحي به تحصيل حکم دادگاه صالح کفايت مي‌کرد.

از حيث مباني فقهي نيز صدر اين ماده با اشکال مواجه است زيرا نهايت دليلي که مي‌توان براي وضع مجازات در غير موارد منصوص بيان کرد، قاعده­ي التعزير لکل حرام است که به موجب آن هر عمل حرامي که در شرع براي آن مجازات تعيين نشده باشد قابل تعزير است. درباره­ي کليت اين قاعده بحث است (حاجي­ده­‌آبادي 1389: 312-290) و به نظر مي‌رسد حق با فقهايي است که معتقدند حرام بودن شرط لازم براي جرم بودن است ولي شرط کافي نمي‌باشد و در نتيجه حرام­هايي که باعث اذيت ديگران و اخلال نظام و هتک حرمت‌ها و فسـاد امـور و تضعـيف امنيت و اعتماد مردم به يکديگر مي‌شود جرم و مجازات­­کردني است (صافي 1363: 139-138).

با وجود اين و به فرض پذيرش کليت اين قاعده اشکال اين است که صرف انشاي عقد ازدواج با صغيره بدون اذن ولي يا با اذن ولي اما بدون تشخيص مصلحت مورد ادعاي ولي توسط دادگاه، از نظر شرعي عمل حرام محسوب نمي‌شود که بتواند توجيه‌گر مجازات باشد. نهايتاً مانند عقد فضولي است که از نظر حکم تکليفي متصف به حرمت نيست و از حيث حکم وضعي به شرط اجازه­ي اصيل صحيح و نافذ و در صورت ردّ وي باطل است. بله ممکن است در اينجا باب مجازات­هاي بازدارنده (موضوع ماده 17 ق.م.ا. 1370) را مطرح کرد، اما اين نوع مجازات­ها از باب عناوين ثانويه بوده و براي اعمالي‌ هستند که حکم اوليه­ي آنها حرمت نيست ولي حکومت با در نظر گرفتن مصلحت جامعه و به منظور حفظ نظم آن را جرم تلقي کرده است. با توجه به آنچه گفته شد صرف انشاي يک صيغه­ي نکاح چه اخلالي در نظم جامعه ايجاد مي‌کند که وضع مجازات را ايجاب نمايد؟

اين ماده از جهات ديگري هم اشکال دارد که به دو مورد اشاره مي‌شود:

اولاً: اين ماده مقرر مي‌دارد: «هرگاه مردي برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدني ازدواج کند» درحالي­که در ماده­ي 1041 هم از دختر صغيري که به سن 13 سال تمام شمسي نرسيده حمايت شده و هم از پسري که به سن 15 سال تمام شمسي نرسيده است. وضعيت زني که بدون اخذ اجازه­ي دادگاه صالح با پسري که به سن 15 سال تمام شمسي نرسيده ازدواج مي‌کند چيست؟ به خصوص زني که باکره­ي رشيده نيست که بايد با اجازه­ي ولي ازدواج کند. آيا چنين زني مستحق مجازات نيست؟ آيا اين ماده زن­سالارانه نوشته نشده است؟ آيا بهتر نبود قانون­گذار به جاي واژه­ي «مردي» واژه­ي «شخصي» مي‌آورد و چنين مقرر مي‌داشت: «هرگاه شخصي برخلاف مقررات ……….»

ثانياً: بخش دوم ماده چنين ازدواجي را که منجر به مواقعه منتهي به نقص عضو يا مرض دائم يا فوت زن شده است، علاوه بر پرداخت ديه موجب حبس دو تا پنج سال (در صورت نقص عضو يا مرض دائم) و پنج تا ده سال (در صورت فوت زن) مي‌داند. مشکل اين است که اين ماده اصلاً از قصاص صحبتي نکرده است در­حالي­که مي‌تواند چنين مواقعه‌اي مجازات قصاص را به­ دنبال داشته باشد. اين مجازات در صورتي است که مواقعه با دختر بچه­ي بينوا نوعاً ايجاد نقص، يا مرض دائم يا مرگ مي‌کند و مرد بدان آگاه است يا بي­احتياطي و بي­پروايي شديدي کرده است. گرچه شوهر نوعاً قصد قتل و يا صدمه ندارد ولي اگر بداند که عملش منجر به قتل و صدمه مي‌شود جنايت عمدي محسوب مي‌شود به همين جهت است که برخي مراجع معاصر عمل شوهر مبتلا به ايدزي را که با علم به مريضي با همسرش مقاربت نموده و باعث ابتلاي وي به ايدز و در نهايت فوت وي مي‌شود، جنايت عمدي و موجب قصاص مي‌دانند (گنجينة استفتائات قضايي، سؤال­هاي 5788، 309، 192، 179). به هر حال اينکه اين لايحه وارد حريم حقوق کيفري در بخش قصاص و ديات شده است و قواعد آن را ناديده گرفته است صحيح نيست چرا که مطابق قواعد باب قصاص در صورتي که کسي عمل منتهي به جنايتي را به قصد ايجاد آن جنايت انجام دهد يا اينکه عملش نوعاً منجر به آن جنايت شود، عمد محسوب و با رعايت شرايط مقرر به قصاص محکوم مي‌شود. جا داشت که در اين لايحه چنين آورده مي‌شد «علاوه بر پرداخت ديه يا قصاص حسب مورد».

ثالثا: آنچه در مقررات شرعي آمده است اين است كه ازدواج مرد با دختري كه به سن بلوغ نرسيده با رعايت شرايط صحيح است ولي مرد حق نزديكي جنسي ندارد تا زماني كه دختر به سن بلوغ برسد وگرنه در صورت ايراد صدمه يا فوت ضامن است. اما اگر مردي پس از سن بلوغ با زنش به طور طبيعي رابطه­ي جنسي برقرار كند ولي اتفاقاً باعث صدمه شود بدون آنكه قصد ايراد صدمه داشته است، در اينكه آيا شوهر در چنين وضعي ضامن است يا خير جاي بحث وجود دارد. حال ايراد اين است كه چون ماده­ي 47 ناظر به ماده­ي 1041 قانون مدني است و اين ماده ازدواج با صغيره قبل از 13 سالگي را منوط به اذن ولي و مصلحت كرده است نمي­توان از احكامي كه براي صغيره در شرع مقرر است براي دختري كه به سن بلوغ رسيده ولي كمتر از 13 سال سن دارد بهره جست. به تعبير ديگر براي صغيره از نظر شرعي دو حكم مقرر گشته يكي جايز نبودن ازدواج با وي بدون اذن ولي و ديگري جايز نبودن نزديكي جنسي پيش از رسيدن بلوغ و در صورت رعايت ­نکردن اين حكم ضامن ديه بودن در صورت حصول صدمه و فوت. حال اگر بتوان حكم اول را بنا به مصلحتي كه مجمع تشخيص مصلحت تشخيص داده است در حق دختري كه به سن 13 سال نرسيده است اعمال كرد نمي­توان حكم دوم را هم در حق چنين دختري اعمال كرد مگر اينكه باز مجمع تشخيص مصلحت نظام چنين كند.

1-3) ماده­ي 48 لايحه

ماده­ي 48 اين لايحه مقرر مي‌دارد:

هر فرد خارجي که بدون اخذ اجازه­ي مذکور در ماده (1060) قانون مدني و يا برخلاف ساير مقررات قانوني با زن ايراني ازدواج کند، به حبس تعزيري درجه 6 (يک سال تا سه سال) محکوم مي‌شود.

ماده­ي 1060 قانون مدني مقرر مي‌دارد:

ازدواج زن ايراني با تبعه­ي خارجه در مواردي هم که مانع قانوني ندارد موکول به اجازه­ي مخصوص از طرف دولت است.

نظير آنچه در نقد ماده­ي 47 گفته شد در اينجا هم مي‌آيد. اولاً ازدواج به صرف انشاي صيغه­ي عقد نکاح صورت مي‌پذيرد و در نتيجه آيا منطقي است براي چنين عملي ولو آنکه اجازه­ي مخصوص از طرف دولت گرفته نشده است، مجازات يک سال تا سه سال حبس را پيش­بيني کرد؟ به خصوص اينکه چنين عملي شرعاً حرام نيست تا مشمول قاعده­ي التعزير لکل حرام گردد. اگر ماده مقرر مي‌داشت در صورتي که چنين ازدواجي به مواقعه منتهي شود مجازات حبس دارد تا حدي مقبول بود ولي ماده، براي صرف ازدواج چنين مجازات سنگيني را پيش­بيني کرده است. ثانياً آيا نمي­توان ضمانت اجراي تحصيل اجازه­ي مخصوص از طرف دولت را، در ظاهر باطل بودن چنين ازدواجي يعني موکول کردن صحت ظاهري آن به تحصيل اجازه مخصوص از طرف دولت دانست و به تعبير ديگر ضمانت اجراي حقوقي در نظر گرفت؟[7] سومين نکته اين است که چرا در اين ماده نسبت به زني که حاضر شده بدون صدور مجوز با تبعه­ي خارجي ازدواج کند مجازاتي پيش­بيني نشده است؟ وضعيت کيفري او و نيز ولي او ـ در صورتي که تحصيل اذن ولي لازم بوده­ـ چگونه است؟ شايد بتوان او را با عنوان معاونت در جرم مجازات کرد که جاي حرف و حديث فراواني است.[8] به هر حال ضرورت دارد قانون­گذار در صورتي که به وضع ماده­ي 48 مي‌پردازد، مجازات زن و نيز ولي او را که حاضر به دادن اجازه شده نيز مشخص نمايد.

1-4) ماده­ي 50 لايحه

مطابق ماده­ي 50 مردي که با وجود داشتن استطاعت مالي نفقه­ي زن خود را در صورت تمکين ندهد يا از تأديه­ي نفقه­ي ساير اشخاص واجب النفقه امتناع کند مجرم و به حبس تعزيري شش ماه تا دو سال محكوم مي‌گردد. سؤال اين است با اينکه بسياري از دعاوي مالي از ضمانت اجراهاي حقوقي برخوردارند چرا بايد اين دعواي مالي از ضمانت اجراي کيفري برخوردار باشد؟ زن مي‌تواند با معرفي اموال شوهر به دادگاه به حق خود برسد و يا حتي تقاص کند و به هر حال اينکه ماده­ي 50 بلافاصله پس از امتناع از پرداخت نفقه، سراغ ضمانت اجراي کيفري رفته است، ضرورتي ندارد.

لازم به ذکر است در فقه اماميه در مواردي که احقاق حق منوط به حبس باشد اجازه­ي حبس داده شده است يعني حبس نه به عنوان مجازات بلکه به عنوان راهي براي احقاق حق مطرح شده است. مثل بدهکاري که با وجود تمکن مالي از پرداخت آن استنکاف مي‌ورزد، کسي که کفيل مجرمي شده و علي­رغم دستور به احضار وي را حاضر نساخته است، کسي که حدي بر وي لازم شده و به خاطر اموري همچون حامله بودن و… فعلاً امکان اجراي حد بر وي فراهم نيست و ممکن است فرار کند، شوهري که ايلاء يا ظهار کرده و از پرداخت کفاره­ي ايلاء يا ظهار خودداري مي‌کند و نيز حاضر به طلاق دادن همسر نيست، کسي که بيش از چهار زن داشته و مسلمان شده و هنوز مشخص نکرده که چهار زني را که شرعاً مي‌تواند در قباله­ي نکاحش باشند کدام­اند.[9] اين است که شهيد اول به عنوان يکي از قواعد مي‌نويسد: «ضابط الحبس توقف استخراج الحق عليه» (عاملي: 192).

جالب اينجاست درباره­ي مردي که نفقه­ي همسرش را و به طور کلي نفقه نمي‌دهد، رواياتي است که بر حبس مرد تا اداء نفقه دلالت مي‌کند (حرّ عاملي: 148) و برخي فقها همچون شيخ طوسي به مضمون اين روايات فتوا داده‌اند (طوسي 1387: 22). قانون­گذار مي‌توانست حبس مردي را که نفقه­ي زوجه يا اشخاص واجب­النفقه را نداده است تا زمان اداء آن مقرر کند نه اينکه حبس را به عنوان کيفر چنين مردي پيش­بيني کند در وضعيت فعلي ولو اينکه مرد بعداً نفقه را بدهد، مجازات حبس در انتظار وي خواهد بود.

1-5) ماده­ي 51 لايحه

آخرين مورد ماده­ي 51 است که مقرر مي‌دارد:

هرگاه مسئول حضانت از انجام تکاليف مقرر خودداري کند يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي­حق شود، براي هر بار به پرداخت پانصد هزار ريال تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي و در صورت تکرار به حداکثر مجازات مذکور محکوم مي‌شود.

سؤال اين است براي الزام مسئول حضانت به انجام تکاليف مقرر يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي حق نشدن، چه ضمانت اجرايي مفيد است و آيا ضرورتي به جرم­انگاري اين عمل هست؟ آيا بهتر نيست ضمانت اجراي چنين تکليفي سلب موقتي مسئوليت حضانت و در نهايت سلب دائمي آن باشد؟ به تعبير بهتر با وجود ماده­ي 41 اين لايحه نيازي به ماده 51 نيست:

ماده 41. هرگاه دادگاه تشخيص دهد توافقات راجع به ملاقات، حضانت، نگهداري و ساير امور مربوط به طفل برخلاف مصلحت او است يا در صورتي که مسئول حضانت از انجام تکاليف مقرر خودداري کند و يا مانع ملاقات طفل تحت حضانت با اشخاص ذي­حق شود، مي‌تواند هر تصميمي را که به مصلحت طـفل باشد از قبيل واگذاري امر حضانت به ديگري يا تعيين شخص ناظر با پيش­بيني حدود نظارت وي اتخاذ کند.

در پايان اين قسمت نويسنده با دو مثال مقصود خود را بيشتر روشن مي‌کند. مثال اول بنا بر نظر کساني که اذن ولي را در نکاح باکره­ي رشيده شرط مي‌دانند، اگر ولي بدون جهت از دادن اذن خودداري کند، ولايتش ساقط شده و باکره­ي رشيده مي‌تواند بدون اذن ولي،‌ ازدواج نمايد. حال همان­طور که در اينجا ديگر از تعزير ولي صحبت نمي‌شود و ضمانت اجراي حقوقي سقوط ولايت کفايت مي‌کند، در موارد فوق‌ نيز ضمانت اجراي حقوقي کافي است و يا نهايتاً بايد قانون­گذار پس از پيش‌بيني ضمانت اجراهاي حقوقي مناسب و در صورت عدم کارايي آنها در آخرين مرحله، مجوز ضمانت اجراي کيفري را صادر کند. مثال دوم در صورتي که شوهر نفقه را بدهد بر زن تمکين لازم است. حال فرض کنيد زني پس از گرفتن نفقه از تمکين خودداري کند آيا مي‌توان او را به مجازات محکوم و تعزير کرد؟ يا اينکه بهترين راه براي تنبيه وي، پرداخت نکردن نفقه در آينده است؟

2) جامعيت

از جمله اصول قانون‌گذاري جامعيت است. قانون­گذار بايد پس از درنظر گرفتن همه­ي جوانب يک قضيه را قانون‌گذاري کند. گاه برخي جنبه‌هاي يک قضيه بر قانون­گذار پوشيده است و يا به اندازه­اي غيرمبتلابه است که قانون‌گذاري براي آن ضرورتي ندارد. اما گاه چنين نيست، طبيعي است در فرض اخير انتظار آن است که قانون­گذار با در نظر گرفتن همه­ي جوانب امر به قانون‌گذاري دست يازد.

با اين ديد به مقررات کيفري لايحه­ي حمايت از حقوق خانواده نگاهي مي‌افکنيم. بديهي است اين بحث پس از فراغت از بايسته­ي قبلي، يعني ضرورت، است. به تعبير ديگر پس از تشخيص ضرورت جرم­انگاري در حوزه يا حوزه‌هايي از خانواده بايد وصف جامعيت در مورد آن صورت گيرد. مروري گذرا بر مواد 46 تا 53 ما را به اين نتيجه رهنمون مي‌سازد که اين لايحه حاوي وصف جامعيت نيست. ذيلاً در ابتدا عناوين مجرمانه اين مواد آورده مي‌شود:

ماده 46ـ اقدام به ازدواج دائم يا طلاق يا فسخ نکاح يا رجوع بدون ثبت در دفاتر رسمي و نيز امتناع از ثبت نکاح موقت در موارد لازم و نيز استنکاف از ثبت انفساخ نکاح و اعلام بطلان نکاح يا طلاق. در يک جمله ماده­ي 46 در مورد تکليفي به نام لزوم ثبت نکاح يا طلاق و … و وضع مجازات براي امتناع از انجام اين تکليف است.

ماده 47ـ ازدواج با صغيره برخلاف مقررات ماده­ي 1041 قانون مدني و در صورت مواقعه منتهي به نقص عضو يا مرض دائم يا فوت، مجازات تشديد مي‌شود.

ماده 48ـ ازدواج فرد خارجي با زن ايراني بدون اخذ اجازه­ي مذکور در ماده 1060 قانون مدني.

ماده49ـ انکار بي­اساس زوجيت در دادگاه و يا ادعاي برخلاف واقع زوجيت.

ماده50ـ ندادن نفقه­ي زن يا افراد واجب­النفقه با وجود داشتن استطاعت.

ماده51ـ خودداري از انجام تکاليف مقرر در مورد حضانت يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي­حق شدن.

ماده52ـ صدور برخلاف واقع گواهي موضوع ماده­ي 26 لايحه يا خودداري از دادن گواهي مزبور.

ماده53ـ ثبت ازدواج يا گواهي عدم امکان سازش و … بدون اخذ گواهي لازم.

همان­طور که مشاهده مي‌شود در حقوق خانواده هشت مورد جرم­انگاري مطرح شده که شش مورد آن در مورد زن و شوهر و دو مورد آن در مورد پزشک و سردفتر است. سؤال اين است آيا واقعاً روابط ميان زوجين که نياز به ضمانت اجراي کيفري داشته باشد به همين شش مورد بسنده مي‌شود و نمي­توان مورد يا موارد ديگري را نيز يافت که به حمايت کيفري نياز داشته باشد؟ آيا آنچه مرتبط به حقوق خانواده است تنها به همين دو مورد پزشک و سردفتر محدود مي‌شود؟ با اندک تأملي پاسخ اين سؤال منفي است چرا که مي‌توان موارد متعددي را يافت که اگر از هشت مورد بالا مهم­تر و مبتلابه­تر نباشد، به يقين هم سطح با آنهاست. مثلاً، يکي از امور رايج در برخي ازدواج­ها، فريب دادن طرف مقابل است اين فريب گاه از ناحيه­ي مرد صورت مي‌گيرد که به انحاء مختلف است: داشتن تحصيلات عالي، امکانات مالي مناسب، نداشتن همسري ديگر، … و گاه از ناحيه­ي زن صورت مي‌گيرد همچون باکره بودن.

گرچه قانون مجازات اسلامي در اين زمينه در ماده­­ي 647 مقرر داشته است:

چنانچه هر يک از زوجين قبل از عقد ازدواج طرف خود را به امور واهي از قبيل داشتن تحصيلات عالي، تمکن مالي، موقعيت اجتماعي، شغل و سمت خاص، تجرد و امثال آن فريب دهد و عقد بر مبناي هر يک از آنها واقع شود مرتکب به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محکوم مي‌گردد.

اما ظاهراً فرض آن است که اين لايحه قرار است حاوي همه­ي مقررات کيفري مربوط به خانواده باشد و به همين جهت است که علي­رغم وجود مواد 642 و 645 و 646 مجازات اسلامي[10] در مورد جرم بودن ترک انفاق، لزوم ثبت واقعه­ي ازدواج و جرم بودن ازدواج مرد با صغيره، در اين لايحه به قانون‌گذاري در اين زمينه پرداخته شده است. چرا حال که قرار است قانوني براي حمايت از خانواده به تصويب رسد، جرايم موضوع مواد 645 و646 قانون مجازات اسلامي در لايحه پيش­بيني مي‌شود ولي جرم موضوع ماده 647 آورده نمي‌شود؟ حتي اگر مفاد اين ماده در لايحه آورده شود لازم است قانون­گذار جامع­تر به قضيه بنگرد زيرا در اين ماده، حمايت کيفري منحصر به «زوجين» شده است. در نتيجه نمي­توان براساس اين ماده مرد يا زني را که ديگري را به بهانه­ي ازدواج به امور واهي فريب مي­دهد و مدت­ها با احساسات او بازي مي­کند و سپس تن به ازدواج نمي­دهد، مجازات کرد و ماده­ي ديگري هم وجود ندارد. اين در حالي است که شکست روحي و عاطفي صورت گرفته گاه جبران­ناپذير است.

از ديگر موارد بچه­دزدي، يا معرفي طفلي به جاي طفل ديگر­، يا خودداري امتناع از دادن طفلي که به کسي سپرده شده است، مي‌باشد که در مواد631 و 632 قانون مجازات اسلامي[11] جرم­انگاري شده است ولي اثري از آن در اين لايحه ديده نمي­شود. از ديگر موارد جرم موضوع مواد 643 و644 است که جا داشت در اين لايحه مي‌آمد و در قانون مجازات اسلامي رها نمي‌شد. مطابق ماده­ي 643:

هرگاه کسي عالماً زن شوهردار يا زني را که در عده­ي ديگري است براي مردي عقد نمايد به حبس از شش ماه تا سه سال يا از سه ميليون تا هجده ميليون ريال جزاي نقدي و تا 74 ضربه شلاق محکوم مي‌شود و اگر داراي دفتر ازدواج و طلاق يا اسناد رسمي باشد براي هميشه از تصدي دفتر ممنوع خواهد گرديد.

ماده­ي 644 مقرر مي‌دارد:

کساني که عالماً مرتکب يکي از اعمال زير شوند به حبس از شش ماه تا دو سال و يا از سه تا دوازده ميليون ريال جزاي نقدي محکوم مي‌شوند:

1ـ هر زني که در قيد زوجيت يا عده­ي ديگري است خود را به عقد ديگري در آورد در صورتي که منجر به مواقعه نگردد.

2ـ هرکسي که زن شوهردار يا زني را که در عده­ي ديگري است براي خود تزويج نمايد در صورتي که منتهي به مواقعه نگردد.

به هر حال پيشنهاد مي‌شود جهت جلوگيري از پراکنده­کاري، قانون­گذار در اين لايحه پس از احصاء تمام حقوقي که ممکن است در خانواده مطرح شود بررسي کند براي نقض کدام­ يک از اين حقوق ضمانت اجراي کيفري لازم است.

3) مغايرت نداشتن با واقعيات و مستلزم عسروحرج نبودن

قانون بايد با واقعيت جامعه تطابق داشته باشد. قانوني که مغاير واقعيات جامعه باشد ضمن اينکه باعث بي‌اعتمادي مردم و ايجاد شک و شبهه نسبت به ساير قوانين مي‌شود، گاه باعث عسر و حرج شده تکليفي را ايجاد مي‌کند که مالايطاق بوده و يا انجام آن بر عموم مردم سخت و دشوار است.

با توجه به مطلب فوق به نقد ماده­ي 46 اين لايحه مي‌پردازيم. معتقديم اين ماده گاه با واقعيات جامعه تطابق ندارد و در مواردي باعث ايجاد عسروحرج شديد است. مطابق اين ماده:

چنانچه مردي بدون ثبت در دفاتر رسمي اقدام به ازدواج دائم يا طلاق يا فسخ نکاح نمايد يا پس از رجوع تا يک ماه از ثبت آن خودداري نمايد يا در مواردي که ثبت نکاح موقت، الزامي است از ثبت آن امتناع نمايد ضمن الزام به ثبت واقعه، به پرداخت بيست ميليون ريال تا يک صد ميليون ريال جزاي نقدي و يا حبس تعزيري درجه­ي 7 (تا شش ماه) محکوم مي‌شود. اين مجازات در مورد مردي نيز مقرر است که از ثبت انفساخ نکاح و اعلام بطلان نکاح يا طلاق استنکاف کند.

اين ماده ثبت نکردن ازدواج دائم يا طلاق را در دفاتر رسمي جرم دانسته است و ظاهر ماده حکايت از آن دارد که ثبت، بايد فوري صورت پذيرد. اين امر اگر نسبت به غير ازدواج يعني طلاق و فسخ …. صحيح باشد که آن هم جاي تأمل دارد نسبت به ازدواج دائم صحيح نيست و جا داشت قانون­گذار به شيوه­ي بهتر عمل کند. توضيح اينکه آنچه عملاً در بسياري از موارد مشاهده مي‌شود اين است که گاه عقد ازدواج صورت مي‌پذيرد و پس از مدتي در دفاتر رسمي ثبت مي‌شود. از نظر شرعي براي تحقق رابطه­ي زوجيت صرف عقد کافي است و ثبت عقد تشريفاتي است که دولت آن را لازم دانسته است. اين در حالي است که هميشه امکان ثبت فوري واقعه­ي عقد ازدواج نيست گاه افراد در مکان­هاي مقدس يا زمان­هاي مقدس که دسترسي به دفاتر رسمي ندارند اقدام به ازدواج مي‌کنند حتي گاه در خارج ايران در اماکن مذهبي همچون مکه و مدينه و کربلا و نجف دختر و پسرشان را به عقد هم در مي‌آورند درحالي که دسترسي به دفاتر رسمي ندارند اما اهميت زمان و مکان ايجاب مي‌کند که فوراً عقد خوانده شود و نمي­توان توقع داشت تا امکان ثبت در دفاتر رسمي عقد را به تأخير اندازد. گاه براي راضي کردن دختر و پسر و خانواده­ي ايشان تلاش­هاي مستمر و زيادي صورت گرفته و در آخرين لحظه رضايت تحصيل شده و مصلحت ايجاب مي‌کند که عقد فوراً خوانده شود درحالي که دسترسي به دفتر رسمي نيست.

اين وضعيت در مورد طلاق يا فسخ نکاح نيز وجود دارد يعني ما نبايد وضعيت شهرهاي بزرگ را در نظر بگيريم که امکان دسترسي به دفاتر رسمي به راحتي فراهم است. در روستاها و … چه بسا دسترسي مشکل باشد. حتي درجاهايي ممکن است دفتر رسمي ازدواج باشد ولي سردفتر مريض بوده، به مسافرت رفته و… و در يک جمله امکان حضور وي در لحظه­ي عقد نباشد و نتوان صبر نمود. لذا الزام فوري به ثبت ازدواج و طلاق و پيش­بيني مجازاتي سنگين (2 ميليون تا 10 ميليون تومان و يا تا شش ماه حبس) صحيح نمي­باشد. بهتر است قانون­گذار لزوم ثبت واقعه ازدواج و … را فوري نداند بلکه زماني را براي آن در نظر بگيرد که با انقضاي آن و عدم ثبت، شخص به مجازات محکوم شود مثلاً مهلت سي روزه­اي را در نظر گرفته بگويد چنانچه از تاريخ وقوع عقد يا طلاق، يک ماه بگذرد و ثبت نکند، به مجازات­ ـ آن هم مجازات متناسب­تري­ـ محکوم مي‌شود.

ممکن است کسي اشکال کند که اين ماده ثبت ازدواج و طلاق را فوري نمي­داند چرا که مي‌گويد «تا يک ماه از ثبت آن خودداري نمايد» اما پاسخ اين است که يک ماه در مورد رجوع است نه طلاق و ازدواج و فسخ نکاح­، زيرا اولاً رجوع گاه فوراً صورت مي‌گيرد، گاه مرد يک لحظه از طلاق پشيمان مي‌شود و رجوع مي‌کند لذا معقول و منطقي آن است که نمي­توان از او انتظار داشت تا به دفتر رسمي دسترسي پيدا نکرده رجوع نکند. چه بسا اگر چنين بود از رجوع منصرف مي‌شد و بر طلاق اصرار مي‌ورزيد درحالي که طلاق امر بسيار بد و مبغوض الهي است، ثانياً پس از مطالعه کل ماده­ي 46 مشاهده مي‌کنيم قيد «تا يک ماه» در ادامه­ي ماده براي مثل «ثبت نکاح موقت» ، «ثبت انفساخ نکاح» ، «اعلام بطلان يا طلاق» نيامده است و در نتيجه مهلت يک ماهه تنها در مورد رجوع است و در نتيجه اشکال به قوت خود باقي است.

4) تناسب ميان جرم و مجازات

از جمله اصول قانون‌گذاري کيفري آن است که بايد ميان جرم و مجازات تا حد امکان تناسب وجود داشته باشد اين تناسب هم در انتخاب نوع مجازات و هم در تعيين مقدار مجازات بايد رعايت گردد تا مبادا به خاطر دستمالي قيصريه را به آتش کشند. منتسکيو معتقد است: «شقاوت قوانين، اغلب مانع اجراي آن است. وقتي مجازات حد و مرزي ندارد، اغلب مجبور مي‌شوند مجازات نکردن را به جاي آن ترجيح دهند» ( بکاريا 1368: 80 پاورقي مترجم). در بررسي مجازات­هاي مقرر در لايحه، مشاهده مي‌شود که گاه تناسبي ميان جرم و مجازات آن وجود ندارد.

مثلاً بر اساس ماده­ي 53 :

هر سردفتر رسمي که بدون اخذ گواهي موضوع ماده (26) اين قانون يا بدون اخذ اجازه نامه مذکور در ماده (1060) قانون مدني يا حکم صادر شده در مورد تجويز ازدواج مجدد يا برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدني به ثبت ازدواج اقدام کند يا بدون حکم دادگاه يا گواهي عدم امکان سازش يا گواهي موضوع ماده (40)[12] اين قانون يا حکم تنفيذ راجع به احکام خارجي به ثبت هر يک از موجبات انحلال نکاح يا اعلام بطلان نکاح يا طلاق مبادرت نمايد، به انفصال دائم از اشتغال به سردفتري محکوم مي‌شود.

بنابراين کافي است سردفتري تنها يک بار، بدون اخذ گواهي يکي از اعمال ماده­ي 53 را مرتکب شود تا به مجازات انفصال ابد از سردفتري محکوم شود. روشن نيست شدت عمل اين لايحه به چه علت است. جا داشت قانون­گذار ابتدا مجازات انفصال موقت چند ماهه و سپس مجازات انفصال موقت با مدت زمان بيشتر و در نهايت در صورت تکرار و … انفصال ابد را پيش­بيني مي‌نمود. يا اينکه چنين سردفتري ابتدا به حبس محکوم مي‌شد و در نهايت به انفصال ابد. در وضعيت فعلي هيچ فرقي بين کسي که يک بار مرتکب يکي از اعمال ماده­ي 53 شده و کسي که بارها مرتکب اين اعمال شده نيست و هر دو به انفصال ابد محکوم مي‌شوند. آيا اين عادلانه است؟ به هر حال انفصال ابد به دنبال خود بيکاري سردفتر را مي‌آورد و بيکاري خود منشأ جرايم مختلفي است و نبايد به راحتي موجبات صدور چنين حکمي فراهم شود. مي‌توان گفت: انفصال ابد شبيه تعطيلي دائمي کارخانه و مؤسسات نوعي اعدام مدني است و نبايد به راحتي به سراغ آن رفت.

نکته­ي جالب در اين ماده اين است برخلاف ساير مواد که قانون­گذار از مجازات جريمه­ي نقدي استفاده کرده در اين ماده اصلاً صحبتي از جريمه­ي نقدي نيست درحالي که، اگر نگوييم در همه­ي موارد، در غالب موارد انگيزه‌هاي مالي سردفتر را وا مي‌دارد بدون اخذ گواهي به ثبت آن دست زند پس چه خوب است که مجازات جريمه­ي نقدي هم در انتظار وي باشد. سردفتري که با گرفتن پول و بدون اخذ گواهي به ثبت ازدواج و … اقدام کرده، بايد با جريمه­ي مالي مواجه شود. شبيه کسي که مورث خود را مي‌کشد تا اموالش را به ارث ببرد که مطابق احکام شرعي و حقوقي از ارث محروم مي‌شود. جالب اين است که در جرم موضوع ماده­ي 53 که انگيزه­ي مالي نقش اساسي دارد صحبت از جريمه­ي نقدي نيست ولي در برخي جرايم موضوع مواد اين لايحه که انگيزه مالي اصلاً نقشي ندارد صحبت از جريمه نقدي شده است مثل مواد 46، 47، 48 و49.

نکته­ي جالب ديگر اين است که مطابق ماده­ي 52 پزشکي که گواهي موضوع ماده­ي 26 را به ناحق صادر کند يا از صدور آن خودداري کند در بار اول به محروميت از اشتغال به طبابت از 1 تا 5 سال محکوم مي‌شود و در بار دوم به حداکثر مجازات و هيچ­گاه به محروميت دائم از اشتغال به طبابت محکوم نمي­شود؛ ولي سردفتري که بدون اخذ گواهي ماده­ي 26 به ثبت ازدواج اقدام کرده، در همان بار اول به انفصال دائم از اشتغال به سردفتري محکوم مي‌شود! به راستي چه فرقي است بين چنين پزشک و چنان سردفتري!

اگر مشکل اصلي ماده­ي 53 نبود تناسب ميان مقدار مجازات و جرم است، در ماده­ي 51، مشکل نبود عدم تناسب در انتخاب نوع مجازات است.

مطابق ماده­ي51:

هرگاه مسئول حضانت از انجام تکاليف مقرر خودداري کند يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي­حق شود، براي هر بار به پرداخت پانصد هزار ريال تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي و در صورت تکرار به حداکثر مجازات مذکور محکوم مي‌شود.

سؤال اين است واقعاً جريمه­ي نقدي مي‌تواند چنين حاضني را به انجام تکاليف مقرر وادارد يا او را وادار کند تا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي­حق نشود. آيا بهتر نبود براي چنين جرمي مجازات سلب مسئوليت حضانت موقتي و يا دائمي پيش­بيني شده و يا حداقل در کنار جريمه­ي نقدي چنين مجازاتي هم پيش­بيني مي­شد؟

نيز در ماده­ي 46، مجازات اقدام به ازدواج دائم يا طلاق يا فسخ نکاح يا رجوع بدون ثبت در دـفاتر رسمي، بيست ميليون تا صد ميليون ريال جزاي نقدي و يا حبـس تا شش ماه را پيش­بيني کرده است. با توجه به آنچه ذيل بايسته­ي «مغايرت نداشتن با واقعيات و مستلزم عسروحرج نبودن» آورديم، چنين مجازاتي بسيار شديد است.

5) صراحت و استفاده از اصطلاحات رايج

از جمله بايسته‌هاي قانون­نگاري آن است که قانون بايد مبهم نبوده، مقصود آن روشن باشد و از اصطلاحات و واژگان رايج بهره برده، واژگان مهجور، متروک و يا مبهم را به کار نبرد.

توضيح آنکه ممکن است برخي تصور کنند قانون بايد با عبارت‌هاي فني و پيچيده و به گونه‌اي نوشته شود که فقط براي حقوق­دانان مفهوم باشد زيرا اگر قانون به زبان ساده و براي عموم نوشته شود، عوام­زدگي قانون را در پي خواهد داشت. اما اين ديدگاه طرفداري جدي ندارد و عده­ي زيادي معتقدند قانون بايد روشن بوده، ابهامي نداشته باشد. اين امر به خصوص در امور کيفري اهميت بسزايي دارد چرا که با توجه به لزوم حمايت از آزادي­هاي مشروع، بايد حيطه­ي محدود کننده­ي آزادي روشن باشد.

بکاريا معتقد است:

اجمال قوانين چون الزاماً بهانه‌اي براي تفسير فراهم مي‌آورد، مسلماً زياني ديگر است … بنابراين اين کتاب رسمي و عمومي بايد به زباني نوشته شود که به صورت کتابي مأنوس و تقريباً يک کتاب بالين درآيد. هر اندازه کساني که قوانين مقدس را مي‌فهمند و به آن دسترسي دارند، بيشتر باشد همان قدر از ميزان جرايم کاسته مي‌شود، زيرا بي­هيچ ترديد، ناداني و دودلي نسبت به کيفرها به هوا و هوس­ها ميدان مي‌دهد (بکاريا 1368: 47).

منتسکيو نيز مي‌نويسد:

انشاء و مضامين قانون بايد صريح باشد. بهترين نمونه براي نشان دادن يک قانون صريح، الواح دوازد­ه­گانه است که تمام اطفال آن را فراگرفته و حفظ مي‌کردند ولي برعکس قانون ژوستينين­، امپراتور روم، به قدري غيرصريح و پيچيده بود که لازم شد آن را خلاصه نمايند (منتسکيو 1362: 875-872).

البته امور مختلفي باعث ابهام در قانون‌گذاري مي‌شود که برخي موجه و برخي ناموجه است. از جمله علل ابهام، روشن نبودن تمام جوانب قضيه براي قانون­گذار و بي­حوصلگي و بي­دقتي وي است که نابخشودني است اما در صورتي که قانون­گذار مجبور شود براي فرار از فشار نيروهاي اجتماعي قانون را مبهم بياورد، عذر او پذيرفته است (حاجي­ده­آبادي 1385: 90-77).

يکي از اموري که باعث روشن نبودن مقصود قانون­گذار مي‌شود آن است که مقنن واژه‌هاي جديدي را در قانون به کار برد، بدون آنکه پيش‌تر آنها را تعريف و حدود و ثغور آنها را مشخص کرده باشد و بدون اينکه تعريف مشخصي از آنها در دست باشد.

با توجه به آنچه گفته شد در محدوده­ي مقررات کيفري لايحه­ي حمايت از خانواده مي‌توان به پاره­اي از موارد که اين نکته در آن رعايت نشده است، اشاره نمود. ذيلاً به بيان سه مورد بسنده مي‌شود:

اول: در ماده­ي 47 ازدواج با صغيره بدون رعايت ماده­ي 1041 قانون مدني جـرم­انگاري شده است و براي مـردي که مرتکب چنين ازدواجي شده، مجازات­هايي پيش­بيني گرديده است. در تبصره­ي اين ماده براي ولي قهري، مادر، سرپرست قانوني يا مسئول نگهداري و مراقبت و تربيت زوجه، مجازات سه ماه و يک روز تا دو سال را مقرر مي‌دارد به شرط آنکه اشخاص مزبور «در ارتکاب جرم موضوع اين ماده تأثير مستقيم داشته باشد.»

مقصود ما واژه­ي «تأثير مستقيم» است که واژه­اي شناخته شده، به خصوص از منظر حقوق کيفري، نيست. حقوق کيفري تمام اشخاصي را که به نوعي در ارتکاب جرم دخالت دارند با رعايت شرايط و ضوابط مقرر با عناوين شناخته شده­اي معرفي مي‌کند: مباشر، شريک، معاون، فاعل معنوي و … . ضمن اينکه تأثير آن هم به قيد مستقيم خود ابهام دارد. آيا مقصود تحريک و تطميع و … است، آيا صرف پذيرفتن پيشنهاد ازدواج مرد با صغيره تأثير مستقيم است؟ اگر مقصود قانون­گذار معاونت است، جا دارد به اين واژه­ي شناخته شده اشاره و مقرر بدارد: «هرگاه ولي قهري … در ارتکاب جرم موضوع اين ماده معاونت داشته باشد …». واگر مقصود چيز ديگري است لازم است آن را روشن سازد.

دوم : مورد بعدي ماده­ي 51 است که مقرر مي‌دارد:

هرگاه مسئول حضانت از انجام تکاليف مقرر خودداري کند يا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذي­حق شود براي هر بار به پرداخت پانصد هزار ريال تا پنج ميليون ريال جزاي نقدي و در صورت تکرار به حداکثر مجازات مذکور محکوم مي‌شود.

در اين ماده واژه­هاي «هر بار» و «در صورت تکرار» مدنظر است. مي‌دانيم که تکرار جرم از علل مشدده­ي مجازات است و مقصود از آن ارتکاب جرم پس از اجراي مجازات براي جرم قبلي است. براي تحقق تکرار، ارتکاب دو بار کفايت مي‌کند، در اين ­صورت مقصود از «براي هر بار به پرداخت پانصد هزار ريال … محکوم مي‌شود» چيست؟ اگر مقصود قانون­گذار از واژه­ي «تکرار» همان معناي مصطلح حقوقي باشد، بايد قانون­گذار واژه­ي «براي هر بار» را حذف کند و اگر مقصود معناي جديدي است، بايد مراد خود را روشن سازد .

سوم: سومين مورد، استفاده از واژه­ي «درجه» در چهار ماده از مقررات کيفري لايحه است يعني ماده­ي 46، 47، 48 و50. قانون­گذار آنگاه که صحبت از حبس کرده، درجه­ي آن را مشخص نموده برخلاف ساير مجازات­ها يعني جريمه­ي نقدي و يا محروميت از اشتغال به طبابت و يا انفصال دائم از اشتغال به سردفتري که درجه­اي را براي آن مشخص ننموده است. در اين مورد نکات زير حائز تأمل است.

الف ـ واژه­ي «درجه» و تقسيم حبس به درجات مختلف در مقررات کيفري ما شناخته شده نيست. چه در قانون مجازات عمومي 1304 و 1352 و چه در قانون راجع به مجازات اسلامي1361 و قانون مجازات اسلامي1370 چنين چيزي ديده نمي­شود.

ب­ـ ممکن است کسي بگويد قانون­گذار در اين لايحه دست به وضع اصطلاح کرده و از اين جهت نمي­توان بر او خرده گرفت. پاسخ اين است که اولاً لحن قانون­گذار حکايت از اين دارد که مي‌خواهد به يک امر شناخته شده و معروف و معهود اشاره کند و لذا مقرر مي‌دارد که به حبـس تعـزيري درجه­ي 6 و … محکوم مي‌شود ثانياً اگر چنين باشد که ادعا شده چرا قانون­گذار سخني از حبس درجه­ي 1 ، درجه­ي 2 و درجه­ي 3 و… به ميان نياورده و توضيح نمي­دهد که حبس تعزيري درجه­ي 1، درجه­ي 2، درجه­ي 3 و … چيست؟ معقول نيست قانون­گذار به نام­گذاري و وضع اصطلاح بپردازد آن هم بدين شکل!

ج­ـ به نظر مي‌رسد قانون­گذار در به کار بردن اين واژه، به لايحه قانون مجازات اسلامي، که هم­اينک در شوراي نگهبان در حال بررسي است، نظر داشته، ولي بايد گفت:

ـ مادام که لايحه­ي قانون مجازات اسلامي به تصويب نرسيده، نمي­توان از واژگان جديد آن بهره برد. چه بسا لايحه­ي قانون مجازات اسلامي به تبع اسلافش در نهايت بدون وجود چنين واژه­اي (درجه) تصويب شود.

ـ حتي اگر جايز باشد که لايحه­اي (لايحه­ي حمايت از خانواده) از لايحه­اي ديگر (لايحه­ي قانون مجازات اسلامي) بهره برد و به نوعي به آن ارجاع دهد، بايد اين کار دقيق صورت بگيرد درحالي که چنين نيست.

توضيح اينکه ماده­ي 19 لايحه­ي مجازات اسلامي که در تاريخ سه شنبه 27/5/1388 به تصويب کميسيون قضايي و حقوقي مجلس رسيده و در جلسه­ي علني روز چهارشنبه مورخ 25/9/1388 به تصويب مجلس رسيده و به شوراي نگهبان ارسال گرديده است مقرر مي‌دارد:

مجازات­هاي تعزيري مقرر براي اشخاص حقيقي به هشت درجه تقسيم مي‌شود:

درجه1ـ حبس بيش از بيست و پنج تا سي سال.

ـ جزاي نقدي بيش از يک ميليارد (1.000.000.000) ريال؛

ـ مصادره­ي اموال.

درجه2ـ حبس بيش از پانزده تا بيست و پنج سال.

ـ جزاي نقدي بيش از پانصد و پنجاه ميليون (550.000.000) ريال تا يک ميليارد (1.000.000.000) ريال.

درجه3ـ حبس بيش از ده تا پانزده سال.

ـ جزاي نقدي بيش از سيصد و شصت ميليون (360.000.000) ريال تا پانصد و پنجاه ميليون (550.000.000) ريال.

درجه4ـ حبس بيش از پنج تا ده سال.

ـ جزاي نقدي بيش از يکصد و هشتاد ميليون (180.000.000) تا سيصد و شصت ميليون (360.000.000) ريال؛

ـ انفصال دائم از خدمات دولتي و عمومي.

درجه5 ـ حبس بيش از دو تا پنج سال.

ـ جزاي نقدي بيش از هشتاد ميليون (80.000.000) ريال تا يکصد و هشتاد ميليون (180.000.000) ريال؛

ـ محروميت از حقوق اجتماعي بيش از پنج تا پانزده سال.

درجه6 ـ حبس بيش از شش ماه تا دو سال.

ـ جزاي نقدي بيش از بيست ميليون (20.000.000) ريال تا هشتاد ميليون (80.000.000) ريال؛

ـ شلاق از سي و يک تا نود و نه ضربه؛

ـ محروميت از حقوق اجتماعي بيش از شش ماه تا پنج سال؛

ـ انتشار حکم قطعي در رسانه­ها.

درجه7ـ حبس از نود و يک روز تا شش ماه.

ـ جزاي نقدي بيش از ده ميليون (10.000.000) ريال تا بيست ميليون (20.000.000) ريال؛

ـ شلاق از يازده تا سي ضربه؛

ـ محروميت از حقوق اجتماعي تا شش ماه.

درجه8 ـ حبس تا سه ماه.

ـ جزاي نقدي تا ده ميليون (10.000.000) ريال؛

ـ شلاق تا ده ضربه.

مشاهده مي‌شود که در اين ماده، نه تنها حبس درجه دارد بلکه جريمه­ي نقدي و انفصال از خدمات و … نيز درجه دارد به تعبير بهتر مجازات درجه دارد اعم از اينکه حبس باشد يا جريمه­ي نقدي و … .درحالي که در مواد لايحه­ي حمايت از خانواده تنها براي حبس درجه تعيين شده است.

اين در حالي است که درجه‌هاي مواد لايحه­ي حمايت از خانواده با ماده­ي 19 لايحه­ي قانون مجازات جز در دو مورد و آن هم در ماده­ي 47 (حبس تعزيري درجه­ي 6) (سه ماه و يک روز تا دو سال)، و حبس تعزيري درجه­ي 4 (پنج تا ده سال) در بقيه­ي موارد ناسازگار است.[13]

طرفه آنکه خود درجات مواد لايحه با هم ناسازگاري دارد چنان­ که از منظر ماده­ي 46، حبس درجه­ي 7 تا شش ماه و از منظر ماده­ي 50، شش ماه تا دو سال مي‌باشد و نيز از منظر ماده­ي 47، حبس تعزيري درجه­ي 6، شش ماه تا دو سال و از منظر تبصره­ي آن سه ماه و يک روز تا دو سال و از منظر ماده­ي 48، يک سال تا سه سال است!! شايد کسي بگويد عددهاي به کار رفته اشتباه تايپي است ولي مشکل اين است که برخي از درجات حبس مذكور در لايحه با ماده­ي 19 اصلاً مطابقت ندارد مثلاً، حبس سه ماه و يک روز تا 2 سال در تبصره­ي ماده­ي 47 و حبس يک سال تا سه سال در ماده­ي 48 که با ماده­ي 19­ لايحه­ي مجازات اسلامي سازگاري ندارد. به تعبير ديگر حتي اگر بتوان گفت در متن لايحه در شماره­ي درجه اشتباه تايپي صورت گرفته در مقادير فوق که نمي­توان گفت اشتباه تايپي صورت گرفته است.

آخرين نکته­اي که در اين قسمت بايد متذکر شد اين است در ماده­ي 49، مجازات حبس «سه ماه و يک روز تا يک سال حبس» پيش­بيني است ولي درجه­ي آن روشن نشده است!!

6) سياست يکسان در ذکر يا عدم ذکر عنصر معنوي جرم

براي تحقق جرايم صرف انجام رفتار مجرمانه و به تعبير بهتر صرف تحقق عنصر مادي جرم کفايت نمي­کند، بلکه لازم است مرتکب رفتار ممنوعه­ي قانوني را با قصد و اراده­ي آزاد و با توجه و آگاهي انجام دهد که از آن به سوء نيت کيفري، عالماً عامداً و … تعبير مي‌شود. در نتيجه جرم آنگاه محقق مي‌شود که مرتکب با علم به موضوع، عمل ممنوعه­ي قانوني را از روي قصد انجام دهد.[14]

قانون­گذار کيفري گاه به عنصر معنوي اشاره مي‌کند و مثلاً مقرر مي‌دارد: «هرکس عالماً عامداً…» و گاه به آن اشاره نمي­کند. برخي حقوق­دانان معتقدند که بين اين دو نوع تعبير تفاوت وجود دارد بدين صورت که هرگاه قانون­گذار واژه عالماً را به کار برد، اين مدعي و مقام تعقيب­کننده است که بايد علم مرتکب را به اثبات برساند ولي اگر اين واژه را به کار نبرد، علم مفروض است و اين متهم است که براي فرار از مجازات بايد جهل خود را به اثبات برساند (کلانتري 1375: 242-241). نگارنده با اين نظر موافق نيست و در جاي خود دو اشکال بر اين نظر وارد کرده است:

اشکال اول­، اگر مواردي را که قيد عالماً ذکر شده بررسي کنيم (نظير ماده 64 [در خصوص علم به موضوع]، 141، 166 [در خصوص علم به موضوع]، بند 5 ماده 198، ماده 501، 518، 519‌، 643 و…) مي‌بينيم در اين موارد خصوصيتي نيست که باعث شود اصل بر جهل متهم باشد. همچنين اگر مواردي را که اين قيد در آنها نيامده بررسي کنيم، مي‌بينيم اينها خصوصيتي ندارند که باعث شود اصل بر علم متهم باشد….

اشکال دوم، با توجه به اينکه حجم گسترده‌اي از مواد، قيد عالماً را ندارند، بنا بر احترازي بودن قيود بايد گفت که بار اثبات جهل بر عهدة متهم است و علم متهم مفروض است. اين‌، با اصل تفسير مضيق قوانين کيفري [و اينکه اصل بر جهل است] سازگاري ندارد. پس بايد گفت که قيد عالماً، قيد توضيحي است و اصولاً هميشه بار اثبات علم متهم بر عهده­ي قاضي قرار دارد (حاجي­ده­آبادي 1385: 184).

البته نگارنده منکر آن نيست که در برخي مواد قانون­گذار واژه­ي عالماً يا عامداً را با عنايت و به ‌منظور خاصي آورده است اما نمي‌توان اين را به‌ عنوان يک اصل و قاعده در همه­ي موارد جاري دانست. به هر حال با توجه به آنچه مطرح شد، لازم است قانون­گذار سياست يکساني را پيش بگيرد يعني يا در همه جا اين تعبير را بياورد و يا در همه جا نياورد تا جلوي چنين تصور و تصوراتي مانند آن گرفته شود. گرچه نويسنده معتقد است با توجه به اينکه اصل بر عمدي بودن جرايم است، نيازي به آوردن تعبير عامداً هم نيست مگر در جرايمي که هم در حال عمدي جرم باشند و هم در حالت غيرعمدي و طبيعتاً با دو مجازات متفاوت. در چنين جرايمي ناگزير قانون­گذار بايد به بيان چنين تعبيري بپردازد. همچنين در مواردي که نياوردن عنصر معنوي جرم ممکن است باعث ابهام، تضييع حقوق، تحميل بلاجهت مجازات و … شود، ذکر عنصر معنوي لازم است. ولي در هر حال رعايت وحدت رويه لازم است.

در بررسي مواد کيفري لايحه­ي حمايت از خانواده چهار ماده جلب توجه مي‌کند ماده­ي 47، 48، 49 و52. قانون­گذار در ماده­ي 52 و بخشي از ماده­ي 49 به عنصر معنوي جرم اشاره مي‌کند ولي در ماده­ي 47، 48 و صدر ماده­ي 49 اشاره به عنصر معنوي نکرده و از اين جهت پيش­بيني مي‌شود که اين لايحه در صورت تصويب به شکل فعلي در آينده تفاسير مختلفي از مواد آن در زمينه­ي عنصر معنوي جرم به عمل آيد. البته مقصود ما در اينجا قيد «علم» است يعني بخشي از عنصر معنوي. توضيح بيشتر آنکه ماده­ي 47 به جرم­انگاري ازدواج مرد با صغيره برخلاف مقررات ماده­ي 1041 قانون مدني پرداخته و در اين راه نه تنها مرد را بلکه ولي قهري صغيره را نيز مجرم مي‌داند.

براي مجرم بودن مرد وي بايد به دو نكته علم داشته باشد يکي اينکه بداند زني که قرار است با او ازدواج کند صغيره است و، برخلاف مثلاً جثه­ي درشتش، به سن 13 سال تمام نرسيده است. ديگر اينکه بايد بداند قانون مدني ازدواج با چنين صغيره­اي را منوط به اذن ولي و وجود مصلحت به تشخيص دادگاه دانسته است. چنين مردي اگر علم اول را نداشته باشد يقيناً مجرم نيست اما در مورد علم دوم، مي‌توان گفت وي بازهم مجرم است چون جهل به قانون مسموع نيست. ولي قهري صغيره نيز وضعيتي مشابه مرد را دارد.

ماده­ي 48 که به جرم­انگاري ازدواج فرد خارجي با زن ايراني بدون اخذ اجازه مذکور در ماده­ي 1060 قانون مدني پرداخته است نيز در صورتي اجرا مي‌شود که فرد خارجي بداند زني که مي‌خواهد با او ازدواج کند ايراني است و بداند مطابق قوانين جمهوري اسلامي ايران، اخذ اجازه مذکور در ماده­ي 1060 لازم است و در صورتي که نداند مجازات ندارد. وضعيت چنين مرد بيگانه­اي با مرتکب جرم ماده­ي 47 فرق مي‌کند يعني اگر او بداند که طرف مقابلش زني ايراني است ولي نداند که طبق قانون ايران اجازه لازم است، باز مجرم نيست چون در حق چنين مردي نمي­توان گفت اماره­ي علم به قانون وجود دارد. چون اماره­ي علم به قانون، يعني اينکه 15 روز پس از انتشار قوانين فرض بر آن است که همه از آن آگاه­اند، دربار­ه­ي ساکنين ايران است نه در مورد همه­ي مردم جهان و فرض بحث ما جايي است که تبعه­ي خارجي در خارج از ايران با زني ايراني ازدواج کرده و بعد به ايران آمده است.

ماده­ي 49 در مورد انکار زوجيت با ادعاي زوجيت است. اين ماده، دو لحن مختلف در صدر و ذيل دارد چرا که مقرر مي‌دارد:

هرکس در دادگاه زوجيت را انکار کند و بعداً ثابت شود اين انکار بي‌اساس بوده است يا برخلاف واقع با طرح شکايت کيفري يا دعواي حقوقي مدعي زوجيت با ديگري شود به سه ماه و يک روز تا يک سال حبس و يا ده ميليون ريال تا پنجاه ميليون ريال جزاي نقدي محکوم مي‌شود. اين حکم در مورد قائم مقام قانوني اشخاص مذکور نيز که علي‌رغم علم به زوجيت آن را در دادگاه انکار کند يا علي­رغم علم به عدم زوجيت با طرح شکايت کيفري يا دعواي حقوقي مدعي زوجيت گردد، جاري است.

با توجه به آنچه گفته شد براي تحقق جرم صدر ماده­ي 49 لازم است که انکار زوجيت با علم به زوجيت باشد. لايحه در اين قسمت هيچ اشاره­­اي به لزوم علم نکرده است. اما آنگاه که به ادعاي زوجيت مي‌رسد واژه «برخلاف واقع» را مي‌آورد که به نوعي به همان علم موضوعي يعني «علم به عدم زوجيت» باز مي‌گردد و در مورد قائم مقام قانوني که مي‌رسد با عبارت «علي­رغم علم به زوجيت» و «علي­رغم علم به عدم زوجيت» تصريح مي‌کند.

به هر حال يا بايد در همه جا از جمله ماده­ي 47 و 49 به قيد علم موضوعي تصريح شود و يا در هيچ جا آورده نشود. حداقل انتظار آن است که در يک ماده مثل ماده­ي 49 دو گونه عمل نشود و حداقل در صدر ماده­ي 49 واژه­ي «علي­رغم علم به زوجيت» آورده شود و واژه­ي «برخلاف واقع» به «علي­رغم علم به عدم زوجيت» تغيير يابد.

در ماده­ي 52 نيز قانون­گذار واژه­ي «برخلاف واقع» و «با سوء نيت» را آورده که مي‌تواند به علم موضوعي برگردد. اين ماده نيز بهتر است با مواد ديگر از حيث ادبيات نگارشي در زمينه­ي عنصر معنوي يکسان گردد.

7) تعيين مجازات نقدي بر اساس نرخ تورم

جريمه­ي نقدي يکي از رايج‌ترين مجازات‌هاست که در مواردي جايگزين ديگر ضمانت اجراهاي کيفري نظير شلاق و حبس مي‌گردد. مشکلي که در اين نوع مجازات است پايين آمدن ارزش پول طي گذشت زمان و در نتيجه از دست دادن بازدارندگي اين نوع مجازات است. در نتيجه بايد هر دو سه سال به تغيير قوانين جزايي که حاوي جريمه­ي نقدي‌اند پرداخت که خود امري ناصواب است. براي فرار از اين مشکل، قانون­گذار مي‌تواند پس از تعيين مجازات­هاي نقدي مقرر دارد که نرخ جريمه در هر سال بر اساس نرخ تورم و ارزش پول در آن سال مشخص مي‌شود يعني مبلغ تعيين شده در قانون، مبنا و پايه­ي محاسبه قرار گيرد اما بر اساس نرخ تورم همه سال ميزان مجازات توسط قاضي تعيين گردد.

حال در لايحه­ي حمايت از خانواده شبيه ديگر قوانين کيفري تنها به تعيين مجازات نقدي بسنده شده و از راهکار فوق استفاده نشده است. اين اشکال، خاص اين لايحه نيست و در همه­ي قوانين جزايي که در بردارنده مجازات نقدي است موجود است اما علت اينکه در اينجا بر آن تأکيد شده است اين است که در نظام حقوقي ما در يکي از حوزه‌هاي مربوط به خانواده يعني مهريه، اين مشکل مرتفع شده است و مقدار مهريه در صورتي که وجه رايج باشد، با توجه به تغيير شاخص قيمت سال زمان تأديه نسبت به سال و نوع عقد محاسبه و تعيين مي‌شود. انتظار آن بود که در مقررات کيفري مربوط به خانواده نيز تمهيد فوق انديشيده شود و شبيه مهريه که اولين گامي بود که در اين موارد برداشته شد، در زمينه­ي جزاي نقدي نيز اولين گام از حقوق خانواده صورت گيرد.

نتيجه

1ـ اهميت و ظرافت خانواده اقتضا مي‌کند که قانون‌گذاري در زمينه آن با دقت هرچه بيشتر صورت گيرد.

2ـ به طور کلي ضمانت اجراي کيفري آخرين حربه براي حفظ و حمايت از ارزش­ها و حقوق و تکاليف است. به خصوص در حقوق خانواده رعايت اين اصل ضروري است.

3ـ بررسي مقررات کيفري لايحه­ي حمايت از خانواده نشان مي‌دهد که اين لايحه از حيث قواعد و اصول قانون‌گذاري و قانون­نگاري همچون ضرورت، جامعيت، تناسب جرم و مجازات و … با اشکال­هاي جدي روبه­رو است.

فهرست منابع:

 

–  اردبيلي، محمدعلي، 1379. حقوق جزاي عمومي، تهران، ميزان، ج1.

– بکاريا، سزار، 1368. جرايم و مجازاتها، ترجمه­ي دکتر محمدعلي اردبيلي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.

– پرادل، ژان، 1373. تاريخ انديشه‌هاي کيفري، ترجمه­ي دکتر علي‌حسين نجفي ابرندآبادي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي با همکاري مؤسسه نشر يلدا.

– حاجي­ده­آبادي، احمد، 1385. بايسته‌هاي تقنين (با نگاهي به قانون مجازات اسلامي)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.

– ــــ 1389. قواعد فقه جزايي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.

– حرّ عاملي، محمدبن حسن، وسائل‌الشيعه، تحقيق شيخ محمد رازي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، ج 13.

-حکمت‌نيا، محمود و همکاران، 1388. فلسفه حقوق خانواده، تهران، روابط عمومي شوراي فرهنگي- اجتماعي زنان، ج 2.

– صابري يزدي، عليرضا، 1363. الحکم الزاهرة، مؤسس‍ة النشرالاسلامي.

– صافي، لطف‌الله، 1363. التعزير، قم، مؤسس‍ة النشرالاسلامي.

– طبسي، نجم‌الدين، 1374. مواردالسجن في‌النصوص والفتاوي، قم، مکتب‌الاعلام الاسلامي.

– طوسي، محمدبن حسن، 1387ق. المبسوط في فقه‌الامامي‍ة، تحقيق محمدباقر بهبودي، تهران، المکتب‍ة المرتضوي‍ة، ج 6.

-عاملي، محمد بن مکي (شهيد اول)، القواعد و الفوائد، تحقيق دکتر سيدعبدالهادي حکيم، قم، مکتب‍ةالمفيد، ج 2.

– کاتوزيان، ناصر، 1377.فلسفه حقوق، شرکت سهامي انتشار، ج 2.

– کلارکسون، 1371.تحليل مباني حقوق جزا، ترجمه­ي دکتر حسين مير محمدصادقي، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.

– کلانتري، کيومرث، 1375. اصل قانوني بودن جرايم و مجازات‌ها، بابلسر، دانشگاه مازندارن.

– گنجينه استفتائات قضايي، دفتر آ‌موزش روحانيون و تدوين متون فقهي، قم. 


 

[1]– principle of harms

[2]– رسي (Rossi) استاد حقوق کيفري در آکادمي ژنو که در سال 1829 رساله­ي حقوق کيفري را منتشر ساخت چهار معيار را براي جرم پيشنهاد مي‌کند: 1. جرم ضرورتاً عبارت است از نقض يک تکليف اخلاقي . 2. البته نه نقض تکليف اخلاقي بلکه تکاليفي که انجام ندادنش نظم اجتماعي را مختل مي‌سازد. 3. جرم عملي است که تنها با اجبار اجتناب­پذير است و اگر به وقوع پيوسته باشد اجراي جبر و زور طلب مي‌کند. 4. جرم تقصيري است كه مستعد رسيدگي و قضاوت در محضر عدالت انساني است. بنابراين عقل سليم حکم مي‌کند در مواردي که ارزيابي ماهيت اخلاقي يک عمل و آثار آن بر نظم اجتماعي ناممکن است به جرم تلقي کردن آن نپردازيم. با اين پيشنهادها رسي موفق به ارائه­ي معياري از جرم مي‌گردد: «قدرت اجتماعي فقط مي‌تواند نقض تکاليف اخلاقي نسبت به جامعه يا افراد را، تکاليفي که براي حفظ نظم سياسي مفيد است و ايفاي آن تنها با ضمانت اجراي کيفري قابل تأمين است و نقض آن در پيشگاه عدالت انساني قابل رسيدگي، بزه تلقي کند» (پرادل 1373: 70-69)

[3]ـ «ماده645: به منظور حفظ کيان خانواده، ثبت واقعه­­ي ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است…».

[4]– ماده 1041 قانون مدني 1314 مقرر مي­داشت:« نكاح اناث قبل از رسيدن به سن 15 سال تمام و نكاح ذكور قبل از رسيدن به سن 18 سال تمام ممنوع است. مع­ذلك در مواردي كه مصالحي اقتضاء كند با پيشنهاد مدعي­العموم و تصويب محكمه ممكن است استثنائا معافيت از شرط سن اعطا شود ولي در هر حال اين معافيت نمي­تواند به اناثي داده شود كه كمتر از 13 سال تمام و به ذكوري شامل گردد كه كمتر از 15 سال تمام دارند.»

[5]– مطابق قانون اصلاح موادي از قانون مدني 8/10/1361 ماده 1041 به اين شرح تغيير يافت: «ماده 1041. نكاح قبل از بلوغ ممنوع است.

تبصره. عقد نكاح قبل از بلوغ با اجازه­ي ولي صحيح است به شرط رعايت مصلحت مولي عليه.»

[6]– مطابق ماده 24 قانون اصلاح موادي از قانون مدني مصوب 14/8/1370: «ماده 1041 قانون مدني به شرح زير اصلاح مي­گردد:

ماده: 1041. نكاح قبل از بلوغ ممنوع است.

تبصره: عقد نكاح قبل از بلوغ با اجازه ولي و به شرط رعايت مصلحت مولي عليه صحيح مي باشد.»

[7]ـ البته از نظر قواعد اوليه­ي شرعي چنين ازدواجي به شرط رعايت شرايط شرعي صحيح است و نمي­توان حکم به بطلان يا معلق بودن صحت آن بر تحصيل اجازه دولت دانست. زيرا از نظر شرعي هيچ دليلي بر لزوم تحصيل اجازه­ي مخصوص دولت در مورد ازدواج مرد خارجي با زن ايراني و بالعکس وجود ندارد. در نتيجه قانون­گذار مي­تواند ضمانت اجراي ديگري را پيش­بيني کند و آن اينکه مترتب شدن آثار قانوني بر چنين ازدواجي را موکول به تحصيل اجازه­ي دولت بداند يعني مقرر دارد که هرگاه مرد تبعه­ي خارجي بدون اجازه­ي مخصوص از دولت با زني ايراني ازدواج کند، اين ازدواج واجد آثار حقوقي نيست تا زماني که اجازه­ي مخصوص دولت را تحصيل نمايد. يا چنين مقرر دارد که «نمي­توان بر اساس چنين ازدواجي اقدامات حقوقي به عمل آورد مگر آنکه اجازه­ي مخصوص دولت تحصيل گردد.» البته نظير آنچه در ذيل ماده 46 گفته شد بايد براي زوجه و فرزندان که از ثبت واقعه­ي ازدواج منتفع مي‌شوند امکان مراجعه به دادگاه و ثبت واقعه را پيش­بيني نمود.

[8]ـ اين وضعيت شبيه زن حامله­اي است که حاضر به سقط جنين توسط ديگري مثل ماما يا پزشک مي­شود که در اين ­صورت پزشک يا ماما به عنوان مباشر در جرم سقط جنين به حبس و پرداخت ديه در صورت مطالبه­ي ولي دم محکوم مي­شود و اما در مورد مادر برخي حقوق­دانان معتقدند که وي به عنوان معاون جرم سقط جنين مجازات مي­شود. (اردبيلي 189:1379)

[9]– براي مطالعه تفصيلي، ر.ک: طبسي 1374: 397-377 و 303-291 و 251-247.

[10]ـ ماده642. هرکس با داشتن استطاعت مالي نفقه­ي زن خود را در صورت تمکين ندهد يا از تأديه­ي نفقه­ي ساير اشخاص واجب النفقه امتناع نمايد دادگاه او را از سه ماه و يک روز تا پنج ماه حبس محکوم مي­نمايد.

ماده645. به منظور حفظ کيان خانواده ثبت واقعه­ي ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامي است، چنانچه مردي بدون ثبت در دفاتر رسمي مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نمايد به مجازات حبس تعزيري تا يک ­سال محکوم مي­گردد.

ماده 646. ازدواج قبل از بلوغ بدون اذن ولي ممنوع است چنانچه مردي با دختري که به حد بلوغ نرسيده برخلاف مقررات ماده (1041) قانون مدني و تبصره­ي ذيل آن ازدواج نمايد به حبس تعزيري از شش ماه تا دو سال محکوم مي­گردد.

[11]ـ ماده631. هرکس طفلي را که تازه متولد شده است بدزدد و يا مخفي کند يا او را به جاي طفل ديگري يا متعلق به زن ديگري غير از مادر طفل قلمداد نمايد به شش ماه تا سه سال حبس محکوم خواهد شد و چنانچه احراز شود که طفل مزبور مرده بوده، مرتکب به يکصد هزار تا پانصد هزار ريال جزاي نقدي محکوم خواهد شد.

ماده632. اگر کسي از دادن طفلي که به او سپرده شده است در موقع مطالبه اشخاصي که قانوناً حق مطالبه دارند امتناع کند به مجازات از سه ماه تا شش ماه حبس يا به جزاي نقدي از يک ميليون و پانصد هزار تا سه ميليون ريال محکوم خواهد شد.

[12]ـ در متن لايحه ماده­ي 40 آمده اين در حالي است که در ماده­ي40، اصلاً صحبتي از گواهي نيست و ظاهراً اشتباه تايپي صورت گرفته است.

[13]ـ ماده­ي 46 حبس تعزيري درجه­ي 7 را تا شش ماه مقرر داشته درحالي که در ماده­ي 19 لايحه­ي قانون مجازات اسلامي حبس درجه­ي 7 داراي حداقلي است به مقدار «نود و يک روز». تبصره­ي ماده­ي 47، حبس تعزيري درجه­ي 6 را سه ماه و يک روز تا 2 سال و ماده­ي 48 حبس تعزيري درجه­ي 6 را يک سال تا سه سال مي داند. درحالي که ماده­ي 19 حبس تعزيري درجه­ي 6 را «بيش از شش ماه تا دو سال» معرفي کرده است. ماده­ي 50 نيز حبس درجه­ي 7 را «شش ماه تا دو سال» مي­داند درحالي که ماده­ي 19، آن را «از نود و يک روز تا شش ماه.»

[14]ـ عنصر معنوي جرايم غيرعمدي عبارت است از تقصير، و مقصود از تقصير عبارت است از بي­احتياطي، بي­مبالاتي، عدم رعايت نظامات دولتي و عدم مهارت. از آنجا که اکثر جرايم و از جمله جرايم مقرر در لايحه حمايت از خانواده عمدي مي­باشند، در متن بر اساس عنصر معنوي جرايم عمدي قلم فرسايي شده است.


 

منبع:

http://www.mr-zanan.ir/Template1/News.aspx?NID=2972

برچسب ها:

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما