Law

موسسه حقوقی عدل فردوسی به شماره ثبتی ۲۷۷۹۴

پیگیری کلیه دعاوی خود را با اطمینان به ما بسپارید.

دعاوی خانواده

کلیه دعاوی حقوقی خانوادگی اعم از مطالبه مهریه ، حضانت فرزند ، تمکین و طلاق را به ما بسپارید.

دعاوی ملکی

برای پیگیری دعاوی ملکی اعم از سرقفلی ، حق کسب ، پیشه ، تجارت و تخلیه اماکن مسکونی و تجاری با ما تماس بگیرید.

دعاوی کیفری

برای پیگیری کلیه دعاوی کیفری اعم از چک بلامحل كيفري، فروش مال غیر ، خیانت در امانت ، کلاهبرداری و ... با ما تماس بگیرید.

دعاوی حقوقی

برای پیگیری کلیه دعاوی حقوقی اعم از چک ، مطالبه خسارت ، سفته ، رسید ،دعاوي مالي ، ارث ، سهم الارث ، وصیت با ما تماس بگیرید.

دعاوی شهرداری ها

این موسسه کلیه دعاوی شهرداری ها مانند دریافت غرامت طرح‌هاي دولتي ، کمسیون ماده ۱۰۰ و غیره را نیز می پذیرد.

دعاوی دیوان عدالت

این موسسه دعاوی مرتبط با کمسیونهای ماده ۱۰۰شهرداری ها و غیره را در دیوان عدالت اداری می پذیرد.

907

مقالات حقوق جزایی

548

مقالات حقوق خانواده

965

مقالات حقوق خصوصی

نقد و بررسي مهريه در لايحه­ي حمايت از خا­نواده

سيد مهدي جلالي / ص 183

چكيده

تعيين مهريه براي زن در ازدواج دائم و موقت امري تأييدي در اسلام بوده و خداوند در قرآن نيز به پرداخت مهريه به زنان تأکيد فرموده است. علي­رغم اينکه در اسلام بر استحباب مهريه­ي کم و کراهت زيادي آن تأکيد شده است در سال­هاي اخير ميزان مهريه افزايش زيادي پيدا کرده و اين امر مشکلاتي را براي مردان به وجود آورده است. در اين مقاله ميزان مهريه در فقه اماميه و عامه و حقوق موضوعه­ي ايران و کشورهاي مسلمان همچنين امکان دخالت قانون‌گذار و تغيير در احکام مهريه براساس مقررات شرعي بررسي شده و با عنايت به مباني تغيير احکام و نبود اين مباني در خصوص تغيير مهريه امکان دخالت قانون­گذار جهت تحديد اراده­ي زوجين در تعيين مهريه مورد ترديد قرار گرفته است. در پايان با تبيين مقررات جديدي که در لايحه­ي حمايت از خانواده مطرح شده و با بيان ايرادات قانوني و شرعي ماده­ي 25 لايحه و تبصره­هاي آن پيشنهاد و حذف اين ماده و تبصره­هاي آن مطرح گرديده است.

 

کليد واژه

مهريه، مقدار مهريه، مهريه­ي متعارف، تحديد مهريه.

 

مقدمه

خانواده مجموعه و تشکلي است که بر اساس مهر و محبت متقابل زوجين نسبت به يکديگر شکل گرفته و اين عامل باعث ثبات و ماندگاري آن مي­شود. قبل از اسلام، روابط مالي نيز بر اين قرارداد مقدس حاکم بوده که از جمله­ي آنها پرداخت مهريه به زن مي­باشد. اسلام نيز اين امر را تأييد کرده است. با توجه به اينکه امور مالي در نکاح امري فرعي بوده و هدف اصلي ازدواج زندگي مشترک همراه با مهر و محبت زوجين نسبت به يکديگر است، اسلام توصيه­هاي اکيدي مبني بر کم بودن مهريه­ي زن بيان داشته است. اما تعيين ميزان مهريه با توجه به توانائي مرد و شأن زن و آداب و رسوم افراد مختلف به طرفين واگذار شده است. متأسفانه در سال­هاي اخير، ميزان مهريه بدون توجه به توانائي­هاي مالي مرد به صورت فوق العاده­اي افزايش پيدا کرده است، به نحوي که امکان پرداخت درصد کمي از مهريه­ي تعيين شده هم براي مرد وجود ندارد. اين امر مشکلاتي را براي مردان و دستگاه قضائي ايجاد نموده است.

قانون‌گذار به تصور اينکه تنها مشکل زياد بودن مهريه بازداشت و حبس مردان به علت نپرداختن آن است که درصدد رفع اين مشکل برآمده و با الزام رئيس قوه­ي قضائيه به تعيين مبلغي مهريه به عنوان مهريه­ي متعارف مردان را از بازداشت به علت نپرداختن مهريه­ي مازاد بر مهريه­ي متعارف معاف نموده است. اين شيوه­ي قانون­گذاري اشکالات عديده­ي حقوقي و شرعي دارد.

1) مقدار مهر در فقه

1-1) مقدار مهر در فقه اماميه

در فقه اماميه دو نظر در خصوص مقدار مهريه موجود است؛

الف- برخي بر اين عقيده­اند که ميزان مهر نبايد بيشتر از مهرالسنه يعني پانصد دينار باشد. ايشان در توجيه ادعاي خود ضمن استناد به روايت مفضل از امام جعفر صادق (ع) که مي­گويد از حضرت در مورد مقدار مهريه­ي زن که نبايد از آن تجاوز گردد سؤال کردم. ايشان فرمودند: «سنت محمدي 500 درهم است پس کسي که بيشتر از آن مهريه تعيين کند، به سنت پيامبر بازگشت داده مي­شود و ملزم به پرداخت بيش از 500 درهم نيست» (حر عاملي1410:ج13، ص110)، چنين استدلال مي­کنند چون سنت حضرت رسول (ص) بر اين بوده که مهريه­ي زنان خود را 500 درهم قرار دهد و با توجه به اينکه مهر هم تابع احکام شرع است، پس در صورتي که مهريه بيشتر از آنچه گفتيم تعيين شود، چون اجماعي بر اينکه مازاد جزء مهريه تلقي شود وجود ندارد و دليل شرعي ديگري نيز در اين خصوص نيست، نفي زياد از 500 درهم واجب مي­شود (سيد مرتضي1994: 124).

ب ـ برخلاف اين نظر که اقليتي از فقهاي اماميه به آن قائل­­اند، اکثر فقهاء شيعه عقيده دارند که براي مهريه حداکثري وجود ندارد (نجفي1414: ج31، ص14؛ جبعي عاملي 1370: ج5، ص489). دلائل ايشان براي اثبات اين ادعا بدين شرح است:

اول قرآن، آيه­ي بيستم سوره­ي نساء مي­فرمايد: «و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتيتم قنطارا فلا تأخذوا منه شيئاً. أتأخذونه بهتاناً و اثماً مبيناً»؛ «اگر خواستيد زني را رها کرده و زني ديگر اختيار کنيد و مال بسياري مهر او کرده­ايد، نبايد چيزي از مهر او را پس بگيريد. آيا با تهمت زدن به زن مهر او را مي­گيريد؟ و اين گناهي آشکار است». منظور از قنطار مال عظيم است و اينکه خداوند فرموده است که مهريه­ي زنانتان را اگر بسيار زياد هم باشد بپردازيد، دلالت بر آن دارد که براي تعيين مهريه حد و مرزي وجود ندارد. چرا که اگر غير از اين بود، خداوند پرداخت مهريه را تا حد معين واجب مي­فرمود و بدين صراحت مرد را از باز پس­گيري مهريه­اي که تعيين کرده صرف­نظر از ميزان آن منع نمي­فرمود.

دوم روايات، در کتاب شريف وسائل­الشيعه روايات متعددي موجود است که حکايت از عدم تحديد مهر مي­کند. به عنوان نمونه ذيلاً به دو روايت اشاره مي­شود:

– روايت منقول از امام صادق (ع) در مورد ميزان مهريه: «ما تراضيا عليه من قليل او کثير فهو مهر»؛ «مهريه عبارت از آن چيزي است که بر آن تراضي شود کم باشد يا زياد. (حرعاملي1410: ج13، ص238).

– روايت منقول از امام رضا (ع): «لو ان رجلاً تزوج امراه و جعل مهرها عشرين الفاً و جعل لابيها عشره الأف کان المهر جائزاً و الذي سماه لأبيها فاسداً»؛ «اگر مردي با زني ازدواج کند و مهريه­ي وي را بيست هزار سکه قرار دهد و براي پدرش ده هزار، مهر زن صحيح بوده و آنچه براي پدر قرار داده شده فاسد است».

قائلين به اين نظر، استدلال فقهاي دسته­ي اول را رد کرده و اظهار مي­دارند روايت استنادي ايشان در غايت ضعف سند بوده و به دليل احکام عجيب موجود در آن مورد توجه هيچ فقيهي قرار نگرفته است (نجفي 1414: ج31، ص14)

علي­رغم اعتقاد اکثريت فقها بر محدود نبودن مهر ايشان به استناد احاديثي از معصومين (ع)، از جمله روايتي از امام باقر (ع) که فرمود: «من برکه المراه قلت مهرها و من شؤمها کثرت مهرها»؛ «از برکت زن کمي مهر او و از شومي وي کثرت مهر اوست» همچنين روايتي از حضرت رسول (ص) که فرمود: «افضل نساء امتي جياداً اقلهن مهراً»؛ «بهترين زنان امت من زناني هستند که کمترين مهر را دارند»، قائل به کراهت مهر زياد و استحباب مهر کم هستند و تأکيد مي­کنند بهتر است زنان با اتکاء به سنت حضرت رسول (ص) در تعيين مهريه سخت­گيري نکنند. اما در هر حال در فقه اماميه ميزان مهريه با محدوديت همراه نيست و طرفين مي­توانند هر ميزان مهري که بخواهند براي زن تعيين نمايند.

1-2) مقدار مهر در فقه اهل سنت

برخلاف اينکه اقليت­ فقهاي شيعه به محدوديت مهريه قائل­اند، در کليه­ي مذاهب اهل سنت فقها بر فقدان حداکثري مهريه متفق­القول­اند. همه­ي فقهاي اهل سنت معتقدند، نه تنها هيچ دليلي نه در قرآن و نه در سنت بر محدوديت ميزان مهريه وجود ندارد؛ بلکه دلايلي موجود است که به زوجين اختيار مي­دهد ميزان مهريه را با تراضي به هر مقدار که مايل­اند تعيين کنند (النوري 2002: ج20، ص20؛ زحيلي 2000: ج3، ص123).

دليل قرآني ايشان همان آيه­ي 20 سوره­ي مبارکه­ي نساء است که اکثريت فقهاي شيعه به آن استناد کرده­اند و دليل نامبردگان از سنت نيز روايتي از خليفه­ي دوم است که ايشان با ديدن زياده­روي مردم در تعيين ميزان مهريه تصميم گرفت ميزان مهريه را مشخص و مقرر کند که هيچ­کس حق تجاوز از اين ميزان را نداشته باشد تا اينکه امکان ازدواج آسان فراهم شود. هنگامي که مردم را به اين امر دعوت کرد، زني وي را مخاطب قرار داده و اظهار نمود: «تو در حالي که خداوند که مي­فرمايد: ”و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتيتم قنطارا فلا تأخذوا منه شيئا، أتأخذونه بهتاناً و اثماً مبينا“ را تلاوت مي­کني، چنين حکمي را صادر نمايي.» عمر با شنيدن اين استدلال گفت: «عمر خطا کرد و اين زن درست مي­گويد» (بدران: ج1، ص185؛ ابوزهره: ص189؛ ابراهيم بک و واصل 2003: ج3، ص151).

با اين اوصاف فقهاي اهل سنت نيز مانند فقهاي شيعه به استناد رواياتي از حضرت رسول (ص) که فرمودند: «بهترين مهريه، کم­ترين آن است» يا «با برکت­ترين نکاح، کم­مهرترين آن است»، بر استحباب کم بودن مهريه تأکيد کرده و مهريه­ي زياد را مکروه مي­شمارند (همان).

2)مقدار مهر در حقوق موضوعه

2-1) مقدار مهر در حقوق ايران

قانون‌گذار در ماده­ي 1080 قانون مدني از نظريه­ي مشهور فقها تبعيت کرده و مقرر داشته است تعيين مهر منوط به تراضي طرفين است. بنابراين مطابق اين ماده، محدوديتي در تعيين مقدار مهريه وجود ندارد و مهم رضايت طرفين بر مهريه است. بر همين اساس، در عمل، زوجين بر مهريه­هاي سنگيني توافق مي­کنند که اکثر اوقات مرد قدرت بر تسليم آن را ندارد.

2-2) مقدار مهر در حقوق کشورهاي اسلامي

در حقوق ساير کشورهاي اسلامي نيز با توجه به منابع فقهي موجود، براي مقدار مهريه محدوديتي وجود ندارد؛ مثلاً، ماده­ي 54 قانون احوال شخصيه­ي عراق مقرر مي­دارد: «لاحد لأقل المهر و لا لاکثره»؛ «ميزان مهر حداقل و اکثري ندارد» (ناجي 1970: 153).

ماده­ي 17 قانون احوال شخصيه­ي مراکش نيز دقيقاً با همان عبارت قانون احوال شخصيه­ي عراق، براي مقدار مهر، حداقل و اکثري قائل نشده است. شارحين اين قانون، در تبيين فلسفه آن مي­گويند: «چون مردم از حيث غنا و فقر متفاوت­اند و هر شخص بنا به محل تولد و سکونتش رسوم و عادات خاص خود را دارد، عدم محدوديت باعث مي­گردد که هر شخصي با توجه به ميزان دارايي و تمکن مالي خود و عادات قوم و قبيله­اش نسبت به تعيين مهريه اقدام کند. در واقع اين امر جهت تسهيل امر ازدواج است و ايجاد محدوديت آزادي طرفين ازدواج را در يک امر شخصي از بين مي­برد» (شهبون 2000: ج1، ص80؛ زوکاغي 2002: 55).

در حقوق سوريه نيز ماده­ي 54 قانون احوال شخصيه با عبارت «لا حد لأقل المهري ولا لإکثره». براي مهريه حدي معين نکرده و به طرفين اجازه داده ميزان مهريه را با توجه به ملائت زوج و شأن زوجه و عادت و رسوم خود معين کنند (عطري1997: 31).

3)دلايل افزايش مهريه

علي­رغم توصيه­هاي اسلام مبني بر کاهش ميزان مهر براي ازدواج آسان، متأسفانه روزبه­روز بر ميزان مهريه افزوده مي­شود و اين در حالي است که اکثر قريب به اتفاق مردان، امکان پرداخت حتي ده درصد از مهريه­هاي تعهد شده را ندارند. سؤال مطرح اين است که دليل افزايش مهريه با اين سرعت عجيب و تصورنکردني چيست؟ در اين خصوص مي­توان به دلايل ذيل اشاره نمود:

الف – اگر مهر سبک باشد با توجه به اينکه طبق قانون مرد هر وقت بخواهد مي­تواند زن خود را طلاق دهد، به اندک کدورتي ميان زوجين و بعضاً به جهت هوسبازي و تنوع طلبي مرد زن خود را طلاق مي­دهد. اما وجود مهر سنگين مانع از وقوع طلاق است.

ب- با توجه به اينکه در کشور ما، زنان توان مالي مناسبي ندارند، مهريه­ي سنگين پشتوانه­ي مالي مناسبي است تا در صورت جدايي از نظر مالي دچار مشکل نشوند.

ج- کم بودن مهريه باعث کاهش ارزش زن و خانواده­ي او در قبال مرد و اطرافيان اوست؛ براي اينکه ديگران براي شخص ارزش قائل شوند، بايد خود و ارزش خود را بالا ببرد و بالا بودن مهريه، اين ارزش را ايجاد مي­کند (اميراحمدي 1388: 68).

د- با توجه به تورم موجود در جامعه و گراني همه ساله­ي همه­ي اجناس و کالاها ميزان مهريه نيز بايد افزايش پيدا کند.

هـ- رقابت و چشم و هم­چشمي موجود در همه­ي شئون جامعه، به مهريه نيز سرايت کرده و خانواده­ها براي اينکه از يکديگر در اين خصوص نيز عقب نيافتند، به اين رقابت دامن مي­زنند.

همه­ي اين دلايل به خانواده­ي دختر باز مي­گردد و نگراني آنها از زندگي آينده­ي او، خود دليل موجهي بر اين است که بر مهريه­ي سنگين پافشاري کنند.

به نظر نگارنده دليل اصلي بالا رفتن مهريه، که به مرد برمي­گردد، از آن غفلت شده و اين است که مرد هنگام ازدواج و تعيين مهريه با توجه به عرف حاکم خود را ملزم به پرداخت مهريه نمي­داند. مرد هنگام انعقاد عقد نکاح ريالي بابت مهريه­ي تعهد شده نمي­پردازد و از اين بابت فشاري را تحمل نمي­کند.

از آنجا که در عرف، زن زماني خود را محق براي مطالبه­ي مهريه مي­داند که اختلافي بين وي و شوهرش رخ داده باشد براي مرد فرق نمي­کند که در سند ازدواج چه مبلغي را متعهد شده است؛ يعني با توجه به اينکه هنگام انعقاد عقد نکاح فقط ميزان مهريه نوشته مي­شود و عرفاً تا قبل از بروز اختلاف بين طرفين تا زماني که زن و مرد به خوبي با يکديگر زندگي مي­کنند، زن از شوهر خود درخواست مهريه نکرده و اصولاً چنين امري را خلاف حسن معاشرت تلقي مي­نمايد و مرد نيز پرداخت مهريه به همسر خويش را در زمان صلح و زندگي مسالمت آميز و همراه با محبت، برنمي­تابد، مرد حاضر به پذيرش اين تعهد مي­گردد؛ زيرا هنگام انعقاد عقد، زن و مرد، به فکر اختلاف نبوده و قصد دارند در کنار هم زندگي کنند نه اينکه با يکديگر معامله کنند.

اگر زوجين مطابق شرع و قانون[1] خود را ملزم به پرداخت مهريه در زمان انعقاد عقد بدانند، هيچ­گاه زير بار اين تعهد سنگين، که واقعاً از قدرت آنها خارج است، نخواهند رفت و مهريه­ها به اين اندازه افزايش پيدا نمي­کرد. اما ضرب­المثل معروف «کي داده و کي گرفته» به باور و قبول مرد رسيده و حاضر مي­شود مهريه­اي را که قرار نيست داده و گرفته شود و فقط در سند نکاحيه درج مي­گردد را بپذيرد. حال آنکه واقعيت آن است که زن در وقت مقتضي اين تعهد را مطالبه مي­کند و براي مرد دردسر ساز مي­گردد.

4) بررسي صحت يا عدم صحت مهريه­هاي سنگين موجود

چنان­که گفته شد، امروزه به دلايل مذکور، ميزان مهريه بيش از آن است که توان مالي زوج امکان پرداخت هرچند بلندمدت را به وي بدهد.

سؤال مطرح اين است که آيا مي­توان چنين مهريه­هايي را صحيح تلقي کرد؟ به عبارت ديگر مهريه­هاي پانصد سکه و هزار سکه و بيشتر که با توجه به وضعيت مالي مردان تازه ازدواج کرده واقعاً پرداختني نيست، آيا مي­توان گفت اين مهريه­ها به دليل مقدورالتسليم نبودن باطل­اند؟

براي پاسخ به اين سؤال بايد ابتدا مقدورالتسليم بودن را تعريف و سپس اثر مقدورالتسليم نبودن موضوع معامله در عقد را بررسي کرد. اما قبل از آن بايد يادآور شد عقد نکاح دائم به دو عقد تجزيه­پذير است يکي توافق در مورد خود عقد نکاح که توافقي غير مالي است و دوم توافق در خصوص مهريه که توافقي مالي بوده و قواعد عمومي قراردادهاي مالي در خصوص آن لازم­الرعايه است. لذا بايد شرايط موضوع معامله از جمله ماليت داشتن، قابليت تسليم و … در مهريه رعايت گردد زيرا رعايت­نکردن آنها اثري مثل رعايت نکردن آنها در عقد بيع دارد.

1-4) معناي مقدورالتسليم بودن موضوع معامله

مقدور نبودن تسليم مورد معامله ممکن است به دليل ذات مالي باشد که مورد معامله قرار گرفته است، يعني مال مورد معامله، عرفاً امکان تسليم ندارد و عدم تسليم آن به توانائي داشتن و نداشتن متعهد برنمي­گردد. به عبارت ديگر چه متعهد چه شخص ديگري نمي­تواند آن را تسليم کند؛ مثلاً، اگر شخصي پرنده­ي در هوا يا ماهي در دريا را به ديگري بفروشد، يا مهريه قرار دهد اين مال نوعاً تسليم­کردني نيست و عدم امکان تسليم به فروشنده يا زوج بر نمي­گردد.

اين عدم امکان تسليم ناشي از طبيعت موضوع معامله است، اما گاهي اوقات موضوع معامله نوعاً و ذاتاً تسليم­کردني است ولي متعهد امکان تسليم آن را ندارد، مثل تعيين 1000 سکه­ي بهار آزادي به عنوان مهريه که بر ذمه­ي زوج قرار گرفته است. تهيه و تسليم اين مقدار مهريه ذاتاً غير مقدور نيست و به وضعيت مالي زوج مربوط است و اگر شخصي توانائي مالي داشته باشد، امکان تسليم آن وجود دارد ولي براي يک فرد عادي امکان­پذير نيست. در اين مثال مورد معامله ذاتاً مقدورالتسليم است و عدم امکان تسليم به طبيعت موضوع معامله بر نمي­گردد بلکه به متعهد مربوط است و ناتواني متعهد باعث غير مقدورالتسليم بودن مورد معامله شده است.

اکنون بايد ديد مقدورالتسليم بودن به موضوع معامله بر مي­گردد يا به توانائي متعهد؟ پاسخ به اين سؤال از اين جهت اهميت دارد که اگر غير مقدورالتسليم بودن مورد معامله را ناشي از خود موضوع بدانيم، مهريه­هاي تعيين شده را به علت اينکه ذاتاً قابل تسليم است بايد صحيح تلقي کرد، اما اگر اين امر به متعهد برگردد، نمي­توان به صحت توافق­هاي مهريه حکم نمود.

فقها در ميان مسائل مربوط به بيع ضمن بيان شرط مقدورالتسليم بودن مورد معامله مباني متعددي را براي اين شرايط ذکر کرده­اند که از هر کدام از اين مباني مي­توان استنباط ويژه­­اي داشت (انصاري: 186؛ نجفي: ج22، ص391؛ ميرزايي نائيني: ج1،ص378) اما با مراجعه به ماده­ي 348 قانون مدني[2]مي­توان گفت آنچه اهميت دارد توانائي بايع در تسليم مبيع است زيرا توان تسليم وصفي است که به انسان باز مي­گردد و مربوط به مالک مبيع است و نه خود آن و آنچه در ماده­ي 348 تأکيد شده قدرت بايع بر تسليم است نه اوصاف مبيع و قابليت آن براي تسليم (کاتوزيان 1374: 148؛ امامي 1374: ج1، 427). هرچند در صورت قابل تسليم نبودن ذاتي مبيع اثر بطلان بر آن هم بار مي­شود. علت اين حکم را بايد در بي­اثر ماندن بيع جست­وجو نمود، زيرا ناتواني فروشنده از تسليم مبيع رسيدن به هدف معامله را ناممکن ­ساخته و اين امر باعث بيهوده ماندن بيع مي­گردد (کاتوزيان، همان). همين استدلال را مي­توان در خصوص مهريه هم به کار برد. تسليم مهريه به زوجه و امکان تصرف وي در آن مهم است. اگر اين امکان براي زوجه نباشد، بين اينکه علت عدم امکان تسليم به مرد بر مي­گردد يا به خود مهريه تفاوتي نيست (جلالي 1389: 149).

2-4) اثر غير مقدورالتسليم بودن موضوع معامله

با توجه به آنچه گفته شد و با عنايت به صراحت ماده­ي 348 قانون مدني که عدم امکان تسليم را سبب بطلان قرارداد مي­داند، مي­توان با وحدت ملاک برآمده از اين ماده، در مورد مهريه نيز همين حکم را جاري نمود. با اين تفاصيل نمي­توان به صحت مهريه­هاي سنگيني که عندالمطالبه بر ذمه­ي زوج قرار مي­گيرد حکم نمود، چرا که امکان تسليم اين مهريه به وصف موجود براي زوج وجود ندارد. برخي از فقها چنين مهريه­هايي را به علت عدم توانائي زوج جدي تلقي نکرده و معتقدند اراده­ي واقعي در اين خصوص وجود ندارد که معناي آن بطلان توافق بر مهريه است.

آيت الله مکارم شيرازي در پاسخ به اين سؤال که در بعضي ازدواج­ها مهريه­هاي سنگين در نظر گرفته مي­شود که عندالمطالبه نيز مي­باشد، در حالي که مرد 500 هزار تومان هم پول ندارد. ولي براي اينکه ازدواج سر بگيرد، مثلاً 20 ميليون تومان مهر پيشنهادي را مي­پذيرد و شايد در طول عمر خود به اين مبلغ دست نيابد و از اول هم محرز است که در صورت مطالبه قادر به پرداخت چنين مهريه­اي نخواهد بود. اين ازدواج­ها چه حکمي دارد، فرموده است: «اين­گونه مهريه­ها با چنان قرائتي که گفته شد جدي نيست… بنابراين به اجرا گذاشتن آن در صورت عدم قدرت جايز نمي­باشد» (مکارم شيرازي 1388: 168).

علي­رغم اين مباحث نظري رويه­ي قضائي مهريه­هاي موجود را صرف­نظر از توانائي يا ناتواني زوج در پرداخت صحيح تلقي نموده و در صورت مطالبه­ي زن، مرد را به پرداخت آن محکوم مي­نمايد. مثلاً، شعبه­ي اول دادگاه حقوقي شهرستان دليجان در رأي شماره­ي 880997866520488، زوج را به درخواست زوجه به پرداخت 400 سکه­ي بهار آزادي محکوم کرده است. اين در حالي است که زوج کارگري بيش نبوده و حقوق ماهيانه­ي وي از 400000 تومان متجاوز نيست. اين رأي مطابق دادنامه­ي شماره­ي 880997866325662 شعبه­ي سوم دادگاه تجديد نظر استان مرکزي به تأييد رسيده است. از اين نمونه آراء به فراواني در دادگا­ه­هاي خانواده صادر شده و بحث بطلان يا صحت مهريه­هاي پرداخت­نشدني اصولاً در دادگاه­ها مطرح نشده و در خصوص آن رويه­اي موجود نيست.

5) امکان تحديد ميزان مهريه

مطابق آيات و روايات و نظرياتي که فقهاي اماميه و عامه بر اساس همين دلائل مطرح کرده­اند، حداکثري براي ميزان مهريه وجود ندارد و طرفين مي­توانند به هر ميزان که بخواهند بر مهريه تراضي کنند و اين جواز در ماده­ي 1080 قانون مدني نيز تأکيد شده است اما آيا حکومت اسلامي مي­تواند با توجه به ضرورت و مصلحت در اين امر دخالت کرده و اراده­ي طرفين را در تعيين مهريه محدود کند؟ به عبارت ديگر با تعيين حداکثري براي ميزان مهريه، مهريه­اي بيش از آنچه مشخص شده را فاقد اعتبار بداند؟

براي پاسخ به اين سؤال بايد امکان تغيير احکام و شرايط آن را بررسي کرده و سپس شرايطي را که تغيير احکام مربوط به مهريه را القاء مي­کند نيز تحليل کرد سپس آن را با اصول مربوط به امکان تغيير احکام مطابقت داد. لذا در اين قسمت، به اختصار، موارد مذکور بررسي مي­شود.

5-1) امکان تغيير احکام و شرايط آن

اسلام به عنوان کامل­ترين دين پاسخ­گوي همه­ي نيازهاي بشر در همه­ي زمان­ها و مکان­هاست. از طرفي روايت «حلال محمد حلال الي يوم القيامه و حرامه حرام الي يوم القيامه» مبين آن است که احکام اسلام تغييرپذير نيست و آنچه در زمان حضرت رسول (ص) حلال يا حرام بوده هميشه حلال يا حرام است. از طرف ديگر تغيير و تحولات شگرف در شئون مختلف زندگي اجتماعي بشر نياز به تغيير احکام و به روز کردن آنها دارد. حال اين سؤال مطرح مي­گردد که يک قاعده­ي ثابت چگونه مي­تواند جامعه­ي بشري را با تحولات فراوان آن منظم کرده و کارايي خود را به اثبات برساند؟براي پاسخ به اين سؤال بايد احکام ثابت و متغير را از يکديگر تفکيک نمود.

برخي بر اين باورند:

احکام ثابت قوانيني هستند که حافظ منافع حياتي انسان بوده که دين و شريعت اسلامي ناميده مي­شوند؛ مانند قسمتي از عقايد و مقررات که عبوديت و خضوع انسان را نسبت به آفريدگار مجسم مي­سازد و مانند مقرراتي که با اصول زندگي انساني از غذا، مسکن، ازدواج، و دفاع از اصل حيات و زندگي اجتماعي که انسان براي هميشه به اجراي آنها نيازمند است.

احکام متغير مقرراتي است که جنبه­ي موقتي يا محلي يا جنبه­ي اختصاصي داشته و با طرز زندگي اختلاف پيدا مي­کند و آن را به نام اختيارات والي تعبير مي­کنيم و اين اصل است که در اسلام به احتياجات قابل تغيير و تبديل مردم در هر عصر و زمان و در هر منطقه و مکاني پاسخ مي­دهد (طباطبائي: ش7، ص45).

برخي ديگر در تعريف اين احکام چنين نظر داده­اند:

اسلام داراي يک سري اصول جاودانه (ثابت) و يک سري اصول غير جاودانه (متغير) است.

در مورد اصول جاودانه­ي اسلام، همان گونه که در اصل مهم اعتقادي خاتميت پيامبر اکرم (ص) ترديدي نيست در اصل جاودانگي احکام شريفش هم جاي ترديد نيست و براي هميشه باقي خواهد بود و به هيچ وجه زمان و مکان در تغيير آن دخالتي ندارد، مثل واجبات و محرمات که اعتقاد به آن از ضروريات اسلام است. اما اصول غير جاودانه (متغير) مقرراتي هستند که با مقتضيات زمان تغيير پيدا مي­کند و با ويژگي خاصي در موضوع يا نظر حاکم پديد مي­آيد و حکم اجتهادي مسئله عوض مي­شود و اين بر دو بخش است:

الف- تغيير از راه زمان و مکان در استنباط و مقدار تأثير آن و اثرپذيري زمان و مکان در تغيير موضوع احکام و فهم سخنان معصومين (ع) و ويژگي­هاي زماني و مکاني که از آنها درک مي­شود ره­گشاي روشنگري براي اجتهاد خواهد بود.

ب- در احکام ولائي و نظري، فقيه با واقع­نگري و در نظر گرفتن مصالح و مفاسد با داشتن حق توسيع و تضييق حکم، مسئله را بيان مي­کند (گرکاني 1374: 207).

شهيد صدر نيز اين عقيده را پذيرفته و مي­گويد:

احکام شرعي يک­سره ثابت نيستند، همان­گونه که يک­سره متغير نيستند، بخشي احکام ثابت­اند و بخشي ديگر متغير و متحرک که در تغيير و دگرگوني اوضاع و شرايط انعطاف پذيرند.

احکام ثابت در واقع پاسخ به نيازهاي ثابت انسان است. نيازهايي چون ضمانت معيشتي، حق استفاده از دستمزد که در برابر کار و تلاش به دست آمده، تأمين شرايط لازم براي تبار نسل، تضمين امنيت جاني و مالي افراد، از نيازهاي ثابت است که احکامي چون احکام توزيع ثروت، ازدواج و طلاق، احکام حدود که نظام عبادي بر اساس آن نيازها جعل شده است.

در قبال اين دسته از احکام دسته­اي وجود دارد که دائمي نيستند، بلکه راه تغيير در آنها باز است و آن احکامي است که اسلام به ولي امر اجازه داده است تا بر طبق مصالح و در پرتو احکام ثابت آن را تعيين کند. آنچه احکام را براي ولي امر معين مي­سازد، شرايط و متقضيات زمان و مکان و مصالح جامعه است (شهيد صدر1379: 409).

بنابراين در ميان احکام شرعي احکامي وجود دارد که امکان تغيير در آن موجود است و تغيير در آنها به معناي انجام عمل خلاف شرع نيست. در واقع تغيير در برخي احکام به لحاظ تغيير در مقتضيات زمان و مکان و براي پويايي فقه لازم و ضروري است، به نوعي که اگر اين تغييرات انجام نشود، اسلام به بن بست خواهد رسيد. حضرت امام خميني (سره) در نامه­اي به يکي از اساتيد حوزه­ي علميه تغيير نکردن احکام را سبب از بين رفتن تمدن جديد مي­داند ايشان مي­فرمايد:

بنابر نوشته­ي جناب عالي زکات تنها براي مصارف فقرا و ساير اموري است که ذکرش رفته است و اکنون که مصارف به صدها مقابل آن رسيده است، راهي نيست. رهان در سبق و رمايه مختص به تير و کمان و اسب دواني و امثال آن که در جنگ­هاي سابق به کار گرفته مي­شده است و امروز هم تنها در همان موارد است. انفال که بر شيعيان تحليل شده است، امروز هم شيعيان مي­توانند بدون هيچ مانعي با ماشين­هاي کذايي جنگل­ها را از بين ببرند و آنچه را باعث حفظ سلامت محيط زيست است نابود کنند،… بالجمله آن­گونه که جناب عالي از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد به کلي بايد از بين برود و مردم کوخ­نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند (خميني1370: ج21، ص34).

در جايي ديگر ضمن تأکيد بر فقه سنتي و اجتهاد جواهري عقيده دارد: فقه اسلام پويا است و زمان و مکان دو عنصر تعيين­کننده در اجتهاد هستند. مسئله­اي که در قديم داراي يک حکم بوده است، به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يک نظام، ممکن است حکم ديگري پيدا کند، بدان معني که با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قديم فرقي نکرده است، واقعاً موضوع جديدي شده است که قهراً حکم جديدي مي­طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد (همان: ص98).

سؤال اينجاست که با چه شرايطي مي­توان به تغيير حکم نظر داد؟ در اين خصوص بايد گفت شرط تغيير احکام يکي از اين دو امر است:

– حفظ منافع و مصلحت مسلمين: حفظ مصلحت مسلمين و نظام اسلامي امري است که بر هر چيزي مقدم است. حضرت امام خميني در اين خصوص مي­فرمايند:

طلاب عزيز، ائمه­ي محترم جمعه و جماعات، روزنامه­ها و راديو و تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه­ي ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است که مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم (همان: ص112).

اين فقيه روشن­بين با عقيده بر اينکه ولي فقيه به عنوان جانشين حضرت رسول (ص) و ائمه اطهار (ع) همان اختيارات را داراست، معتقد است در صورت اقتضاي منافع جامعه­ي مسلمين ولي فقيه با استفاده از قدرت ولايي خود حق تصميم­گيري درباره­ي تغيير احکام را دارد و تا زماني که مصلحت ايجاب کند، حتي نماز و روزه را تعطيل نمايد (همان: ص170). نمونه­ي اين اعمال ولايت را مي­توان به تحريم حج در سال 1366 توسط ايشان ذکر نمود که پس از واقعه­ي کشتار حجاج در مکه­ي مکرمه انجام شد. همچنين است فتواي مشهور ميرزاي شيرازي در واقعه­ي تنباکو که امر مباحي را در زمان مشخصي و براي حفظ مصلحت مسلمين تحريم نمود.

– تغيير در موضوع حکم: يکي ديگر از موارد تغيير يک حکم تغيير موضوع است. به اين معني که اگر موضوع يک حکم تغيير پيدا کرد حکم آن نيز بايد تغيير کند (مطهري 1376: ج2، ص75). مثلاً، همه­ي فقها در باب مکاسب محرمه خريد و فروش خون را حرام دانسته اثر و دليل آن را عدم انتفاع از آن بيان نموده­اند. اما تحولات زماني و پيشرفت گسترده­ي علم پزشکي به پايه­اي رسيده است که خون ديگر مايع بي­استفاده­اي نبوده و به وسيله­ي آن مي­توان جان يک بيمار را نجات داد و زندگي دوباره­اي به وي بخشيد، به همين دليل امام خميني در مکاسب المحرمه مي­نويسد:

اظهر در خون آن است که انتفاع به غير خوردن آن جايز است و فروختن به اين جهت نيز جايز است چرا که آنچه در آيه و روايت وارد شده است، بر حرمت مطلق انتفاع دلالت نمي­کند. … پس تحريم منصرف به منافع محرم است (خميني: ج21، ص38).

همچنين است حکم حليت شطرنج که با از بين رفتن آلت قمار بودن اين وسيله بر آن حمل شده است. توضيح اينکه خريد و فروش شطرنج و بازي با آن به عنوان وسيله­ي قمار توسط همه­ي فقهاي قبل از امام خميني (سره) حرام تلقي شده است. اما امام در پاسخ به سؤالي و با دخالت دادن عنصر زمان و مکان، خريد و فروش و بازي با شطرنج را جايز دانستند:

سؤال: اگر شطرنج آلت قمار بودن خود را به طور کلي از دست داده باشد و چون امروز تنها به عنوان يک ورزش فکري از آن استفاده مي­گردد. بازي با آن چه صورتي است؟

پاسخ: بر فرض مذکور، اگر برد و باختي در بين نباشد اشکال ندارد (خميني 1370: ج21، ص11)

آنچه بايد مورد توجه قرار گيرد آن است که حرمت قمار و خريد و فروش آلات آن از بين نرفته است و حضرت امام در اين حکم نفرموده­اند که قمار حلال است، بلکه با توجه به اينکه اکنون شطرنج يک وسيله­ي ورزشي است نه وسيله­ي قمار، نمي­توان بازي با آن را منع نمود. چه اگر چنين باشد، بايد همه­ي ورزش­ها را نيز تحريم نمود.[3]

2-5) تحولات مؤثر در مهريه

حال که مشخص گرديد، امکان تغيير احکام در صورت ضرورت و يا تغيير موضوع در اثر تحولات اجتماعي وجود دارد، و با توجه به اينکه مطابق اصل چهارم قانون اساسي همه­ي قوانين موضوعه بايد مطابق شرع باشد و قوانين مربوط به مهريه نيز از اين اصل مستثني نيست، بايد ديد تأثير تحولات اجتماعي در مهريه موضوع آن را تغيير داده يا وضعيت موجود باعث به خطر افتادن مصلحت جامعه­ي اسلامي است تا مجوزي براي ورود حاکميت جهت تغيير در قوانين مربوطه به عنوان حکمي شرعي گردد؟

در پاسخ بايد گفت بي­شک در سال­هاي اخير، تحولات اجتماعي هم بر نوع مهريه و هم بر ميزان آن تأثيرگذار بوده است. قبلاً، مهريه­ها به صورت پول نقد يا آب و ملک کشاورزي تعيين مي­شد اما اکنون در بيشتر موارد سکه­ي طلا، سفر حج تمتع و عمره و تعهداتي از اين دست به عنوان مهريه تعيين مي­گردد. ميزان مهريه نيز روزبه­روز در حال افزايش است. به طوري که مبناي تعيين آن تا سال تولد زوجه يا سال انعقاد عقد هم پيش رفته و برخي نيز به سال شمسي بسنده نکرده و تاريخ وقوع به سال ميلادي را که بيشتر از سال شمسي است مبناي تعيين ميزان نفقه قرار مي­دهند. به هرحال اين واقعيتي است که خانواده­هاي مسلمان ايراني بر خلاف روايات متعدد مبني بر استحباب در تعيين مهريه­­ي کم و کراهت در افزايش مهريه اين توصيه­هاي ديني را ناديده انگاشته و به راه خود مي­روند.

علاوه بر تحولات اجتماعي قانون‌گذار نيز در سال 1377 با تصويب قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي و در ماده­ي 2 آن پيش­بيني کرده است که مستنکف از پرداخت بدهي قابل بازداشت است. با توجه به اينکه مهريه هم بدهي مرد به زن محسوب مي­گردد، اين امکان براي زنان ايجاد شده که با طرح دعواي مطالبه­ي مهريه و صدور حکم از دادگاه درخواست بازداشت مرد را بنمايد.

اين تحولات اجتماعي و قانوني سبب شکل­گيري دو باور در ذهن برخي شده است؛ اول اينکه وجود مهريه­هاي سنگين باعث روگرداني جوانان از ازدواج در نتيجه باز ماندن دخترا از ازدواج، يأس و نااميدي و به دنبال آن زوال نشاط در جوانان و از بين رفتن روحيه­ي فعاليت و تلاش در آنها شده و اين امور فساد را در جامعه گسترش داده است (گرجي و همکاران 1384: 248).

دوم اينکه به علت وجود قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي و اعمال آن به تقاضاي زنان، مردان زيادي بازداشت شده و اين امر هم تبعات منفي در جامعه ايجاد کرده است. لذا دخالت قانون‌گذار در اين امور را پيشنهاد کرده و معتقدند قانون‌گذار بايد ميزان مشخصي از مهريه را تعيين کرده و مرد را از اعمال ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي در خصوص مازاد بر اين مهريه معاف نمايد (همان: 250).

به نظر نگارنده هر دو باور اشتباه است؛ اولاً، علت عمده­ي بي­رغبتي جوانان براي ازدواج وجود مهريه­هاي سنگين نيست، بلکه فقدان اشتغال و مشکلاتي است که آنها براي هزينه­ي ازدواج، تهيه­ي منزل و پس از آن تأمين هزينه­هاي زندگي مشترک دارند؛ با توجه به اينکه اکثر جوانان به دنبال طي مدارج عالي تحصيلي هستند و اين امر سال­هاي متمادي به طول مي­انجامد، و در زمان تحصيل هم خود جوانان و هم خانواد­­ه­هاي آنان به دليل محدوديت­هاي مالي و همچنين ممانعت ازدواج از پيشرفت تحصيلي تمايلي به ازدواج نشان نمي­دهند. پس از پايان تحصيلات عاليه نيز خدمت سربازي مانع ازدواج بوده و حدود دو سال ازدواج را به تأخير مي­اندازد. جواني که از خدمت سربازي باز مي­گردد، شخصي است که صرفاً مدرکي دارد و بايد به دنبال کاري درخور باشد. اگر چنين شخصي خوش شانس باشد و بتواند بلافاصله به کار مشغول شود، براي تامين هزينه­هاي ازدواج و وديعه­ي مسکن آينده­ي خود بايد چند سال کار کرده و پس­انداز نمايد. بنابراين ميزان مهريه­اي که فقط در سند نکاحيه ثبت مي­شود نه زن هنگام انعقاد نکاح قصد گرفتن آن را دارد و نه مرد قصد دادن آن را، نمي­تواند مانع عمده­اي براي طلاق باشد، زيرا مرد از اين حيث هيچ فشار مالي را تحمل نمي­کند که باعث انصراف وي از ازدواج شود.

ثانياً، اگرچه ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي بازداشت بدهکار مستنکف از پرداخت بدهي و از جمله مرد مستنکف از پرداخت مهريه را مجاز مي­داند. ماده­ي 18 و 19 آئين نامه­ي همين قانون اجازه داده مرد با اثبات اعسار خود از پرداخت محکوم­به بازداشت نشود. در عمل نيز رويه بر آن است که دادگاه­ها با تقديم دادخواست اعسار از طرف مرد، اقدام به تقسيط مهريه کرده و با توجه به وضعيت مالي مرد وي را به پرداخت مبلغ ماهيانه­ي ناچيزي به زن ملزم مي­کنند. بنابراين کم يا زياد بودن مهريه، تأثيري در اعمال يا عدم اعمال ماده­ي 2 قانون فوق­الذکر ندارد. به عبارت ديگر وقتي پرداخت مهريه تقسيط مي­شود، تفاوت چنداني نمي­کند که مهريه يک­صد سکه بهار آزادي باشد يا پانصد سکه يا بيشتر مهم اين است که تقسيط مهريه باعث معافيت مرد از حبس شده و اين مشکل به صورت کاملاً قانوني رفع مي­گردد.

با عنايت به نکات فوق آيا آزادي زوجين در تعيين ميزان مهر مصلحت جامعه­ي مسلمين را به خطر انداخته که ضرورت دخالت قانون‌گذار را جهت تحديد اراده­ي زوجين در تعيين مهريه يا ايجاد راه­هاي فرار از انجام تعهد به صورت قانوني براي مردان، ايجاب نمايد؟ يا اينکه آيا تغيير مقتضيات زمان و مکان باعث تغيير موضوع يا متعلق حکم مهريه و آزادي طرفين عقد نکاح در تعيين ميزان آن مي­شود؟ به نظر مي­رسد، از آنجا که هيچ­کدام از موارد مذکور اتفاق نيفتاده، تغيير حکم فاقد وجاهت به نظر مي­رسد.

استدلال ديگر اين است که چون يکي از شرايط صحت مهر مقدورالتسليم بودن آن است و مهريه­هاي سنگيني که اکنون براي زوجه تعيين مي­گردد، به علت عدم تمکن مالي مرد مقدورالتسليم نيست، لذا براي صحت توافق مهريه بايد آن را محدود نمود.

اين استدلال هم مخدوش است زيرا با فرض قبول مقدورالتسليم نبودن مهريه­هاي سنگين تعيين شده قانون­گذار بطلان مهريه را به عنوان ضمانت اجراي آن تعيين کرده است. لذا نيازي به دخالت مجدد قانون‌گذار جهت تحديد مهريه احساس نمي­گردد.

البته همه­ي اينها مانع از آن نيست که کار فرهنگي گسترده در خصوص تقليل مهريه انجام شود و سنت نبوي هرچه بهتر در جامعه پياده گردد. هرچند که در لايحه مورد بحث نيز، نسبت به محدوديت اراده­ي طرفين جهت تعيين مهريه ماده­اي موجود نيست اما محدوديت­هايي که براي الزام مرد به انجام تعهد در اين قانون ايجاد شده است دفاع کردني نيست.

6) نقد ماده­ي 25 لايحه­ي حمايت از خانواده و تبصره­هاي آن

6-1) متن ماده­ي 25 لايحه­ي حمايت از خانواده (مصوب 1389)

ماده­ي 25 مقرر مي­دارد:

دولت از طريق دستگاه­هاي فرهنگي و رسانه­هاي عمومي موظف است در جهت ترويج فرهنگ ازدواج و رعايت برقراري مهريه­هاي متعارف اقدامات لازم را به عمل آورد.

تبصره­ي 1: رئيس قوه قضائيه در هر 3 سال يک­بار با توجه به وضعيت اقتصادي ميزان مهريه­ي متعارف را مشخص مي­نمايد.

تبصره­ي2: هرگاه مهريه در زمان وقوع عقد به ميزان متعارف باشد، در صورت حال شدن چنانچه زوج از پرداخت آن امتناع نمايد، مشمول مقررات ماده­ي2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي خواهد شد.

تبصره­ي 3: چنانچه مهريه مقرر از ميزان مهريه­ي متعارف در سال وقوع عقد بيشتر باشد نسبت به مازاد صرفاً ملائت زوج ملاک پرداخت است.

تبصره­ي 4: مقررات مربوط به محاسبه­ي مهريه و نرخ روز لازم الرعايه مي­باشد.

درخصوص اين ماده نکات زير حائز اهميت است:

الف: کم بودن مهريه و ازدواج آسان يکي از تعاليم مذهبي ماست و وظيفه­ي حکومت اسلامي است که در جهت ترويج اين تعاليم از هر طريق اقدام کند و اين امر هم اکنون هم در رسانه­هاي گروهي مثل راديو و تلويزيون، روزنامه­ها و مجلات انجام مي­شود و نيازي به قانون­گذاري در اين خصوص نيست.

ب: قصد قانون­گذار تعيين ميزان معيني از مهريه براي رفع مشکلاتي است که به نظر وي به علت بالا بودن مهريه است. روال قانون­گذاري اين است که ابتدا امر اصلي به عنوان ماده آورده شده و سپس موارد مرتبط به عنوان تبصره آورده مي­شود اما در ماده­ي مذکور اين امر رعايت نشده و امري فرعي به عنوان يک ماده اصلي بيان گرديده است.

6-2) تبصره­­ي 1 ماده 25

در تبصره­ي اول ماده­ي 25 به رئيس قوه­ي قضائيه اختيار داده شده که ميزان مهريه­ي متعارف را مشخص کند.

در اين خصوص هم چند نکته لازم به ذکر است:

الف: چنان­که مي­دانيم ميزان مهريه­هاي کنوني با توجه به مشخصات دختر و پايگاه اجتماعي و اقتصادي وي و خانواده­ي او بسيار متفاوت است. براي تعيين مهريه­ي متعارف بايد به محل خاص و وضعيت افراد آن توجه کرد نه اينکه مهريه­اي را به عنوان مهريه­ي متعارف براي تمامي افراد يک کشور تعيين کرد. در واقع با توجه به اينکه معيار تعيين مهريه وضعيت خانوادگي و مالي زوجه بوده و اين معيار با توجه به اختلاف طبقاتي شديد موجود بسيار متفاوت است، امکان تعيين مبلغي خاص مطابق با عدالت را از بين مي­برد. واقعاً ممکن است مبلغ مهريه­اي هم براي دختر و پسري فقير متعارف باشد و هم براي دختر و پسري ثروتمند؟

ب: در اين تبصره معلوم نشده رئيس قوه­ي قضائيه بر اساس چه معياري بايد مهريه­ي متعارف را مشخص کند؟ آيا معيار توانايي پرداخت مردان است يا وضعيت اقتصادي زنان؟

ج: بر اساس تورم اقتصادي در کشور، بسياري از قيمت­ها از جمله ديه به صورت ساليانه تغيير مي­يابد، معلوم نيست تعيين مدت 3 ساله براي تعديل ميزان مهريه­ي متعارف بر چه مبنايي صورت گرفته است؟ به نظر مي­رسد در وضع کنوني اين زمان طولاني نمي­تواند مبنايي علمي و عقلي داشته باشد.

6-3) تبصره­ي 2 ماده­ي 25

در تبصره­ي دوم اين ماده آمده است که فقط مهريه­ي متعارف مشمول مقررات ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي است. در اين خصوص ذکر چند نکته ضروري است:

الف: از اين تبصره برمي­آيد علت عمده­ي پيشنهاد ماده­ي 25 و تبصره­هاي آن جلوگيري از حبس زوج به علت نپرداختن مهريه است. اما اين تبصره راه­کار مناسبي نيست، چرا که اولاً، معمولاً پسراني که قصد ازدواج دارند، در ابتداي زندگي فاقد تمکن مالي بوده و اکثر آنها با اخذ وام­هاي متعدد و کمک خانواده، به زحمت، مي­توانند خانه­اي رهن و اجاره کرده و هزينه­هاي جشن ازدواج را تأمين کنند و سال­ها بايد تاوان اين هزينه­ها را بپردازند، لذا اصولاً توانايي پرداخت مهريه­ي تعيين شده را در اکثر موارد ندارند. بنابراين خارج کردن مردان از شمول ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي در خصوص مازاد مهريه­ي متعارف تفاوتي در وضعيت ايشان ايجاد نمي­کند و اين تبصره عملاً بلا اجرا مي­ماند. ثانياً، از ماده­ي 2 اين قانون پيداست بازداشت و حبس مربوط به مديونيني است که در عين توانائي براي پرداخت دين خود از انجام تکليف خودداري کرده و با سوء نيت از پرداخت تعهد امتناع مي­ورزند. اما براي کساني که واقعاً توانايي پرداخت ندارند، چنين مجازاتي در نظر گرفته نشده است. لذا در مواد 18 و 19 آئين­نامه­ي اجرايي اين قانون، اجازه داده شده مديون با اثبات اعسار از پرداخت دين معاف شده يا با تقسيط پرداخت از بازداشت آزاد گردد. در نتيجه بود و نبود اين تبصره يکسان بوده و نمي­تواند تغييري در وضعيت مرداني ايجاد کند که توانايي پرداخت مهريه را ندارند.

ب: ممکن است برخي از مردان به علت تمکن مالي، توانايي پرداخت مهريه­اي مازاد بر مهريه­ي متعارف را داشته باشند. تصويب تبصره با شرايط کنوني، اين اجازه را به اين افراد مي­دهد که در عين تمکن براي پرداخت دين خود و استنکاف از پرداخت آن، از اعمال ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي معاف شده و راه­کاري قانوني جهت تضييع حقوق زوجه ايجاد گردد.

6-4) تبصره­ي 3 ماده­ي 25

در تبصره­ي3 ماده­ي مذکور الزام زوج به پرداخت مهريه­ي مازاد بر مهريه­ي متعارف منوط به ملائت وي گرديده است.

به اين تبصره چند ايراد وارد است:

الف: تبصره مبهم بوده و دو تکليف از آن استنباط مي­شود؛ اول اينکه زوجه نمي­تواند نسبت به مازاد مهريه­ي متعارف بازداشت زوج را درخواست کند. دوم اينکه اصولاً دادگاه حق الزام مرد به پرداخت مهريه­ي مازاد بر مهريه­ي متعارف را ندارد، مگر اينکه تمکن مالي مرد را احراز کند. اين امکان تفسير متناقض مخدوش بودن تبصره را نشان مي­دهد. هرچند که هرکدام از اين تفاسير هم ايراد دارد که ذيلاً به آنها اشاره مي­شود:

ب: اگر منظور از اين تبصره آن باشد که زن نمي­تواند نسبت به مازاد از مهريه­ي متعارف درخواست بازداشت زوج را کند، اين تبصره تکرار مفهوم مخالف تبصره­ي قبل بوده و ذکر آن عملي عبث و بيهوده مي­نمايد.

ج: اگر منظور از اين تبصره آن باشد که دادگاه در صورتي به پرداخت مهريه­ي مازاد بر مهريه­ي متعارف حکم مي­­دهد که ملائت زوج را احراز کرده باشد، دو اشکال مطرح مي­شود. اولاً، تراضي طرفين در ايجاد تعهد نفي گرديده و اين برخلاف اصول و قواعد حقوقي يعني آزادي و اعتبار اراده است. ثانياً، بار اثبات تمکن مالي زوج جهت انجام دادن تعهد مالي خود، بر عهده­ي زوجه مي­افتد و اين امر هم بر خلاف اصول و قواعد دادرسي است که با وقوع يک عقد صرف اثبات ايجاد تعهد براي متعهدله جهت الزام انجام دادن تعهد کافي است.

6-5) تبصره­ي 4 ماده­ي 25

تبصره­ي چهارم ماده­ي مذکور مقررات مربوط به محاسبه­ي مهريه به نرخ روز را لازم­الرعايه دانسته است. ابهام تبصره در اين است که آيا قانون­گذار، قصد خروج تبصره­ي ماده­ي 1082 قانون مدني و آئين نامه­ي آن را از شمول ماده­ي 25 و تبصره­هاي آن دارد؟ به عبارت ديگر اگر ميزان مهريه با احتساب به نرخ روز از حد متعارف بيشتر شد، مشمول ماده­ي 25 وتبصره­هاي آن مي­باشد؟ به نظر مي­رسد با توجه به نيت قانون‌گذار مبني بر جلوگيري از حبس مرداني که مسئوليتشان پرداخت مهريه تا حد متعارف است، بايد گفت پاسخ مثبت است اما نحوه­ي تنظيم تبصره امکان تفسير خلاف را ميسر مي­سازد و اين امر که از اشکالات عمده­ي قانون­گذاري در ايران است بايد اصلاح جدي شود.

6-6) کارايي نداشتن ماده­ي 25 در جلوگيري از حبس زوج

علاوه بر ايرادات وارد بر نحوه­ي تنظيم ماده­ي 25 و تبصره­هاي آن و به فرض قبول لزوم دخالت قانون‌گذار در امر مهريه تقنين کنوني نمي­تواند در خصوص اعمال حق حبس زوجه کارايي داشته باشد. توضيح اينکه، زن براي اخذ مهريه­ي خود دو ضمانت اجرا در اختيار دارد، يکي الزام زوج به پرداخت مهريه و اعمال ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي و دوم اعمال حق حبس. به فرض که با تصويب اين ماده و تبصره­هاي آن مشکل بازداشت و حبس مردان حل شود، تاثيري در حق حبس زنان ندارد. توجه به اين نکته از آن جهت اهميت دارد که در بسياري از موارد اختلاف زوجين در دوره­ي عقد حادث مي­گردد و زن با استفاده از حق حبس خود با استناد به ماده­ي 1085 قانون مدني از تمکين خودداري مي­کند و چنان­که مي­دانيم، با توجه به رأي وحدت رويه­ي شمار­ه­ي 60212/6 مورخ 16/6/1387 صدور حکم اعسار مرد از پرداخت مهريه مسقط حق حبس زوجه نخواهد بود. در نتيجه به علت ناتواني مرد براي پرداخت مهريه، زندگي مشترک هيچ گاه شروع نخواهد شد و اين چيزي است که در اين ماده از آن غفلت شده است.

6-7) امکان عطف به ماسبق شدن ماده­ي 25

نکته­ي پاياني در خصوص ماده­ي 25 امکان جاري بودن اين ماده و تبصره­هاي آن بر مهريه­هاي تعيين شده قبل از تصويب آن است. به عبارت ديگر آيا ماده­ي 25 و تبصره­هاي آن شامل مرداني که قبلاً مهريه­ي بيش از متعارف بر عهده گرفته­اند هم مي­شود و آنها نيز مي­توانند با استناد به آن از حبس خود براي مهريه­ي بيش از متعارف معاف شوند؟

ماده­ي 4 قانون مدني مقرر مي­دارد «اثر قانون نسبت به آتيه است» قانون نسبت به ما قبل خود اثر ندارد، مگر اينکه در خود قانون مقررات خاصي نسبت به اين موضوع اتخاذ شده باشد. بنابراين در صورتي که قانون به همين وضعيت تصويب گردد، فقط شامل کساني مي­شود که پس از لازم­الاجرا شدن اين قانون ازدواج نمايند. ممکن است اين ادعا مطرح شود از آنجا که تبصره­ي 2 اين ماده درصدد محدود کردن حبس زوج است و يکي از موارد عطف به ماسبق شدن قوانين تخفيف مجازات در قانون جديد است، لذا ماده­ي مرقوم و تبصره­هاي آن هم بايد عطف به ماسبق گردد. اما اين استلال مخدوش است زيرا بحث مذکور مربوط به مقررات جزايي است، يعني در حقوق جزا در صورت تصويب قانوني که مجازات يک جرم را کاهش دهد، اين قانون عطف به ماسبق مي­شود. اما ماده­ي 2 قانون نحوه­ي اجراي محکوميت­هاي مالي کيفري نيست و بازداشت بدهکاران در اين قانون در نتيجه­ي ارتکاب جرم صورت نمي­گيرد. دليل اين ادعا آن است که اگر کسي در صورت محکوميت به پرداخت جزاي نقدي نسبت به آن اقدام نکند، بازداشت مي­شود و به ازاي هر روز بازداشت مبلغي از محکوميت وي کاسته مي­شود. اين مبلغ نيز ساليانه تغيير پيدا کرده و هم­اکنون دويست هزار ريال است. اما در مورد حبس ناشي از نپرداختن محکوميت مالي چنين قاعده­اي حاکم نيست و محکوم­عليه تا پرداخت بدهي يا صدور حکم اعسار خود از پرداخت محکوم­به بايد در بازداشت بماند. لذا نمي­توان ماده­ي 2 قانون مرقوم را با قوانين کيفري مقايسه نموده و همان آثار را برآن بار نمود. به علاوه اين ماده براي طلبکاران حق مکتسب­هاي (؟) ايجاد کرده که اسقاط آن نيازمند نص قانوني است. در نتيجه در صورتي که قانون­گذار صراحتاً در مورد عطف به ماسبق شدن قانون اظهار نظر نکند، تفسير خلاف ماده­ي 4 قانون مدني در مورد اين مقرره فاقد وجاهت حقوقي است.

نتيجه و پيشنهاد

از مباحث مطروحه مي­توان نکات ذيل را به عنوان نتيجه بيان نمود:

1- دين اسلام به عنوان کامل­ترين دين همه­ي نيازهاي بشر را برآورده مي­کند اما آنچه اهميت دارد و از آن غفلت مي­شود اين است که احکام اسلام يک مجموعه است که بايد با يکديگر و هماهنگ اجرا گردد.

اگر در روايات به کم بودن مهريه توصيه شده است، در قرآن امساک به معروف يا تسريح به احسان واجب گرديده است. در نتيجه اجراي يک مقرره بدون امکان اجراي مقرره­ي ديگر به دليل فقدان زيرساخت­هاي عقيدتي و قانوني ظلمي است مضاعف. توضيح اينکه زن زماني مطالبه­ي مهريه مي­کند که بين او و شوهرش اختلاف واقع شده باشد و سنت و فرهنگ ايرانيان پيوسته طلاق و جدايي را خصوصاً براي زن امري مذموم مي­دانسته است، لذا معمولاً تا زماني که واقعاً زن مستاصل نشده باشد درصدد اعمال فشار به مرد از طريق اجراي مهريه برنمي­آيد. با توجه به نظام قضايي ايران و مشکلاتي که زن در اثبات عسروحرج خود در دادگاه دارد، تنها راهي که اکنون براي جلوگيري از تضييع حقوق زنان موجود است، استفاده از مهريه است آن هم نه براي اينکه آن را وصول کنند بلکه براي اينکه مرد را وادار کنند علي­رغم اينکه امساک به معروف نمي­کند، با قبول بذل مهريه زن را طلاق دهد. لذا ايجاد هر گونه محدوديت در مهريه، نابرابري موجود بين زن و مرد را افزايش داده و باعث تضييع حقوق زنان و ظلم مضاعف به آنها مي­شود. نگاهي اجمالي به پرونده­هاي موجود در دادگاه­هاي خانواده و آراء صادره مؤيد نظر نگارنده است.

2- ماده­ي پيشنهادي به علت نواقصي که دارد، و مفصلاً بررسي شد، به هيچ وجه نمي­تواند نظر قانون‌گذار را مبني بر جلوگيري از حبس مردان به علت نپرداختن مهريه تأمين کند مگر اينکه مهريه­ي متعارف به اندازه­اي باشد که افراد فقير جامعه هم توانايي پرداخت آن را داشته باشند که در اين صورت ديگر نمي­توان آ ن را مهريه­ي متعارف تلقي کرد.

3- از آنجا که مشکل حقيقي ازدواج در حال حاضر، مهريه­ي سنگين و حبس مرد به علت نپرداختن آن نيست، لذا دخالت قانون‌گذار در اين مقوله توجيهي ندارد.

با اين اوصاف حذف ماده­ي 25 لايحه­ي حمايت از خانواده و تبصره­هاي آن پيشنهاد مي­شود.

منابع

 

ـ ابراهيم بک، احمد و علاءالدين واصل، 2003. احکام الأحوال الشخصيه في شريعه الإسلاميه و القانون، قاهره، مکتبه الأزهريه، ج3 و 5.

ـ ابوزهره، محمد، 1985. الأحوال الشخصيه، قاهره، العاده ج3.

ـ امامي، سيد حسن، 1372. حقوق مدني، تهران، اسماعيليه، ج 1.

ـ امير احمدي، محمدرضا، 1388. نظام مالي خانواده،تهران، ميزان، ج1.

ـ انصاري، شيخ مرتضي، 1374. المکاسب، تبريز، دهاقاني، ج 1.

ـ بدران، ابوالعيينين، 1410. الفقه المقارن للأحوال الشخصيه، دار الهضه العربيه، ج1.

ـ جبعي عاملي، زين الدين بن علي، 1374. الروضه البهيه في شرح اللمعه الدمشقيه، مکتبة آيت­الله مرعشي، ج6.

ـ جلالي، سيدمهدي، 1389. حقوق خانواده، تهران، خرسندي، ج1.

ـ حر عاملي، محمدبن الحسن. وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج15.

ـ زحيلي، وهبه. الفقه الحنبلي الميسر.

ـ زوکاغي، احمد، 2002. الزواج والطلاق، مراکش، دار القلم.

ـ سيدمرتضي، ابوالقاسم، 1410. الإنتصار، بيروت، دار احياء التراث العربي.

ـ شهبون، عبدالکريم، 2000. شرح مدونه الاحوال الشخصيه، مراکش، نجاح الجديده.

ـ صدر ، محمد باقر، 1982. اقتصادنا، بيروت، دار احياء التراث العربي.

ـ طباطبايي، سيد محمد حسين. مکتب اسلام، قم، حکمت، (ش7).

ـ عطري، ممدوح، 1997. الأحوال الشخصيه، دمشق، النودي، ج1.

ـ علي­بن الحسن، 1414. جامع المقاصد، قم، مهر، ج 1 و 13.

ـ گرجي، ابوالقاسم و همکاران، 1384. بررسي تطبيقي حقوق خانواده،تهران، دانشگاه تهران، ج1.

ـ گرکاني، محسن، 1374. مجموعه مقالات کنگرة بررسي مباني فقهي حضرت امام خميني، تهران، عروج، ج4.

ـ مطهري، مرتضي، 1376. اسلام و مقتضيات زمان و مکان، تهران، صدرا، ج 2.

ـ موسوي خميني، سيدروح الله، 1380. تحرير الوسيله، قم، اسلامي، ج 2.

ـ مکارم شيرازي، ناصر، 1388. احکام بانوان، قم، امام علي.

ـ نائيني، 1376. منيه الطالب، قم، مهر، ج 2.

ـ ناجي، محسن، 1970. شرح قانون احوال الشخصيه، بغداد، الرابطه.

ـ نجفي، محمد حسن، 1994. جواهر الکلام في شرح شرايع الإسلام، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج 2 و 31.

ـ النوري الشافعي ، محي الدين، 2002. منهاج الطالبين، دمشق، دار البلخه.

ـ ـــــ 1372. صحيفة نور، تهران، ج 21.

[1]– ماده 1082 قانون مدني

[2]– بيع چيزي که… بايع قدرت بر تسليم آن ندارد باطل است، مگر اينکه مشتري خود قادر بر تسلم باشد.

[3]-از اين مثال­ها در زمان صدر اسلام و همچنين ائمه­ي معصومين زياد است، و براي مطالعه­ي بيشتر رک. مجموعه آثار کنگره­ي بررسي مباني فقهي حضرت امام در 10 جلد.

منبع:

http://www.mr-zanan.ir/Template1/News.aspx?NID=2976

برچسب ها:,

حل مشکلات

موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از مجرب ترین وکلای پایه یک دادگستری سعی در حل مشکلات حقوقی شما دارد.

تماس با ما

ارتباط با ما

شما میتوانید برای حل کلیه مشکلات حقوقی خود با موسسه حقوقی عدل فردوسی تماس حاصل فرمایید.

تماس با ما

کمک به شما

شما می توانید برای حل کلیه دعاوی حقوقی خود اعم از کیفری ، جزایی ، خانوادگی و.. از وکلای موسسه حقوقی عدل فردوسی استفاده فرمایید.

تماس با ما

بانک جامع مقالات

مقالات موسسه حقوقی عدل فردوسی با بهره گیری از بانکی بالغ بر ۳۰۰۰ مقاله ی حقوقی در اختیار شما می باشد.

تماس با ما